Full Description
- احکامی که
- هر شخص مسلمان بايد بداند!
- با تحقق كامل اين شروط، بايد براي اقامه كلمه توحيد تلاش كرد و بر آن تا پايان عمر استوار و ثابت قدم ماند.
- گرفتن روزة ماه رمضان بر هر مسلمان عاقل و بالغي که توانايي روزه گرفتن دارد واجب است. البته زناني که حايض هستند يا خون نفاس (پس از زايمان) ميبينند (از اين قاعده مستثني ميباشند و) نبايد روزه بگيرند. لازم به ذکر است کودکان (که هنوز بالغ نشدهاند) نيز بايد به روزه گرفتن دستور داده شوند تا به آن عادت کنند.
مقدمه
الحمد لله والصلاة والسلام على سيدنا ونبينا رسول الله ... اما بعد
برادر و خواهر مسلمان ـ درود خداوند بر شما باد ـ بدان که يادگيري چهار چيز بر ما واجب است:
1- علم: که شناخت خداوند I، پيامبر ص و دين اسلام است. زيرا بايد با علم و دانش خدا را شناخت و پرستش نمود نه با جهل و ناداني. کسي که چنين عمل نمايد، سرنوشت او به سوي گمراهي و در اين امر همانند مسيحيان خواهد بود.
2- عمل: کسي که [چيزي را] بداند، اما [به آن] عمل نکند، همانند يهود خواهد بود. زيرا آنها علم داشتند اما به آن عمل نميکردند. يکي از حيلههاي شيطان آن است که انسان را از علم دور ميکند تا انسان در پيشگاه خداوند به وسيلة جهل و نادانياش عذر و بهانه بياورد! [انسان] نميدانست که هر کسي که توانايي يادگيري داشته باشد اما آن را انجام ندهد، در حقيقت حجت بر او تمام شده است. قوم نوح u اين حيله را در پيش گرفتند: ﴿(#þqè=yèy_ ÷LàiyèÎ6»|¹ﷺ& þÎû öNÍkÍX#s#uä (#öqt±øótGó$#uﷺ öNåku5$uÏO﴾ (نوح: 7) (انگشتهايشان را در گوششان فرو بردند و لباسهايشان را پايين آوردند [سرشان را کاملاً پوشاندند]) تا حجت بر آنها اقامه نشود).
3- دعوت به سوي خداوند: زيرا دانشمندان و دعوتگران وارثان پيامبران هستند. خداوند I بنياسرائيل را لعن و نفرين کردند. زيرا آنها ﴿(#qçR$2 w cöqyd$uZoKt `tã 9x6YB çnqè=yèsù 4 [ø¤Î6s9 $tB (#qçR$2 cqè=yèøÿt ÇÐÒÈ﴾ (المائدة:79). همديگر را از كار خلاف نهي نميکردند، و حتى جمعي از نيكان آنها با سكوت و سازشكاري، افراد گناهكار را عملاً تشويق ميکردند، به اين ترتيب برنامهء اعمال آنها بسيار زشت و ناپسند بود.
دعوت کردن [مردم به سوي خداوند] و آموزش دادن فرض کفايه است. اگر گروهي از مردم آن را انجام دادند، هيچ کس گناهکار نخواهد بود. اما اگر همه مردم از انجام آن سرباز بزند همگي گناهکارند.
4- داشتن صبر و بردباري در مشکلات و آزارها: در همة مراحل يادگيري، عمل کردن به آن تعاليم و دعوت کردن به سوي آن.
ما با هدف مشارکت در از بين بردن جهل و تسهيل کسب علم واجب، در اين کتاب مختصر حداقل کافي [و لازم] از علوم شرعي را همراه با سه جزء آخر قرآن کريم و تفسير آن گرد آوردهايم. علت انتخاب اين اجزاء، کثرت تکرار سورههاي آن بود. (آب دريا را گر نتوان کشيد، هم به قدر تشنگي بايد چشيد).
در اين کار همة تأکيد و تلاش ما بر رعايت اختصار و احاديث صحيح پيامبر ص بوده است. ما ادعا نميکنيم که در اين کار به صورت کامل عمل نمودهايم که کمال يکي از صفاتي است که فقط به خداوند اختصاص دارد. اما اين کار نهايت تلاش انسان کم کاري است. اگر به راه صواب رفته باشد که اين کار، لطف خداوند است. ولي چنانچه اشتباه باشد، اين کار از خودمان و شيطان است و خداوند و پيامبرش از آن مبرا هستند. خداوند آن کسي را رحمت کند که عيبهايمان را با نقد هدفمند و سازنده به ما هديه نمايد.
از خداوند ميخواهيم که به همة کساني که در تهيه، چاپ و نشر آن مشارکت داشتهاند، بهترين پاداش را عنايت فرمايد و [اين عمل] آنان را بپذيرد و جزا و پاداش آنان را مضاعف بگرداند.
والله أعلم، وصلى الله وسلم على سيدنا و نبينا محمد وآله وصحبه أجمعين.
اين کتاب غير قابل فروش است و به صورت رايگان پخش ميشود.
چاپ دهم، با اضافات و ويرايش، رجب 1425 ه. ق
براي کمک و يا مشارکت و يا در خواست کتاب به صورت عمده يا اطلاعات بيشتر (دربارة طرح به سايت www.tafseer.com وپست الکترونيکي info@tafseer.com مراجعه کنيد.
فضل قرائت قرآن
الحمد لله والصلاة والسلام على سيدنا رسول الله، وعلى آله وصحبه. أما بعد:
قرآن کلام خداوند است و فضيلت آن بر ساير کلام همانند فضيلت خداوند بر آفريدگانش است، و قرائت آن برترين کلامي است که زبان براي آن به تحرک در ميآيد.
تعليم و تعلّم قرآن و قرائتش داراي فضائل زيادي است. از جمله:
پاداش تعليم قرآن؛ پيامبر ص ميفرمايد: «خيركم مَن تعلم القرآنَ وعلّمه» (بخاري).
«بهترين شما کسي است که قرآن را ياد ميگيرد و آن را ياد ميدهد».
پاداش قرائت قرآن
پيامبر ص ميفرمايد: «مَنْ قَرأَ حرفاً من كتاب اللهَ فلهُ به حسنةٌ والحسنةُ بعشرِ أمثالها». (ترمذي).
«هر کس از کتاب خداوند، حرفي را بخواند براي او حسنهاي است و در ازاي هر حسنه، ده برابر آن داده ميشود».
فضيلت حافظ قرآن و کسي که در خواندن آن ماهر است
پيامبر اکرم ص ميفرمايد: «مثل الذي يقرأ القرآنَ وهو حافظٌ له مع السفرة الكِرَمِ البررةِ، ومثل الذي يقرأ القرآنَ وهو يتعاهدُه وهو عليه شديدٌ فله أجرانِ» (متفق عليه).
«مثال کسي که قرآن را ميخواند و حافظ آن است، «جايگاه او در بهشت» با ملائکة بلندمرتبه و نيک است، و مثال کسي که قرآن ميخواند و به آن توجه وافر دارد و بر آن پابرجا و محکم است، داراي دو أجر ميباشد».
و همچنين ميفرمايد: «يُقالُ لصحابِ القرآنِ: اقْرأ وارتقِ ورتّلْ كَمَا كنت ترتّلُ في الدنيا فإنَّ منزلتكَ عِنْدَ آخرِ آيةٍ تقرأُ بها» (ترمذي).
«به همنشين و يار قرآن (در روز قيامت) گفته ميشود: بخوان و بالا برو، قرآن را با ترتيل بخوان همانگونه که در دنيا تلاوت مينمودي، چرا که جايگاه تو در «بهشت» با خواندن آخرين آيه ميباشد».
خطابي مي گويد: «در أثر (حديث) آمده است که تعداد آيههاي قرآن به ميزان تعداد درجههاي بهشت است، به قاري گفته ميشود: از پلههاي «پشت» بالا برو به ميزاني که از آيههاي قرآن تلاوت کردهاي، پس هر کس تمامي قرآن را تلاوت نموده در بالاترين درجه بهشت در آخرت قرار ميگيرد، و هر کس قسمتي از آن را خوانده، پيشرفت او، بدان ميزان خواهد بود، پس نهايت پاداش به موازنهي انتهاي قرائت است».
پاداش کسي که فرزندش قرآن را حفظ ميکند
«مَنْ قَرَأَ القرْآنَ وَتَعَلَّمَهُ وَعَمِلَ بِهِ أُلبسَ وَالِدَاهُ يَوْمَ القِيَامَةِ تَاجَاً مِنْ نُورٍ ضَوْؤُهُ مِثْلُ ضَوْءِ الشَّمْسِ، وَيُكْسَى وَالِدَاهُ حُلَّتَينِ لا يَقُوْمُ لَهُمَا الدَّنيا، فَيَقُوْلانِ: بمَ كُسِيْنَا هَذِهِ؟ فَيُقَالُ: بِأَخْذِ وَلَدكُمَا القُرْآنَ».
«هر کس قرآن بخواند و آن را آموزش دهد و بدان عمل نمايد بر پدر و مادرش در روز قيامت تاجي از نور قرار ميدهند که نورش همانند نور خورشيد است، و جامهاي بر تن آنها خواهند کرد که در دنيا «بخاطر گرانبها بودنشان» قيمتگذاري نميشوند: و آنها ميگويند: بخاطر چه چيزي ما را به اينها پوشاندهايد؟ گفته ميشود: بخاطر حفظ كردن فرزندتان قرآن را». (حاکم).
شفاعت قرآن براي پيروانش در آخرت
پيامبر اکرم ص ميفرمايد: «إِقْرَءُوْا القُرْآنَ فَإِنَّهُ يَأْتِي يَوْمَ القِيَامَهِ شَفِيْعَاً لأَصْحَابهِ».
«همانا قرآن در روز قيامت، شفيع پيروانش است» (مسلم).
و همچنين ميفرمايد: «الصِّيَامُ وَالقُرْآنُ يَشْفَعَانِ لِلعَبْدِ يَوْمَ القِيَامَةِ ...».
«روزه و قرآن براي بنده در روز قيامت شفاعت ميکنند». (احمد وحاکم).
پاداش کساني که براي تلاوت و مطالعه و بررسي قرآن جمع ميشوند
پيامبر ص ميفرمايد: «مَا اجْتَمَعَ قُوْمٌ في بيتٍ مِنْ بُيُوتِ الله تعالَى يَتْلُوْنَ كِتَابَهُ وَيَتَدَارَسُونَهُ بَيْنَهُمْ إِلاَّ نَزَلَتْ عَلَيْهُمُ السَّكِيْنةُ، وَغَشِيَتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْهُمُ الملائِكةُ وَ ذَكَرَهُمُ الله فِيْمَنْ عِنْدَهُ».
«گروهي نيستند که در خانهاي از خانههاي خداوند متعال جمع ميشوند و کتاب خدا را تلاوت ميکنند و به مطالعه و بررسي آن مشغولند، مگر اينکه آرامش بر آنها نازل ميشود و رحمت آنان را در بر مي گيرد و ملائکه، به گرد آنان حلقه مي زنند و خداوند، آنان را در نزد کسي که پيش اوست ذکر و ياد ميکند».
آداب قرائت قرآن
ابن کثير برخي از اين آداب را بيان ميکند، از جمله: (قرآن، لمس يا خوانده نشود مگر شخص طاهر باشد، و قبل از تلاوتش مسواک بزند و بهترين لباسش را بپوشد و رو به قبله نمايد و در صورت خميازه کشيدن از قرائت خودداري نمايد و قرائتش را بخاطر صحبت نمودن جز در صورت ضرورت قطع ننمايد و حضور ذهن داشته باشد و در آيه هاي وعد و نعمت، وقف نمايد، و از خداوند خواهان آنها باشد، و در آيههاي وعيد و خطر نيز به خداوند پناه ببرد و قرآن را بصورت پراکنده «بر روي زمين» قرار ندهد و بالاي آن چيزي قرار ندهد و بعضي از آيات بلندتر از بعضي ديگر در قرائت، با صداي بلندتر نخواند و در بازار و مکانهاي شلوغ نيز قرائت نکند).
چگونگي خواندن قرآن
از أنس t دربارهي قرائت پيامبر ص سؤال شد و گفت: «كَانَ يُمدُّ مَدَّاً، إِذَا قَرَأَ: بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمْ؛ يُمّدُّ باسْمِ اللهِ، ويُمدُّ الرَّحْمَنِ، وَيُمدُّ الرَّحِيمٍ».
«ايشان در حالت مد، مد ميدادند، زمانيکه بسم الله الرحمن الرحيم را ميخوانده باسم الله را مد ميدادند، الرحمن والرحيم را مد ميدادند» (بخاري).
مضاعف شدن أجر قرائت
هر کس خالصانه قرآن را تلاوت نمايد، مأجور است ولکن اين پاداش چندين برابر و زياد ميشود در هنگام حضور قلب، تدبر و فهم آنچه که تلاوت ميشود؛ و يك حرف از ده برابر حسنه، تا هفتصد برابر بيشتر ميشود.
مقدار قرائت قرآن در شب و روز
اصحاب پيامبر ص هر روز مقداري از قرآن را براي تلاوت کردن تعيين نموده بودند و هرگز آن را کمتر از هفت روز ختم نميکردند و حتي در ختم قرآن در کمتر از سه روز نهي شده است.
پس اي برادر بزرگوار! بر غنيمت شمردن وقتت براي قرائت قرآن حريص باش و براي هر روز مقداري از قرآن را براي تلاوت اختصاص بده و در هر صورت آن را ترک نکن، و رهرو آن است که آهسته و پيوسته رود، نه گه تند و گهي خسته رود. و اگر غافل شدي يا در خواب ماندي آن را فردا قضا کن چرا که پيامبر ص ميفرمايد: «مَنْ نَامَ عَنْ حِزْبهِ أَوْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ فَقَرَأَهٌ فِيْمَا بَينَ صَلاةِ الفَجْر وَصَلاةِ الظُّهْرِ كُتِبَ لَهُ كَأَنَّمَا قَرَأَهُ مِنَ اللَّيْلِ».
«هر کس از سهم حزبش «در قرائت قرآن» يا از قسمتي از آن خواب ماند «و نتوانست آن را بطور کامل قرائت نمايد»، در بين نماز صبح و نماز ظهر آن را بخواند و در أجر آن در آن موقع «براي او معادل در اجر قرائتش» در شب نوشته ميشود.(مسلم).
و از کساني مباش که قرآن را ترک نمودهاند و به هر صورتي آن را فراموش کردهاند مانند ترک قرائتش يا ترتيلش يا تدبّرش يا عمل بدان يا طلب مداوا نمودن از آن.
سؤالات مهم در زندگي انسان مسلمان
س1: مسلمانان، عقايد خود را از چه منابعي أخذ ميکنند؟
از دو منبع قرآن و احاديث صحيح پيامبر ص که به تعبير قرآن: ﴿÷bÎ) uqèd wÎ) ÖÓóﷺuﷺ 4Óyﷺqã ÇÍÈ﴾ (النجم:4). آن جز وحي و پيامي نيست که وحي و پيام مي گردد.
اما لازم به ذکر است استنباط ما از آيات و احاديث، بايد بر طبق فهم و استنباط صحابه و سلف صالح صورت گيرد.
س2: مراتب و درجات دين اسلام کدامند؟
مراتب اين دين به ترتيب عبارت است از اسلام، ايمان و احسان.
س3: اسلام چيست و ارکان آن کدامند؟
اسلام عبارت است از اينکه به توحيد معتقد باشيم و تسليم او شويم، اوامر او را انجام دهيم و از منهيات او اجتناب ورزيم، از شرک نسبت به پروردگار پرهيز نموده و از شرک و مشرکان برائت جوييم.
ارکان اسلام: پيامبر ص در اين باره چنين فرموده اند: «بُنِيَ الإسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ محمداً رَسُولُ اللهِ، وَإِقَامِ الصَّلاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَحَجِّ الْبَيْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ» (متفق عليه). اسلام بر پنج اساس بنيان نهاده شده است: گفتن شهادتين، اقامه نماز، پرداخت زکات، اداي حج و گرفتن روزه ماه رمضان.
س4: ايمان چيست و ارکان آن کدامند؟
ايمان عبارت است از قول و فعل قلب و زبان که با عمل جوارح توأم و همراه باشد. ميزان ايمان با انجام طاعات و رعايت تقوا، افزايش يافته و با ارتکاب گناه دچار نوسان شده و کاهش مييابد. پيامبر ص درباره ايمان و اقسام آن چنين فرمودهاند: «الإيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ شُعْبَةً، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِن الإيمَانِ» (رواه مسلم). [درخت] ايمان، شامل هفتاد و چند شاخه است که حيا و آزرم، يکي از شاخههاي [منشعب از] آن ميباشد.
چه بسا پيش آمده باشد که انسان، بعد از انجام کارهاي نيک و عمل به اوامر خداوند، احساس شور و نشاط ميکند، و بعد از ارتکاب گناهان، دچار نوعي رخوت و کسالت در انجام طاعات ميگردد، اين حالات تنها به دليل افزايش و کاهش ميزان ايمان در انسان ميباشد. خداوند براي حفظ و افزايش ميزان ايمان چنين فرموده اند: ﴿ÉOÏ%ﷺ&uﷺ no4qn=¢Á9$# ÇnûtsÛ Í$pk¨]9$# $Zÿs9ãuﷺ z`ÏiB È@ø©9$# 4 ¨bÎ) ÏM»uZ|¡ptø:$# tû÷ùÏdõã ÏN$t«Íh¡¡9$# 4 y7Ï9ºs 3tø.Ï úïÌÏ.º©%#Ï9 ÇÊÊÍÈ﴾ (هود:114). در دو طرف روز اول و آخر آن و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار، زيرا خوبيها، بديها را از ميان مي برد.
ارکان ايمان:
پيامبر اسلام در اين مورد چنين فرموده اند: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، وَمَلائِكَتِهِ، وَكِتَابِهِ، وَلِقَائِهِ، وَرُسُلِهِ، وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ كُلِّهِ» (متفق عليه). ايمان عبارت است از ايمان به خداوند، فرشتگان، کتاب، روز محاسبه، پيامبران، زنده شدن پس از مرگ و قضا و قدر.
س5: معناي (لا إله إلاَّ اللّه) چيست؟
مفهوم آن اينست که عبوديت و اطاعت را از غير خدا سلب و آن را تنها براي خداوند اختصاص دهيم.
س6: گروهي که در روز قيامت نجات يافته و رستگارند کدام است؟
پيامبر اسلام ص در اين رابطه فرموده اند: «وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلا مِلَّةً وَاحِدَةً. قَالُوا: وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟. قَالَ:مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي» (أحمد والترمذي). امت من به هفتاد و سه گروه و فرقه تقسيم ميشوند و تنها يک گروه از آنان رستگار ميگردند و بقيه در آتش دوزخ گرفتار ميآيند. ياران از ايشان پرسيدند: يا رسول اللّه! آن گروه کدام است؟ ايشان فرمودند: گروهي که از سنت من و روش ياران من تبعيت نمايد.
بنابر اين حديث، مذهب بر حق، مذهبي است که از سنت پيامبر و سيرت ياران آن حضرت پيروي نمايد و از بدعت در دين پرهيز کند.
س7: آيا خداوند با ما و همراه ماست؟
بله، خداوند از طريق علم خود نسبت به ما و حفاظتش بر ما و احاطهاش بر کائنات، همراه ماست، ولي بايد دانست ذات او با وجود مخلوقاتش آميخته نميباشد، هيچ کدام از آفريدههايش نميتوانند بر او احاطه يافته و ذات او را درک کنند. در واقع او در عين حال که نزديک است، در مرتبهاي والا قرار دارد و با وجوديکه از ما و توان فهم ما بدور است به ما بسيار نزديک است.
س8: آيا خداوند را ميتوان با چشم ديد؟
مسلمانان اهل قبله بر اين مسأله متفق القول هستند که ذات خداوند را نمي توان در دنيا مشاهده کرد اما با استناد به آيه ذيل مؤمنان، در روز قيامت در صحرای محشر و در بهشت، خداوند را خواهند ديد. خداوند ميفرمايد: ﴿×nqã_ãﷺ 7Í´tBöqt îouÅÑ$¯R ÇËËÈ 4n<Î) $pkÍh5u ×otÏß$tR ÇËÌÈ﴾ (القيامة: 22- 23). (آري) در آن روز صورتهائي شاداب و مسرور است و به پروردگارش مينگرند!
س9: شناخت نامها و صفات خداوند چه فايدهاي دارد؟
بي ترديد اولين امري كه خداوند آن را بر بندگانش واجب كرده است، شناخت اوست، چنانچه مردم خدا را بشناسند او را به طور شايسته عبادت میكنند خداوند میفرمايد: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» (محمد: 19). «پس بدان كه معبودى بحق جز «الله» نيست» پس يادكردن رحمت و بخشش گسترده خداوند باعث ايجاد اميد، ذكر شدت انتقام او موجب ترس، و ياد كردن نعمت بخشيدن او به تنهايي سبب شكرگزاري میشود. منظور از عبادت كردن به وسيله نامها و صفات پروردگار، اطلاع پيدا كردن نسبت به آنها و دانستن معاني آنها به طور كامل و عمل كردن به آنهاست. تعدادي از جمله نامها و صفات خداوند آنهايي هستند كه بندگان بدانها وصف میشوند مانند علم، رحمت و عدل. گروهي ديگر از نامها و صفات پروردگار آنهايي هستند كه بندگان بدانها نكوهش می شوند مانند الوهيت، جبروت و تكبر. همچنين بندگان نيز صفاتي دارند كه به وسيله آنها ستوده میشوند و بدانها دستور داده میشوند اما توصيف خداوند به وسيله آن صفات ممنوع میباشد.مانند بندگي، نيازمندي، فقر، ذلت، طلب كردن و... پس دوست داشتنىترين مردم نزد پروردگار آن كسي است كه صفاتي داشته باشد كه خداوند آنها را دوست دارد و منفورترين فرد نزد پروردگار كسي است كه داراي صفاتي باشد كه خداوند از آنها بيزار و متنفر است. خداوند میفرمايد: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» الأعراف: 180). «و براى خدا، نامهاى نيك است; خدا را به آن (نامها) بخوانيد».
همچنين از پيامبر ص روايت شده است كه فرمود: «إنَّ الله تسعة وتسعين اسماً مائة غير واحدٍ، من أحصاها دخل الجنة». «بیترديد خداوند بلند مرتبه (99) نام دارد كسي كه آنها را بر زبان جاري كند و به آنها عمل كند وارد بهشت می شود». (متفق عليه). كسي كه به پيروي از قرآن و سنت صحيح بپردازد می تواند آنها را شمارش نمايد و بر زبانها جاري كند، اين نامها عبارتند از: «هو الله الذي لا اله إلا هو، الرحمن، الرحيم، الملك، القدوس، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز، الجبار، المتكبر، الخالق، البارئ، المصور، الأول، الآخر، الظاهر، الباطن، السميع، البصير، المولي، النصير، العفو، القدير، اللطيف، الخبير، الوتر، الجميل، الحيي، السّتير، الكبير، المتعال، الواحد، القهار، الحق، المبين، القوي، المتين، الحي، القيوم، العلي، العظيم، الشكور، الحليم، الواسع، العليم، التواب، الحكيم، الغني، الكريم، الأحد، الصمد، القريب، المجيب، الغفور، الودود، الولي، الحميد، الحفيظ، المجيد، الفتّاح، الشهيد، المقدم، المؤخِّر، المليك، المقتدر، المسعِّر، القابض، الباسط، الرّزِاق، القاهر، الدَّيان، الشاكر، المنّان، القادر، الخلاَّق، المالك، الرَّزََّاق، الوكيل، الرقيب، المحسن، الحسيب، الشافي، الرفيق، المُعطي، المُقيت، السيّد، الطيب، الحكم، الأكرم، البر، الغفار، الرَّءوف، الوهاب، الجواد، السُّبُّوح، الوارث، الرّب، الأعلي، الإله».
«او الله كسي است جز او خدايي نيست، بسيار بخشنده، مهربان، حاكم، پاك و منزه، بیعيب و نقص، امان دهنده، محافظ و مراقب همه چيز، شكوهمند و قدرتمند، والامقام و شايسته عظمت، آفريننده، به وجود آورنده جهان از نيستي، صورتگر، پيشين و بیآغاز، پسين و بیانتها، پيدا و نمودار، ناپيدا و نهان، بسيار شنوا و بينا، سرور، ياري دهنده و مددكار، بسيار آمرزنده، بسيار توانا، با لطف، دقيق و آگاه، يگانه، زيبا، زندهكننده، پوشاننده، بزرگ، ،بلندمرتبه، يكتا، پيروز، حقيقت، بيان كننده، قوي، محكم و صاحب قدرت، زنده، برپادارنده، والامرتبه، با عظمت، بسيار سپاسگزار، بردبار، گشايش دهنده، بسيار دانا، توبه پذيرنده، باحكمت، بینياز، بخشنده، يكتا، جاودان، نزديك، پاسخ دهنده، بسيار آمرزنده، بسيار دوستدار، سرپرست، ستوده، حافظ و نگهبان، ستايش شده، داور، گواه، به جلو اندازنده، به تاخير اندازنده، پادشاه بزرگ، با اقتدار، گستردهكننده رزق و روزى، و قيمتكننده، گيرنده و كمكننده، دهنده و گستراننده، روزي دهنده، خشمگيرنده، دين دار، شكرگزار، نعمت دهنده، توانا، بسيار آفريننده، صاحب، بسيار روزیدهنده، حامي و سرپرست، آگاه، نيكي كننده، حسابگر، شفادهنده، رفيق و دوست، دهنده، دانا و توانا، سرور، پاك از هر نقص، داور، گرامیترين، نيكي كننده، بسيار آمرزنده، بسيار مهربان، بسيار بخشنده، داراي جود و كرم، پاك و منزه، وارث، پروردگار، برترين و مورد پرستش.
منظور از احصاها در حديث عبارت از عمل كردن به آن است وقتي كه نام (حكيم) را ذكر كرده است اين بدان معني است كه فرد بايد همه امورش را تسليم فرمان خداوند كند، زيرا همه براساس حكمت اوست. زماني كه نام قدوس را ذكر میكند، پاك و منزه بودن خداوند را از همه نقصها و عيبها را به خاطر میآورد. همچنين از نشانههاي عمل به نامها، بزرگداشت و تعظيم آنها و خواندن خداوند به وسيله آنهاست.
س10: تفاوت اسماء و صفات خداوند در چيست؟
اسماء خداوند و صفات او در دو چيز با هم مشترک هستند؛ يکي در جائز بودن استعاذه به آنها و ديگري جواز سوگند خوردن بدانها. اما از چند جهت داراي تفاوتهايي هستند: اول اينکه اظهار عبوديت نسبت به اسماء جائز است مثل عبدالکريم، همچنين مخاطب قراردادن اسماء او درست ميباشد مثل گفتن يا کريم، در حاليکه اين دو امر درباره صفات صدق نميکند و نمي توان مثلاً گفت: يا کرم اللّه يا نام کسي را عبدالکرم گذاشت. دوم: صفات از اسماء مشتق ميشوند، به عنوان مثال صفت (رحمت) از اسم (رحمان) اشتقاق يافته است، اما عکس اين امر جائز نميباشد، مثلاً از صفات (استواء) نميتوان اسم (مستوي) را مشتق نمود. تفاوت سوم آندو اينست که اسماء از افعال او گرفته نميشود. به عنوان مثال از فعل (غضب) نميتوان اسم (غاضب) را مشتق نموده و آن را براي خدا وضع کرد، حال آنکه صفات از افعال خداوند اخذ ميشود که در اين صورت مثلاً ميتوان صفت (غضب) را براي خدا اثبات کرد زيرا (غضب) از افعال اوست.
س11: مفهوم ايمان به فرشتگان چيست؟
عبارت است از ايمان به وجود آنان و اينکه فرشتگان نوعي خاص از آفريـدههاي خداوند هستند. قرآن در مـورد آنان چنين ميفرمايد: ﴿×$t6Ïã cqãBtõ3B ÇËÏÈ w ¼çmtRqà)Î7ó¡o ÉAöqs)ø9$$Î/ Nèduﷺ ¾ÍnÌøBﷺ'Î/ cqè=yJ÷èt ÇËÐÈ﴾ (الانبياء:27). بلکه بندگان گرامي و محترمي هستند که بهيچ وجه از اطاعت و عبادت و اجراء فرمان سرپيچي نميکنند. آنان (آنقدر مؤدب و فرمانبردار يزدانند که هرگز) در سخن گفتن بر او پيشي نميگيرند و تنها به فرمان او کار ميکنند (نه فرمان کس ديگري).
ايمان به فرشتگان، مستلزم ايمان آوردن به چهار چيز است که عبارتند از:
الف: ايمان به وجود آنان.
ب: ايمان به وجود فرشتگاني که از طريق قرآن و حديث، اسم آنان را ميدانيم، مانند جبرئيل.
ج: ايمان به خصوصياتي که از طريق قرآن و حديث، در مورد آنان، به ما رسيده است، مثل عظمت و بزرگي ذات آنان.
د: ايمان به وظائف و کارهايي که هر کدام از فرشتگان مکلّف به انجام آن هستند، مانند ملک الموت.
س12: قرآن چيست؟
قرآن، سخن خداوند است که از جانب او نازل شده و به سوي او نيز باز ميگردد، کتابي که خداوند، خود، به حروف و اصوات آن تکلّم نموده و جبرئيل آن را به محمد رسول اللّه ابلاغ کرده است. ديگر کتبي که خداوند آنها را بر پيامبران خود نازل فرموده نيز به همين نحو کلام الله بوده است.
س13: آيا با رجوع به قرآن، از مراجعه به سنت پيامبر بينياز ميشويم؟
خير؛ زيرا سنت، مفسر قرآن است و جزئيات دين چون نماز را فقط با سنت ميتوان شناخت. در همين رابطه پيامبر ص چنين فرمودهاند: «أَلا إِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ، أَلا يُوشِكُ رَجُلٌ شَبْعَان عَلَى أَرِيكَتِهِ يَقُولُ: عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْقُرْآنِ، فَمَا وَجَدْتُمْ فِيهِ مِنْ حَلالٍ فَأَحِلُّوهُ، وَمَا وَجَدْتُمْ فِيهِ مِنْ حَرَامٍ فَحَرِّمُوهُ» (أحمد وأبو داود). بدانيد که دو چيز به من عطا شده است: قرآن و چيزي همانند آن که همراه آنست [سنت من]. ميبينم روزگاري فرا ميرسد که در آن مردي سير، بر تختش تکيه زده [آزمند و جاه طلب] و به مردم ميگويد: تنها حلال قرآن را حلال بشمريد و تنها از حرام آن بپرهيزيد.
س14: مفهوم ايمان به پيامبران چيست؟
مفهوم آن اينست که باور داشته باشيم خداوند در هر امتي پيامبري از خود آن امت برانگيخته تا او آن قوم را به پرستش و عبادت تنها خداوند و انکار هر آنچه غير اوست دعوت کند. بايد ايمان داشته باشيم که همه پيامبران راستگويند و مورد تأييد خداوند، بر راه راست هستند و پرهيزکار، بزرگوارند و نيکوکار، هدايت شده اند و هدايتگر. مي بايست بر اين اعتقاد داشته باشيم که آنان رسالت خود را تمام و کمال به قوم خود ابلاغ کردهاند و در مأموريت خود قصور ننمودهاند. ايمان به آن مستلزم اينست که يقين داشته باشيم آنان برترين و شريفترين انسانها و از بدو تولد تا زمان وفات از شرک ورزيدن به خداوند، پاک و منزّه بوده اند.
س15: مفهوم ايمان به روز قيامت چيست؟
ايمان داشتن به اينکه روز قيامت به طور قطع فرا مي رسد. در پرتو ايمان به روز قيامت، ايمان به مرگ، وجود عذاب و پاداش در برزخ، نفخه صور، حضور انسانها در روز قيامت در برابر پروردگارشان، دفتر اعمال، ميزان و ترازوي اعمال، صراط، حوض، شفاعت و سپس يا به سوي بهشت و یا به سوی دوزخ حاصل ميشود.
س16: انواع شفاعت در روز قيامت کدامند؟
اول: شفاعت عُظمي که خاصّ پيامبر اسلام ص است و موقع آن هنگاميست که مردم در روز قيامت، بعد از پنجاه هزار سال، منتظر صدور حکم الهي درباره سرنوشتشان ميباشند. در اين وقت است که پيامبر اسلام ص از خداوند براي امت خود، طلب شفاعت مي نمايد. اين، همان (مقام محمود)يست که خداوند بشارت آن را به پيامبر ص داده است.
دوم: شفاعتي است که با آن از خداوند خواسته ميشود تا درهاي بهشت به روي مؤمنان گشوده شود. اولين کسي که شفاعت اين کار را ميکند پيامبر اسلام ص است و امت او، اولين امتي هستند که به بهشت وارد ميشوند.
سوم: شفاعت يکتاپرستاني که محکوم به چشيدن عذاب دوزخ هستند، آنان شفاعت ميشوند تا بلکه دچار آن عذاب هولناک نگردند.
چهارم: شفاعت يکتاپرستان سرکش و گناهکاري که به عذاب جهنم دچار شدهاند و در آتش آن گرفتار آمدهاند، آنان نيز شفاعت ميشوند تا از عذاب دوزخ به در آيند.
پنجم: شفاعت براي ارتقاي مرتبه و جايگاه اهل بهشت.
ششم: شفاعت مؤمناني است که از خداوند خواسته ميشوند تا بدون حساب و کتاب وارد بهشت شوند. از همين رو، خداوند افراد بيشماري را که تنها خود، شمار آنان را مي داند، از آتش دوزخ رهانيده و وارد بهشتشان ميکند.
هفتم: شفاعتي است که از خداوند خواسته ميشود تا در مجازات و عذاب دوزخيان، تخفيف قائل شود. اين شفاعت هم همانند شفاعت نوع اول خاصّ پيامبر اسلام ص است که ايشان آن را براي کاهش عذاب عمويشان، ابوطالب، از خداوند خواستار شدند. در ساير انواع شفاعتها، ديگر پيامبران، اوليا، فرشتگان و شهدا نيز، داري حقّ شفاعت هستند اما حق تقدّم به پيامبر اسلام ص تعلق دارد.
س17: آيا کمک خواستن و استعانت، و طلب شفاعت از زندگان جائز است؟
بله، جائز است و خداوند مردم را به کمک کردن به یكديگر تشويق نموده و فرموده است: ﴿(#qçRuﷺ$yès?uﷺ n?tã ÎhÉ9ø9$# 3uqø)G9$#uﷺ﴾ (المائدة: 2). در راه نيکي و پرهيزگاري همديگر را ياري و پشتيباني نماييد. پيامبر ص همچنین فرموده اند: «وَاللَّهُ فِي عَوْنِ الْعَبْدِ مَا كَانَ الْعَبْدُ فِي عَوْنِ أَخِيهِ» (مسلم). تا زمانيکه بندهاي به بنده ديگري کمک کمد، خداوند نيز او را ياري ميدهد. كمك كردن به يكديگر فضيلت بسيارى دارد، رسول الله ص مي فرمايد: «اشفعوا تُؤجَروا» (بخارى). به يكديگر كمك كنيد تا پاداش نيك ببريد. و اين مسأله در صورت فراهم آمدن چهار شرط جائز است:
الف: مورد درخواست، در توان فرد شفيع باشد.
ب: در مورد امور دنيوي، شفاعت خواسته شود.
ج: فرد شفيع حاضر باشد.
د: عبارات طلب شفاعت چند پهلو و مبهم نبوده و کاملاً واضح باشد. شفاعتي که اين چهار شرط را داراست، از اجر و پاداش عظيمي برخوردار است.
س18: انواع توسل کدامند؟
توسل دو نوع است، نوع اول جائز است و عبارت است از: -
الف: توسل به اسماء و صفات خداوند –.
ب: با انجام کارهاي نيکي چون محبت پيامبر ص و تبعيت از سنت او به درگاه خداوند اظهار اطاعت و خشوع نمود.
ج: انسان از برادر مسلمان که زنده و حاضر ميباشد بخواهد او برايش به درگاه خداوند دعا کند.
نوع دوم توسل که باطل و حرام است عبارت است از:
الف: جاه و منزل پيامبران يا اوليا را به عنوان واسطه استجابت دعا قرار داده، مثل اينکه بگويد: خداوندا! به خاطر جاه و منزلت پيامبرت يا حسين، از تو ميخواهم که... هر چند جاه و منزلت پيامبر و صالحان، نزد خداوند داراي ارزش بسيار است اما ياران آن حضرت که نسبت به ديگر مردمان بيشتر جوياي خير و نيکي بودند، آن هنگام که دچار خشکسالي شدند، با وجوديکه قبر پيامبر ص در کنارشان بود، به جاه و منزلت او متوسل نشدند بلکه متوسل به دعاي عباس t، عموي پيامبر ص، گرديدند.
ب: اينکه فرد هنگام دعا، خداوند را به پيامبران و اولياء سوگند دهد، مثلاً بگويد: خدايا به خاطر پيامبرت يا به خاطر حقانيت او فلان چيز را به من عطا فرما. اين نوع توسل حرام است زيرا سوگند خوردن مخلوق به مخلوق ممنوع ميباشد.
س19: حکم دعا و درخواست از مردگان يا زندگان غائب چيست؟
اين کار، شرک است؛ زيرا تنها خداوند قادر بر اجابت درخواست و دعاي ما ميباشد. در قرآن نيز چنين آمده است: ﴿tûïÏ%©!$#uﷺ cqããôs? `ÏB ¾ÏmÏRﷺß $tB cqä3Î=÷Kt `ÏB AÏJôÜÏ% ÇÊÌÈ bÎ) óOèdqããôs? w (#qãèyJó¡o ö/ä.uä!$tãß öqs9uﷺ (#qãèÏÿx $tB (#qç/$yftGó$# ö/ä3s9 ( tPöqtuﷺ ÏpyJ»uÉ)ø9$# tbﷺãàÿõ3t öNä3Å2÷ųÎ0 4 wuﷺ y7ã¥Îm;uZã ã@÷WÏB 9Î7yz ÇÊÍÈ﴾ (فاطر: 13- 14).
جز خداوند کساني که به فرياد مي خوانيد حتي مالکيت و حاکميت پوستة نازکي خرمائي را ندارند. اگر آنها را به فرياد بخوانيد صداي شما را نمي شنوند و اگر هم بشنوند، توانايي پاسخگويي به شما را ندارند و در روز قيامت انبازگري و شرک ورزي شما را رد ميکنند و هيچ کس همچون خداوند آگاه تو را با خبر نميکند).
همچنين پيامبر ص فرمودهاند: «مَنْ مَاتَ وَهْوَ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ نِدًّا دَخَلَ النَّارَ» (البخاري). هر کس بميرد و از غير خداوند درخواست اجابت دعا خواهد، به آتش دوزخ دچار ميشود. آيا به اين انديشيده ايد که مردگان چگونه مي توانند دعايي را اجابت کنند حال آنکه آنان، خود به دعاي زندگان محتاجند. او با مرگش ديگر نمي تواند کار نيکي انجام دهد و اين دعا وکارهاي نيک زندگان است که ميتواند بر اجر و پاداش او بيافزايد. تکليف انسان زندهاي که از فرد درخواستکننده غائب است نيز مشخص است، او که غائب است و دور از دسترس، چگونه ميتواند دعايي را اجابت نمايد؟
س20: آيا بهشت و دوزخ وجود دارند؟
خداوند آن دو را قبل از آفرينش انسانها پديد آورده و هرگز از بين نميروند. خداوند بر اساس فضل و کرم خود، مردماني را به بهشت ميفرستد و دوزخ را بر اساس عدل خويش، نصيب دوزخيان ميکند.
س21: مفهوم ايمان به قضا و قدر چيست؟
اعتقاد راسخ به اينکه تمام خير و شري که نصيب انسان ميشود، بر اساس قضا و قدر و خواست و حکمت خداوند ميباشد. پيامبر اکرم در اين رابطه چنين فرموده اند: «لَوْ أَنَّ اللَّهَ عَذَّبَ أَهْلَ سَمَاوَاتِهِ وَأَهْلَ أَرْضِهِ عَذَّبَهُمْ وَهُوَ غَيْرُ ظَالِمٍ لَهُمْ، وَلَوْ رَحِمَهُمْ كَانَتْ رَحْمَتُهُ خَيْرًا لَهُمْ مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَلَوْ أَنْفَقْتَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا قَبِلَهُ اللَّهُ مِنْكَ حَتَّى تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ وَتَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَكَ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَكَ، وَأَنَّ مَا أَخْطَأَكَ لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَكَ وَلَوْ مُتَّ عَلَى غَيْرِ هَذَا لَدَخَلْتَ النَّارَ». (أحمد وأبو داود). اگر خداوند اهل آسمانها و زمين را عذاب دهد، در اين حال عذاب دادن آنها در حق خدا، ظلم بر آنان بشمار نمي آيد، و اگر بر آنان رحم نمايد، رحم و لطف او بر ايشان از تمامي کارهاي نيک بهتر است. بدان اگر به اندازه کوه اُحد، طلا انفاق نمايي، تا زماني که به قضا و قدر الهي ايمان نداشته باشي، خداوند آن را از تو نمي پذيرد. هر آنچه به فرمان الهي به تو ميرسد، از روي خطا و حادثه نبوده، و هر آنچه نصيب تو نميشود، بر اساس تقدير خداوند و خواست او به تو نرسيده است و اگر بدون اعتقاد به قضا و قدر از دنيا بروي، در آتش دوزخ خواهي افتاد.
ايمان به قضا و قدر، خود، مستلزم ايمان داشتن به چهار چيز است:
1) ايمان به اين اصل که خداوند کليات و جزئيات همه چيز را ميداند.
2) هر آنچه پيش ميآيد، در ازل در لوح محفوظ نگاشته و ثبت شده است. پيامبرص در اين زمينه فرموده اند: «كَتَبَ اللَّهُ مَقَادِيرَ الْخَلائِقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِخَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ» (مسلم). خداوند، پنجاه هزار سال قبل از آفرينش آسمانها و زمين قضا و قدر مخلوقاتش را تعيين و ثبت کرده است.
3) هيچ چيزي نميتواند خواست و مشيت خداوند را تغيير دهد، و هيچ نيرويي را توان مقابله با قدرت او نيست؛ هر آنچه خواهد، انجام ميدهد، و هر آنچه را نخواهد صورت نمي پذيرد.
4) ايمان به اينکه خداوند همه چيز را خلق نموده و هر آنچه غير اوست، آفريده آن ذات بزرگ است.
س22: آيا ما در امور دين و دنيايمان، صاحب اختيار و آزاد هستيم يا اسير ودر بند جبر؟
انسان در زندگيش صاحب خواست و اختيار ميباشد، اما اين خواست و ميل از چارچوب خواست خداوند خارج نيست، خداوند در اين رابطه ميفرمايد: ﴿$tBuﷺ tbﷺâä!$t±n@ HwÎ) bﷺ& uä!$t±o ª!$#﴾ (التكوير: 29). و حال اينکه نميتوانيد بخواهيد جز چيزهائي را که خداوند جهانيان بخواهد.
همچنين پيامبر اسلام چنين فرموده اند: «اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» (متفق عليه). به امور دنيا و آخرتتان بپردازيد اما بدانيد هر آنچه براي شما مقدر باشد، نصيبتان مي گردد. خداوند به ما عقل، گوش و چشم عطا فرموده تا خوب و بد را از هم تمييز دهيم. آيا انسان عاقلي وجود دارد که دست به سرقت بزند و بعد به عنوان عذر و بهانه، اين کار ناپسند خود را تقدير الهي بداند؟! بدون ترديد مردم اين عذر و بهانه را نپذيرفته و او را مجازات ميکنند و در جواب او، خواهند گفت اين مجازات را نيز خداوند براي تو مقدر فرموده است. بنابراين قضا و قدر را نميتوان عذر و بهانه کارهاي خود قرار داد و در اينصورت مرتکب دروغ شده ايم. قرآن در همين رابطه ميفرمايد: ﴿ãAqà)uy tûïÏ%©!$# (#qä.uõ°ﷺ& öqs9 uä!$x© ª!$# !$tB $oYò2uõ°ﷺ& Iwuﷺ $tRät!$t/#uä wuﷺ $uZøB§ym `ÏB &äóÓx«﴾ (الأنعام: 148). مشرکان خواهند گفت: اگر خدا مي خواست، ما و پدران ما مشرک نمي شديم، و چيزي را تحريم نمي کرديم. کساني که پيش از آنان بوده اند نيز همين گونه تکذيب مي نمودند.
س23: احسان چيست؟
پيامبر اسلام ص در جواب اين سؤال چنين فرموده اند: «أَنْ تَخْشَى اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنَّكَ إِنْ لا تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ» (متفق عليه، واللفظ لمسلم). احسان اينست که چنان از خداوند بترسي گويا که او را ميبيني، و اگر چنين احساسي نداري، چنان باور داشته باشي که خداوند تو را ميبيند و ناظر و مراقب توست. احسان بالاترين مراتب سهگانه دين است که هر مسلماني ميتواند به آن برسد.
س24: شروط قبول کارهاي نيک چيست؟
الف: ايمان به خدا و اعتقاد به توحيد؛ زيرا کار نيک فرد مشرک پذيرفته نمي شود.
ب: داشتن اخلاص در انجام آن کار، به نحوي که تنها رضاي خدا مدّنظر باشد.
ج: در انجام آن کارها از سنت پيامبر اکرم ص تبعيت شود؛ زيرا تنها بر اساس دستورات شرع ميبايست خداوند را عبادت نمود. رعايت نکردن هر کدام از اين شروط، کارهاي نيک ما را از ميان ميبرد. خداوند دربارة اعمال نيک کفار و مشرکان چنين فرموده است: ﴿!$uZøBÏs%uﷺ 4n<Î) $tB (#qè=ÏJtã ô`ÏB 9@yJtã çm»oYù=yèyfsù [ä!$t6yd #·qèWY¨B ÇËÌÈ﴾ (الفرقان:23). به سراغ تمام اعمالي که (به ظاهر نيک بوده و در دنيا) آنان انجام داده اند مي رويم و همه را همچون ذات غبار پراکندة در هوا ميسازيم و ايشان را از اجر و پاداش آن محروم ميکنيم. چرا که نداشت ايمان، موجب محو و نابودي احسان، و بي اعتبار شدن اعمال خوب انسان مي گردد.
س25: در صورت بروز اختلاف بين مسلمان، آنان بايد به چه منبعي رجوع کنند؟
در صورت بروز هر نوع اختلافي بايد به حکم و دستور شرع مراجعه کرد که اين حکم و دستور، از دو منبع قرآن و حديث استنباط ميشود. قرآن در اين رابطه ميفرمايد: ﴿bÎ*sù ÷Läêôãt»uZs? Îû &äóÓx« çnﷺãsù n<Î) «!$# ÉAqߧ9$#uﷺ﴾ (النساء: 59). و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور کشمکش پيدا کرديد) آن را به خدا (با عرضة به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد.
پيامبر اسلام ص هم در رابطه با قرآن و حديث و اهميت آن دو مي فرمايند: «تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا: كِتَابَ اللَّهِ، وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» (أحمد). در ميان شما دو چيز را به يادگار گذاشتم، تا زمانيکه به آندو متمسّک بود و عمل کنيد، از گمراهي و ضلالت به دور خواهيد بود، آن دو قرآن و سنت من ميباشد.
س26: اقسام توحيد کدامند؟
الف: توحيد در ربوبيت و آن اينست که کارهايي چون آفرينش، روزي رساندن و... را تنها در توان و قدرت خداوند بدانيم. لازم به ذکر است قبل از بعثت پيامبر اسلام ص کفار و مشرکان به اين نوع توحيد اعتقاد داشتند.
ب: توحيد در الوهيت و عبارت است از اينکه کارهايي چون نماز، نذر و... را که بندگان براي تقرب به درگاه الهي انجام ميدهند، تنها براي خداوند انجام داد. پيامبران و کتابهاي آنان به خاطر اثبات همين نوع توحيد در ميان انسانها فرستاده شدند.
ج: توحيد در اسماء و صفات خداوند و آن عبارت است از اينکه تنها اسمهاي حُسني و صفات عليايي که خداوند و پيامبرش ص آن را بيان و اعلان نموده اند، براي خداوند ذکر کنيم و از هر نوع تحريف (تغيير در معنا و مفهوم)، تکييف (پرداختن به بيان کيفيت و مقدار)، تعطيل (معطل كردن اسماء و صفات خدا بدون هيچ مفهوم و معنى) و تمثيل (معتقد بودن مثل و مانند در اسماء و صفات خدا به اسماء و صفات مخلوقين) براي آنها پرهيز نمود.
س27: وليّ کيست؟
او، مؤمنيست نيکوکار و پرهيزکار، کما اينکه قرآن ميفرمايد: ﴿Iwﷺ& cÎ) uä!$uÏ9÷ﷺﷺ& «!$# w êöqyz óOÎgøn=tæ wuﷺ öNèd cqçRtøts ÇÏËÈ úïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qçR%2uﷺ cqà)Gt ÇÏÌÈ﴾ (يونس: 62- 63).
هان! بيگمان دوستان خداوند (سبحان) ترسي بر آنان (از خواري در دنيا و عذاب در آخرت) نيست و (بر از دست رفتن دنيا) غمگين نمي گردند (چرا که در پيشگاه خدا چيزي بر آنان مهيا است که بسي والاتر و بهتر از کالاهاي دنيا است) تقوا پيشه کردند.
همچنين پيامبر اسلام در مورد او فرموده اند: «إِنَّمَا وَلِيِّيَ اللَّهُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ» (متفق عليه). ولي و دوست من فقط خدا و مؤمنان پاک و نيکوکار هستند.
س28: چه وظيفهاي نسبت به صحابه بر دوش ماست؟
آنان را بايد دوست بداريم، برايشان دعا کنيم، قلب و زبان خود را از هر نوع اهانت به آنان پاک نگه داريم، به بيان و بازگوکردن فضائل و خوبيهاي آنان بپردازيم، از اشتباهات آنان صرفنظر کرده و از غوطهورشدن در علل اختلافاتشان بپرهيزيم؛ زيرا که آنان معصوم از گناه و اشتباه نبودهاند اما بايد دانست آنان به درجه اجتهاد رسيده بودند و مجتهد اگر اجتهادش، درست باشد به اجري مضاعف و دوچندان ميرسد و در غير آن صورت، تنها پاداش اجتهادش را دريافت ميکند. اشتباهات آنان در برابر آن همه فضائل و تلاشهاي فراوانشان براي اسلام، بسان لکهاي نجاست است در دريايي عظيم و ژرف، آيا اين لکه ميتواند آن دريا را آلوده کند؟! پيامبر ص در مورد شأن صحابه خود چنين مي فرمايد: «لا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فَوَالذِي نَفْسِيْ بيَدِه لَوْ أن أَحَدُكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أحُدٍ ذَهَبَاً مَا أَدْرَكَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلا نَصِيْفَهُ» (متفق عليه). ياران مرا دشنام ندهيد. به خداوند سوگند اگر هر کدام از شما به اندازه کوه أحد، طلا انفاق کند نميتواند حتّي به نيمي از مرتبه و منزلت آنان دست يابد.
س29: آيا مىتوان در مدح شأن و منزلت پيامبر ص مبالغه کرد؟
بدون شک پيامبر ص اشرف مخلوقات و بهترين آنان است، اما نبايد بمانند مسيحيان که در مورد عيسي بن مريم – علیه السلام- راه مبالغه را پيموده اند، ما نيز در مدح پيامبر اسلام ص راه اغراق و غلو را در پيش گيريم. خود رسول ص نيز ما را از اين کار منع فرموده و فرمودهاند: «لا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ» (رواه البخاري). مرا آنطور که مسيحيان، پسر مريم را مدح کرده اند، ستايش نکنيد. من فقط بنده اويم، پس [در حق من] فقط بگوييد: محمد بنده خدا و پيامبر اوست.
س30: انواع ترس کدامند؟
- الف: ترس از روي تعبّد و اطاعت که رکن دوم ايمان است، چون ایمان دو ركن دارد: 1) كمال دوستي و عشق. 2) كمال ترس وخوف.
- ب: خوف السِرّ که عبارت است از ترس نسبت به غير خدا، مثل ترس مشرکان از الهه هايش که مبادا آنان را دچار بلا و مصيبتي کنند. اين، همان شرک اکبر است.
– ج: ترک فرائض و واجبات به خاطر ترس از مردم. اين نوع ترس هم حرام است.
– د: ترس طبيعي مثل ترس از درندگان. اين نوع ترس، جائز است.
س31: انواع توکل کدام است؟
الف: توکل بر خدا در تمامي امور و کارها براي به دست آوردن خير و برکت و دفع ضرر و زيان. اين نوع توکل، واجب است.
ب: توکل بر مخلوقات در اموري که در توان او نيست مثل توکل بر مردگان. اين نوع توکل، شرک اکبر است.
ج: واگذارکردن امور و کارهايي که در توان انسانهاست به آنان. مثل دادن وکالت از طرف يک نفر به فردي ديگر براي خريد يا فروش اشياء و کالا. اين نوع توکل، جائز است.
س32: انواع عشق کدام است؟
الف: عشق به خدا که اساس ايمان است.
ب: دوست داشتن در راه خدا، مانند برادري با مؤمنان و دوست داشتن همه آنان، اما محبّت نسبت به تک تک آنان، بر اساس ميزان ايمان و تقربشان به خداوند و اطاعت او، متفاوت است.
ج: در کنار عشق به خدا، عشق به غير او نيز در دل جاي گيرد اين همان شريک قراردادن غير خدا در عشقي است که داشتن آن نسبت به پروردگار، بر ما واجب است، مانند عشق مشرکان به الهههايشان. اين عشق، خود، اساس شرک است.
د: عشق طبيعي که آن را انواع مختلفي است چون دوست داشتن از روي احترام، مثل محبت نسب به پدر و مادر. عشق از روي دلسوزي و ترحّم، مثل دوست داشتن فرزند، دوست داشتن به خاطر وجود شباهتهايي متعدد مثل دوست داشتن سائر انسانها و دوست داشتن فطري و ذاتي چون دوست داشتن غذا از ديگر انواع عشق طبيعي محسوب ميشوند.
س33: مردم از نظر وَلاء (دوست داشتن) و بَراء (بيزاربودن) چند دسته ميباشند؟
مردم از اين نظر سه دسته هستند:
الف: آنان که خالصانه مورد محبت واقع شده اند. اينان همان مؤمنان مخلص و پاک سيرت چون پيامبران، صدّيقين، شهدا و صالحين و در رأس همه آنان، پيامبر اسلام ص و زوجات و دختران و ياران او ميباشند.
ب: آنانکه برخلاف گروه اول، مورد بغض و نفرت واقع شده اند. اينان کافران و مُنکِران اسلام و نبوت پيامبرمان چون اهل کتاب، مشرکان، ماديگرايان و منافقان ميباشند.
ج: گروه سوم، آناني هستند که از يک نظر مورد محبت واقع ميشوند و از نظر ديگر، مورد خشم و نفرت قرار ميگيرند. آنان عبارتند از مؤمنان گناهکار که به خاطر ايمانشان، دوست داشته ميشوند و از طرفي ديگر به خاطر گناهانشان مورد خشم و انزجار ديگر مؤمنان واقع ميشوند. برائت از کفار عبارت است از اينکه از آنان نفرت داشته باشيم و در سلام کردن پيش قدم نگرديم، نسبت به آنان اظهار عجز و خضوع ننماييم، شيفته و فريفته آنان نشويم و از خانه و کاشانه آنان خود را دور نماييم. ولاء و محبت به مؤمنان اينست که در صورت امکان به سرزمين اسلام و مؤمنان هجرت کنيم، و یاری دادن آنان با مال و جان، نسبت به شاديهاي آنان اظهار سرور نماييم و خواهان خير و برکت براي آنان باشيم.
رفاقت و موالات با کفار، خود، بر دو نوع است:
الف: موالاتي که باعث خروج از اسلام ميشود مثل ياري دادن کفار بر ضدّ مسلمانان، يا کافر ندانستن کفار، يا توقف و تأخير در اين کار، و يا شک داشتن در کافر بودنشان.
ب: موالاتي که سبب خروج از اسلام نميشود اما از گناهان کبيره محسوب ميگردد، مانند مشارکت در جشنهاي آنان يا خود را مثال آنان ساختن. گهگاه ممکن است ميان حسن معاشرت با کفاري که با مؤمنان در جنگ نيستند و برائت از آنان خَلط پيش آيد. بايد دانست خداوند به مؤمنان دستور داده تا با کفار غيرحربي به صورتي شايسته و بايسته رفتار کنند، در قرآن در اين رابطه چنين آمده است: ﴿w â/ä38yg÷Yt ª!$# Ç`tã tûïÏ%©!$# öNs9 öNä.qè=ÏG»s)ã Îû ÈûïÏd9$# óOs9uﷺ /ä.qã_Ìøä `ÏiB öNä.Ì»tÏ bﷺ& óOèdﷺy9s? (#þqäÜÅ¡ø)è?uﷺ öNÍkös9Î) 4 ¨bÎ) ©!$# =Ïtä tûüÏÜÅ¡ø)ßJø9$# ÇÑÈ﴾ (الممتحنة:8). خداوند شما را باز نمي دارد از اينکه نيکي و انصاف بكنيد به کساني که به سبب دين با شما نجنگيده اند و از ديار تان به بيرون نرانده اند، يقينا خدا دوست مى دارد انصاف كننده گان را.
اما برائت از آنان امريست که خداوند، مسلمانان را به اجراي آن فرمان داده است: ﴿$pkﷺ'¯»t tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä w (#ﷺäÏGs? Íiﷺßtã öNä.¨ﷺßtãuﷺ uä!$uÏ9÷ﷺﷺ& cqà)ù=è? NÍkös9Î) Ío¨uqyJø9$$Î/﴾ (الممتحنة:1). اي مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خويش را به دوستي نگيريد. شما نسبت بديشان محبت ميکنيد و مودت مي ورزيد.
بنابراين ميتوان با حفظ عدالت در رفتار و گفتارمان نسبت به آنان، از آنان برائت جست، همانطور که پيامبر اسلام ص با کفار و مشرکان زمان خويش چنين رفتار مينمودند.
س34: آيا اهل کتاب، مؤمن هستند؟
همه يهوديان و مسيحيان و پيروان اديان ديگر کافرند هر چند که به ديني معتقد باشند که اصل و ريشه آن درست است، زيرا هر کس بعد از بعثت پيامبر اسلام ص به دين او نگرود، بر طبق قرآن، اعمال او پذيرفته نشده و در روز آخرت، در آتش دوزخ در افکنده ميشوند: ﴿`n=sù @t6ø)ã çm÷YÏB uqèduﷺ Îû ÍotÅzFy$# z`ÏB z`ÌÅ¡»yø9$# ÇÑÎÈ﴾ (آل عمران: 85). و کسيکه غير از (آئين و شريعت) اسلام، آئيني برگزيند، از او پذيرفته نميشود، و او در آخرت از زمرة زيانکاران خواهد بود.
و اگر مسلماني به کافر بودن آنان معتقد نباشد و يا باطل بودن دينشان شک داشته باشد، خود او نيز کافر شده است. قرآن ميفرمايد: ﴿`tBuﷺ öàÿõ3t ¾ÏmÎ/ z`ÏB É>#tômF{$# â$¨Y9$$sù ¼çnßÏãöqtB﴾ (هود: 17). هر کس از گروهها به قرآن ايمان نياورد، ميعادگاه او آتش است.
همچنين پيامبر ص درباره کافر بودن اهل کتاب چنين فرموده اند: «وَالذِيْ نَفْسِيْ بيَدِهِ لا يَسْمَعُ بيْ أَحَدٌ مِنَ هَذِهِ الأُمَّةِ يَهُوْدِيٌ وَلا نَصْرَانِيٌ ثُمَّ لا يُؤْمِنُ بيْ إِلا دَخَلَ النَّارَ» (مسلم). سوگند به خداوندي که جان من به دست اوست هر يهودي و مسيحي که پيام رسالت من به او مى رسد بدان ايمان نياورد، دچار آتش جهنم خواهد شد.
س35: آيا ظلم و ستم به کفار رواست؟
ظلم و ستم حرام است، در يک حديث قدسي، خداوند فرموده است: «إِنِّيْ حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِيْ وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمَاً فَلا تَظَالَمُوا». من ستم کردن به شما بندگانم را بر خود حرام کردهام و آن را نيز بر شما حرام گردانيدم پس به يکديگر ستم روا مداريد. اما بايد دانست از نظر نحوه برخورد، کفار به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف: آنان که با مسلمانان عهد و پيماني بسته اند. خود اين دسته نيز به سه قسم تقسيم ميشوند:
1) اهل ذِمّه: کساني هستند که جزيه پرداخت ميکنند. آنان نزد مسلمانان حق ذّمه و پناه جاودان ميباشد زيرا که با سکونت در سرزمين اسلام، با مسلمان پيمان بستهاند از دستورات خدا و رسولش فرمان ببرند.
2) اهل صلح: کساني هستند که با مسلمانان پيمان صلح بسته اند تا بتوانند در سرزمين آنان سکني گزينند. برخلاف اهل ذمّه، احکام اسلام بر آنان اجرا نميشوند. آنان پيمان بستهاند هرگز بر ضدّ مسلمانان وارد جنگ نشوند. براي نمونه ميتوان از يهوديان ساکن مدينه در زمان پيامبر اسلام ص نام برد.
3) اهل أمان: کساني هستند که به سرزمين اسلام سفر کرده اند اما قصد اقامت و سکونت در آنجا را ندارند. اين گروه عبارت است از فرستادگان، بازرگان، پناهجويان و کساني که به خاطر رفع نياز و حاجت خود مثال زيارت به سرزمين اسلام گام نهاده اند. حکم آنان اينست که جانشان در امان باشد واز آنان جزيه گرفته نشود. در مورد پناهجويان ميبايست گفت که اينان به دين اسلام دعوت ميشوند، اگر ايمان نياوردند، به مکاني امن منتقل شده و از هر نوع گزندي حفاظت ميشود.
ب: دومين گروه کفار، اهل حرب و جنگ ميباشند. خود اين گروه انواع مختلفي دارد که عبارتند از:
1) آنانکه عملاً با مسلمانان در جنگ هستند و بر ضدّ آنان به مکر و نيرنگ ميپردازند.
2) آن کفاري که دشمنان مسلمانان را ياري مي دهند.
3) کفاري که نه پيماني با مسلمانان بسته اند نه با آنان در حال جنگ ميباشند و نه دشمنان آنان را ياري ميدهند. حکم تمامي اين دسته از کفار اينست که مسلمانان با آن بجنگند و آنان را از ميان بردارند.
س36: بدعت چيست؟
ابن رجب / در مورد بدعت چنين گفته است: بدعت آن چيز جديد و نويي است که در دين پديد ميآيد و هيچ اصل و ريشهاي در دين ندارد. حال اگر اين امر جديد، در دين ريشه و سابقه داشته باشد، ديگر بدعت نيست ولو اينکه در ظاهر آن را بدعت نامند.
س37: آيا در دين بدعت حسنه و بدعت سيئه وجود دارد؟
آيات و احاديث متعددي در مذمّت بدعت به مفهوم شرعي آن وجود دارد. همانطور که بيان شد بدعت از نظر شرعي آن امر جديديست که بدون داشتن ريشه و سابقهاي در دين پديد ميآيد. پيامبر ص در ردّ بدعت چنين فرمودهاند: «وَمَنْ عَمِلَ عَمَلا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» (متفق عليه). هر کس [در حيطه دين] کاري انجام دهد که نه در قرآن است و نه در سنت من، آن کار بدعت است و غير قابل قبول. همچنين رسول الله ص در جاي ديگري فرموده اند: «فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ» (مسلم). هر امر جديدي [که در دين پديد آيد] بدعت است و همه بدعتها باعث گمراهي و ضلالت ميباشند.
امام مالک / در ردّ بدعت ميفرمايد: هر کس در اسلام، امر جديدي را پديد آورد و به ظنّ خويش آن را خوب پندارد، محمّد ص را در ابلاغ تمام و کمال رسالتش خائن پنداشته است؛ زيرا قرآن در اين خصوص ميفرمايد: ﴿tPöquø9$# àMù=yJø.ﷺ& öNä3s9 öNä3oYÏ àMôJoÿøCﷺ&uﷺ öNä3øn=tæ ÓÉLyJ÷èÏR﴾ (المائدة: 3). امروز دين شما را برايتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکميل نمودم.
احاديثي هم در ستايش بدعت در معناي لغوي آن آمده است. اين نوع بدعت، در واقع جزء دين بوده اما به مرور زمان به دست فراموشي سپرده شده است و پيامبر مردم را به احياي مجدّد آن تشويق نموده اند. کما اينکه در حديث ذيل، اين مفهوم از بدعت استنباط ميشود: «مَنْ سَنَّ فِي الإسْلامِ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ» (مسلم). هر کس در اسلام، روشي نيکو بنيان گذارد، او را پاداشي خاص است و در پاداش هر آنکس که بدان روش عمل نمايد نيز شريک است بدون آنکه از مقدار اين پاداش کاسته شود. سخن سيدنا عمر t هم که در مورد نماز تراويح فرمودند: «نعمت البدعة هذه» اين کار عجب بدعت نيکويي است! به همين معناست؛ زيرا نماز تراويح در دين وجود داشته و پيامبر ص مردم را به برپا داشتن آن تشويق ميفرمود و خود ايشان هم سه شب آن را اقامه فرمودند ولي به خاطر ترس بر مسلمانان از اينکه اين نماز بر آنان فرض شود، آن را ترک نمودند و سيدنا عمر t بعدها آن را بار ديگر احيا نموده و مردم را به اقامه آن به صورت جماعت فرا خواند.
س38: انواع و اقسام نفاق، چند است؟
نفاق بر دو نوع است:
الف: نفاق اعتقادي يا نفاق اکبر، نفاقي است که صاحب آن هر چند به زبان ايمان آورده اما در درون کافر ميباشد. او از امّت اسلام خارج است و آنگاه که بميرده به کافري رفته است، قرآن در مورد اين افراد ميفرمايد: ﴿¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»oYçRùQ$# Îû Ï8ö¤$!$# È@xÿóF{$# z`ÏB Í$¨Z9$#﴾ (النساء: 145) بيگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پايينترين مکان آن هستند.
از صفات اين قبيل افراد، ميتوان موارد ذيل را بيان کرد: [به خيال خود] خدا و مؤمنان را فريب ميدهند. مؤمنان را استهزاء ميکنند، دور از چشم مؤمنان، محرّمات را ناديده ميگيرند، کفار را بر ضدّ مسلمانان ياري ميدهند، از انجام کارهاي نيک، تنها منافع مادّي و دنيوي را ميجويند.
ب- نوع دوم نفاق، نفاق عملي يا نفاق اصغر است. در اين نوع نفاق، صاحب آن از اسلام خارج نميشود اما صاحب آن در صورتيکه توبه نکند، ممکن است دچار نفاق اکبر گردد. از صفات اين قبيل افراد، موارد زير را ميتوان بر شمرد: هر گاه سخن گويند، در کلامشان دروغ وجود دارد، آنگاه که قولي ميدهند، به آن وفا نکنند، در هنگام دعوا و مخاصمه، افراط کرده و دچار گناه ميشوند، هرگاه پيماني بندند، در آن خيانت ورزند و چون به او اطمينان شود و امانتي به او واگذار گردد، در آن خيانت کند. بنابراين بر هر فرد مسلمان واجب است که مراقب باشد تا بدان صفات ناپسند آلوده نشود و خود را محاسبه نماید.
س39: آيا ترس از نفاق بر مسلمانان واجب است؟
بله، واجب است؛ زيرا صحابه از خطر نفاق اکبر، بر خود هراس داشتند. ابن ابي مُلَيکه/ چنين مي گويد: من سي نفر از صحابه را درک کردم و ديدم که همه آنان از نفاق بر نفس خويش بيم دارند. ابراهيم التَيمي / نيز مي گويد: هميشه سخنم را با رفتارم مقايسه ميکردم و بيم آن داشتم که مبادا رفتارم مخالف کلامم باشد. حسن بصري/ نيز چنين فرمودهاند: تنها مؤمنان از نفاق ميترسند و تنها منافقان خود را از آن ايمن ميپندارند. عمر از حُذَيفه ب سؤال مي کردند: تو را به خدا به من بگو آيا رسول الله ص نام مرا در ميان نام منافقاني که به تو گفت گفته است؟ و حذيفه فرمودند: خير، اما بدان اين را تنها به تو مي گويم و براي کسي ديگر اين راز را فاش نميکنم.
س40: بزرگترين گناهان نزد خداوند کدام است؟
شرک نسبت به خداوند بزرگ و بلند مرتبه، قرآن مي فرمايد: ﴿cÎ) x8÷Åe³9$# íOù=Ýàs9 ÒOÏàtã ÇÊÌÈ﴾ (لقمان: 13).
همچنين پيامبر ص در جواب سؤال که بزرگترين گناهان کدام است، فرمود: «أن تجعل لله نداً وهو خلقك» (متفق عليه). آنست که براي خداوند همتا و مانندي متصور شوي حال آنکه تنها او تو را آفريده است.
س41: انواع شرک کدام است؟
الف: شرک اکبر و آن اينست که فرد را از اسلام خارج ميکند. خداوند صاحبان اين نوع شرک را هرگز نميبخشد؛ زيرا در قرآن چنين آمده است: ﴿¨bÎ) ©!$# w ãÏÿøót bﷺ& x8uô³ç ¾ÏmÎ/ ãÏÿøótuﷺ $tB tbﷺß y7Ï9ºs `yJÏ9 âä!$t±o﴾ (النساء: 48). بيگمان خداوند شرکت به خود را نميبخشد، ولي گناهان جز آن را از هر کس که خود بخواهد ميبخشد.
اين نوع شرک خود انواع و اقسام متعددي دارد که عبارتند از:
1- شرک در دعا و درخواست.
2- شرک در نيت و قصد.
3- شرک در اطاعت و آن اينست که از علمائي اطاعت شود که حلال را حرام و حرام را حلال ميکنند.
4- شرک در حبّ و عشق، مثل اينکه فردي را همانطور که خدا را بايد دوست داشت دوست بداريم.
نوع دوم شرک، شرک اصغر است. در اين نوع شرک، صاحب آن از اسلام خارج نميشود. شرک خفي و پنهان و رياي محدود و کم از اين نوع شرک هستند.
س42: تفاوت شرک اکبر و شرک اصغر در چيست؟
الف: شرک اکبر، باعث خروج صاحب آن از دايره اسلام، جاودان بودن او در آتش دوزخ و محروميت از بهشت ميشود، برخلاف شرک اصغر که صاحب آن از دايره اسلام خارج نميشود و در آتش دوزخ، جاودان نخواهد بود.
ب: شرک اکبر، تمام کارهاي نيک صاحب خود را باطل ميکند، اما شرک اصغر تنها کارهايي را که در رابطه با آن است زائل ميکند. حال اينجا يک سؤال مطرح ميشود که جواب آن مورد اختلاف علماست و آن اينست که آيا شرک اصغر نيز مانند شرک اکبر مورد عفو و بخشايش قرار نميگيرد يا اينکه آن نيز مانند گناهان کبيره منوط به خواست و رحمت خداوند است؟ در هر صورت، شرک اصغر امريست بسيار و بايد از آن کاملاً پرهيز کرد.
س43: آيا امکان دارد براي شرک اصغر، مثال و مصداقي ذکر کرد؟
1- رياي محدود و کم؛ زيرا پيامبر فرمودهاند: «إِنَّ يَسِيْرَ الرِّيَاءِ شِرْكٌ» (ابن ماجه). رياي کم و محدود نيز شرک است.
2- سوگند خوردن به غير خدا.
3- بديمن دانستن، مثل بدشگون خواندن اسمها، کلمات، مکانها و يا حتي فال بد زدن به جهت حرکت پرندگان.
س44: آيا در برابر ريا و تزوير، مانع و سپري وجود دارد؟ در صورت ارتکاب آنها، کفاره آنها چيست؟
براي ممانعت از ابتلاي به بيماري ريا ميبايست تنها رضاي خداوند را مدّنظر داشت. در برابر رياهاي کم و محدود ميتوان با دعا به درگاه خداوند، خود را از آن حفظ نمود. پيامبر ص فرموده اند: «أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوْا هَذَا الشِّرْكَ، فَإِنَّهُ أَخْفَى مِنْ دَبيْبِ النَّمْلِ. فَقِيْلَ لَهُ:وَكَيْفَ نَتَّقِيْهِ وَهُوَ أَخْفَى مِنْ دَبيْبُ النَّمْلِ يَا رَسُوْلَ الله؟ قَالَ قُوْلُوْا: الَّلهُمَّ إِنَّا نَعُوْذُ بكَ أَنْ نُشْرِكَ بكَ شَيْئَاً نَعْلَمُهُ وَنَسْتَغْفِرُكَ لِمَا لا نَعْلَمُهُ» (أحمد). اي مردم از شرک بپرهيزيد که آن از حرکت مورچگان نيز پنهانتر و بيسروصداتر است پرهيز کرد؟ ايشان فرمودند: بگوييد خدايا از اينکه چيزي را آگاهانه شريک قرار دهيم، به تو پناه ميبريم و از اينکه چيزي را ناآگاهانه شريک تو بگردانيم، از تو طلب عفو و بخشايش داريم. پيامبر ص در مورد کفّاره سوگند به غير خدا فرمودهاند: «مَنْ حَلَفَ بالَّلاتِ وَالعُزَّى فَلْيَقُلْ:لا إِلَهَ إِلا الله» (متفق عليه). هر کس به لات و عزّي سوگند خورد، بگويد: لا إله إلاَّ الله. همچنين ايشان دربارة فال بدزدن و بديمن دانستن فرموده اند: «مَنْ رَدَّتْهُ الطِّيَرَةُ عَنْ حَاجَتِهِ فَقَدْ أَشْرَكْ. قَالُوْا:فَمَا كَفَّارَةُ ذَلِكْ ؟. قَالَ أَنْ تَقُوْلَ:الَّلهُمَّ لا خَيْرَ إِلا خَيْرُكَ، وَلا طَيِرَ إِلا طَيْرُكَ، وَلا إِلَهَ غَيْرُكَ» أحمد. هر کس به خاطر فال بدزدن و بد يمن دانستن، از کاري که قصد انجامش را داشته امتناع نمايد، شرک ورزيده است. ياران پرسيدند: در اين صورت کفّاره اين کار چيست؟ ايشان فرمودند: بگوييد خدايا! تنها تو سبب خير و برکت و تنها تو ميتواني بلا و مصيبتي را بر ما نازل فرمايي. غير تو هيچ خداي ديگري وجود ندارد.
س45: انواع ريا و تزوير کدامند؟
الف: ريا، خود، علّت انجام کار است کما اينکه وضعيت صاحبان نفاق اکبر به همين صورت است.
ب: عمل هم به خاطر رضاي خداوند است و هم به خاطر ريا. اين نوع ريا و نوع ماقبل آن، سبب گناهکارشدن صاحب آن و باطل گشتن آن کار ميگردد.
ج: انجام کار به خاطر رضاي خداوند است اما به نيت ريا آلوده ميشود، حال اگر فرد به مقابله با اين ريا بپردازد و از آن روي گردان شود، هيچ ضرري به ايمان و عمل او نرسيده، در غير اينصورت عملش باطل ميشود.
د: ريائي که بعد از انجام کار، دچار فرد ميشود که اين تنها وسوسه شيطان است و هيچ تأثيري نه بر خورد عمل دارد و نه بر ايمان فرد. اين را بايد به خاطر سپرد که ريا را راهها و منافذ نفوذ بسياري است و بايد با توکل بر خداوند از آنها پرهيز نمود.
س46: انواع کفر کدام است؟
الف: کفر اکبر که فرد را از اسلام خارج ميکند و عبارت است از: کافرشدن با تکذيب اسلام، تکبر و نخوت ولو فرد معتقد به اسلام باشد، شک داشتن در حقانيت اسلام، روي گردان شدن از دين و ارتداد و نفاق.
ب: کفر اصغر که به آن کفران نعمت هم گفته ميشود و با ارتکاب گناهان حاصل ميگردد، هر چند که فرد را از اسلام خارج نميکند، مثال اين نوع کفر به قتل رساندن يک فرد مسلمان است.
س47: حکم نذر چيست؟
پيامبر ص مردم را از نذر کردن برحذر داشته و فرمودهاند: «إِنَّهُ لا يَأْتِي بِخَيْرٍ» (مسلم). نذر، هيچ خير و برکتي را نصيب انسان نميکند. لازم به ذکر است که در اينجا منظور از نذر، نذر براي خداوند ميباشد؛ زيرا نذري که براي غير خداست حرام ميباشد و اداي آن نيز جائز نيست.
س48: حکم سحر و جادو چيست؟
اساس سحر، بر حقيقت استوار است و همانطور که در قرآن و احاديث ذکر شده امريست تأثيرگذار. سحر از نظر اسلام حرام است و گناهي کبيره. پيامبر ص در مورد آن فرموده اند: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قَالُوا:يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا هُنَّ؟ قَالَ:الشِّرْكُ بِاللَّهِ،وَالسِّحْرُ..» (متفق عليه). از هفت چيزي که باعث هلاکت ميشوند بپرهيزيد. ياران پرسيدند يا رسول الله آنها کدامها هستند؟ فرمودند: شرک نسبت به خداوند، سحر و جادو... نيز قرآن از زبان هاروت و ماروت چنين فرموده است: ﴿$yJ¯RÎ) ß`øtwﷻ ×poY÷GÏù xsù öàÿõ3s?﴾ (البقرة: 102). ما وسيلة آزمايش هستيم کافر نشو.
پيامبر ص در مورد تعيين مجازات سحر و جادوگر ميفرمايند: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَةٌ بالسَّيْفِ» (الترمذي). مجازات ساحر اينست که گردنش با شمشير زده شود. بايد متذکر شد احاديثي چون: «تعلمّوا السحرَ ولا تعمَلوا به». سحر و جادو فرا گيرد ولي بدان عمل نکنيد. مکذوب هستند و صحّت ندارند.
س49: حکم رفتن نزد کف بين و کاهن چيست؟
اين کار، حرام است. اگر کسي معتقد به کار آنان نباشد معذالک براي کسب منفعتي نزد آنان برود، تا چهل روز نمازش قبول درگاه خداوند واقع نميشود: «مَنْ أَتَى عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» رواه مسلم. هر کس نزد کفبيني برود و در مورد چيزي از او سؤال کند، تا چهل شب، نمازش قبول نميشود. حال اگر فردي نزد کفبيني رود و به کار او باور داشته باشد، او کافر شده است: «مَنْ أَتَى عَرَّافًا أَوْ كَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بمَا يَقُول فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّد» أبو داود. هر کس نزد کفبين يا کاهني رود و به او باور داشته باشد، به قرآني که بر محمد نازل شده کافر گشته است.
س50: استسقا و طلب باران کردن از طريق ستارگان، چه وقت شرک اکبر است و چه وقت شرک اصغر؟
هر کس باور داشته باشد که ستارگان بدون خواست و اراده خداوند بر بارش باران تأثيرگذار هستند، دچار شرک اکبر شده است اما اگر فردي معتقد باشد ستارگان بر اساس درخواست و اراده خداوند در بارش باران تأثير ميگذارند و به عبارتي ديگر خداوند چنان مقدر فرموده است که مثلاً با ظهور فلان ستارگان، باران ميبارد، اين فرد دچار شرک اصغر است؛ زيرا اين فرد بدون هيچ دليل شرعي يا عقلي، ستارگان را سبب پيدايش باران پنداشته است. اما استدلال کردن به اينکه فصلهاي سال و اوقاتي که باراش باران در آنها جريان دارد با حرکات ستارگان رابطه دارد، جائز است.
س51: اقسام گناهان کدام است؟
الف: کبائر و آن گناهاني است که فرد در صورت ارتکاب آن، بايد حدّ آن گناهان را متحمل شود و در آخرت دچار عذاب و عقاب خداوند ميگردد. ارتکاب اين گناهان ممکن است لعن و نفرين خداوند و زائلشدن ايمان را در پي داشته باشد.
ب: صغائر و آن گناهان غيرکبيره را در بر ميگيرد.
س52: عواملي که باعث ميشود گناهان صغيره به گناهان کبيره تبديل گردند کدامند؟
1- اصرار و پافشاري بر ارتکاب گناهان صغيره.
2- تکرارکردن آنها.
3- کوچک شمردن آنها.
4- افتخارنمودن به ارتکاب آنها.
5- ارتکاب آن گناهان به صورتي آشکار و در ملأ عام.
س53: حکم و شرائط توبه چيست؟
انجام سريع و في الفور توبه واجب است. در واقع ارتکاب گناه و اشتباه دور از طبع انسان نيست؛ زيرا همانطور که پيامبر اسلام ص فرموده اند: «كُلُّ ابْنِ آدَمَ خَطَّاءٌ وَخَيْرُ الْخَطَّائِينَ التَّوَّابُونَ» الترمذي. همه انسانها دچار خطا و مرتکب گناه ميشوند اما بهترين خطاکاران، آناني هستند که توبه ميکنند. يا آنجا که ميفرمايند: «لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَذَهَبَ اللَّهُ بِكُمْ وَلَجَاءَ بِقَوْمٍ يُذْنِبُونَ فَيَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ فَيَغْفِرُ لَهُمْ». مسلم. اگر شما انسانها دچار خطا نميشديد خداوند نسل شما را از ميان بر ميداشت و قومي را جايگزين شما ميکرد که مرتکب گناه ميشدند اما سريعاً استغفار ميکردند و از خدا طلب بخشايش مينمودند. مشکل در اصرار بر ارتکاب گناه و به تأخير انداختن توبه است. خداوند در مورد توبه به موقع ميفرمايد: ﴿$yJ¯RÎ) èpt/öqG9$# n?tã «!$# úïÏ%©#Ï9 tbqè=yJ÷èt uäþq¡9$# 7's#»ygpg¿2 ¢OèO cqç/qçGt `ÏB 5=Ìs% y7Í´¯»s9'ﷺé'sù Ü>qçGt ª!$# öNÍkön=tã﴾ (النساء: 17). بيگمان خداوند تنها توبة کساني را ميپذيرد که از روي ناداني به کار زشت دست مييازند، سپس هر چه زودتر برميگردند خداوند توبه و برگشت آنان را ميپذيرد.
اما شرط پذيرش توبه عبارتند از:
1- دست شستن از ارتکاب گناه.
2- پشيماني و ندامت از ارتکاب گناهان پيشين.
3- مصمّمشدن بر اينکه در آينده ديگر مرتکب آن گناه نشد. حال اگر گناه در رابطه با حقّ الناس باشد، ميبايست با جبران مافات، حقوق آنان را ادا کرد.
س54: آيا توبه در مورد همه گناهان امکانپذير است؟ نيز تا چه هنگام فرصت توبه وجود دارد؟ و اجر و پاداش فرد توبهکننده چيست؟
توبه درمورد همه گناهان روا و جائز است. مهلت زمان آن قبل از هنگام مرگ يا فرارسيدن روز قيامت ميباشد و جزا و پاداش آن فردي که در توبهاش صادق باشد اينست که خدا گناهان او را به حسنات تبديل ميکند هر چند گناهان او بسيار زياد باشد.
س56: آيا پرسيدن در مورد حکمت خداوند از وضع اوامر و منهيات درست است يا خير؟
جائز است به اين شرط که عملکردن به آن دستورات تا فهميدن حکمت آنها و مجابشدن نسبت به آنها به حالت تعليق در نيايد، بلکه اين شناخت و فهم فقط به اين خاطر بايد باشد که ثبات و يقين فرد مؤمن را افزايش يابد. بايد دانست که تسليم محض بودن و عدم پرسش از حکمت اين دستورات، خود، بيانگر کمال و اوج اطاعت و عبوديت نسبت به خداوند و حکمتهاي والاي اوست، همانطور که صحابه بزرگوار y اينچنين بودند.
س57: منظور از آيه: ﴿!$¨B y7t/$|¹ﷺ& ô`ÏB 7puZ|¡ym z`ÏJsù «!$# ( !$tBuﷺ y7t/$|¹ﷺ& `ÏB 7py¥Íhy `ÏJsù y7Å¡øÿ¯R﴾ آنچه از خير و خوبي به تو ميرسد از خدا است؛ و آنچه بلا و بدي به تو ميرسد از خود تو است چيست؟
در اين آيه منظور از حسنه، نعمت است و مقصود از سيئه، بلا و مصيبت که هر دوي آنها از ازل براي هر انساني مقدّر شده است. در اين آيه، بخشش حسنات و خوبيها به خداوند نسبت داده شده است؛ زيرا تنها اوست که آنها را به انسان عطا ميفرمايد. در مقابل خوبيها، مصائب و مشکلات هستند که خداوند آن را بر اساس حکمت خود، انسانها را به آنها مبتلا ميکند. خداوند هيچوقت مرتکب بديي نميشود و هر کاري که انجام ميدهد، خوبي و نعمت است. در واقع اين بلاها چون بر اساس حکمت هستند، خود، احساني است از جانب خداوند به انسان. پيامبر اسلام ص مي فرمايند: «وَالْخَيْرُ كُلُّهُ فِي يَدَيْكَ وَالشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ» مسلم. خدايا همه خوبيها از طرف توست و تو از هر نوع شر و بدي مبرّا هستي. بايد دانست که افعال و کارهاي مردمان همه آفريده خدايند و در واقع انسانها هنگام انجام آنها، آنها را کسب ميکنند.
س58: آيا درست است به کسي بگوييم او شهيد است؟
حکم دادن در مورد شهيد يک انسان مثل اينست که بگوييم او اهل بهشت است. در مذهب اهل سنت حکم دادن در مورد اهل بهشت بودن يا اهل دوزخ بودن يک نفر خاصّ جائز نيست مگر اينکه پيامبر ص، خود، دربارة يک نفر خاص چنين خبري داده باشند؛ زيرا حقائق پنهان و در خفاست و اينکه انسانها در چه حالت و حقيقتي از دنيا ميرود چيزيست که تنها خدا از آن آگاه است و تنها اوست که از نيات و اسرار درون هر انساني مطّلع است. تنها کاري که ما ميتوانيم انجام دهيم آنست که براي فرد نيکوکار آرزوي اجر و پاداش نماييم و براي عاقبت گناهکار تأسف خورد.
س59: آيا جائز است فرد مسلمان معيني را تکفير نمود؟
نميتوان اينکار را کرد مگر اينکه علائمي دالّ بر کفر از او سر زند. در غير اينصورت بايد مؤمن بودن يا کافر بودن هر فردي را به محکمه الهي سپرد.
س60: آيا طواف مکاني غير از کعبه درست است؟
تنها مکاني که بر روي زمين، طواف آن جائز است، کعبه مشرفه است، جايي که حتي نميتوان هيچ مکان ديگري را به آن مانند ساخت. حال اگر کسي مکاني غير از کعبه را طواف کند و آن را مکاني والا پندارد، از دستورات خداوند سرپيچي کرده و بايد توبه کند.
س61: علائم فرا رسيدن روز قيامت کدامند؟
پيامبر ص در اين خصوص فرموده اند: «إِنَّهَا لَنْ تَقُومَ حَتَّى تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آيَاتٍ فَذَكَرَ الدُّخَانَ وَالدَّجَّالَ وَالدَّابَّةَ وَطُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَنُزُولَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَيَأَجُوجَ وَمَأْجُوجَ وَثَلاثَةَ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَخَسْفٌ بِجَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَآخِرُ ذَلِكَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ الْيَمَنِ تَطْرُدُ النَّاسَ إِلَى مَحْشَرِهِمْ» (مسلم). روز قيامت فرا نميرسد مگر اينکه ده نشانه و حادثه را ببينيد: دخان و دود، دجّال، دابّه، طلوع خورشيد از مغرب، ظهور عيسي بن مريم u، يأجوج و مأجوج، رخ دادن سه خسوف (ماه گرفتگي) که يکي در مشرق، ديگري در مغرب و آخري در جزيره العرب اتفاق ميافتد و آخرين پيشآمد، آتشي است که از يمن شعلهور شده و مردم را به سوي صحراي محشر سوق ميدهد. اولين اتفاقي که در ميان اين ده حادثه، پيش از بقيه رخ مي دهد، طلوع خورشيد از مغرب است. اين مطلب را ابن عمر –رضي الله عنهما- در حديثي از رسول اکرم ص روايت کردهاند.
س62: بزرگترين فتنهاي که مردم دچار آن ميشوند کدام است؟
رسول اکرم ص در اين رابطه فرموده اند: «مَا بَيْنَ خَلْقِ آدَمَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ أَمْرٌ أَكْبَرُ مِنْ الدَّجَّالِ»، از خلقت آدم تا فرا رسيدن روز قيامت، هيچ فتنهاي بزرگتر از فتنه دجّال نيست. دجّال انساني است که در آخر الزمان ظهور ميکند. بر پيشاني او سه حرف (ک ف ر) حک شده است و هر مؤمني ميتواند آن حرفها را ببيند. چشم راست او کور است و چشم ديگرش از حدقه در آمده ميباشد. او نخست که نزد مردم ميآيد و آنان را به تبعيت از خود فرا ميخواند با امتناع آنان رو به رو ميشود، اما با بردن همه اموال و ثروت آنان، مردمان را پيرو و دنبالهرو خويش ميگرداند. او با قدرت خود از آسمان باران فرود ميآورد و از زمين گياه ميروياند. او را آب و آتشي است که برخلاف ظاهرشان، آتش او آبي است سرد و آبش، آتشي است سوزان. دجّال نخست ادعاي اصلاحات ميکند، سپس خود را پيامبر ميخواند و آخر سر ادعاي خدايي مينمايد. او چهل روز بر زمين ميماند يک روز آن مانند يكسال، روز دوم مانند يكماه، روز سوم مانند يك هفته، و بقيه روزها مانند ساير روزهاي سال، و جز مکه و مدينه به اقصي نقاط زمين ميرود تا اينکه عيسي بن مريم u ظهور ميکند و او را به هلاکت ميرساند.
گفتگويي آرام و دوستانه
دو مرد بنامهاي عبدالله و عبدالنبي، برحسب اتفاق با هم برخورد کرده و در مورد مسائلي چند به گفتگو پرداختند که در ذيل ميآيد. نقطه آغازين اين گفتگو، اين بود که عبدالله، نام عبدالنبي را خلاف تعاليم شرع ميدانست و آن را عبوديت نسبت به غير خدا ميانگاشت.
عبدالله: آيا تو غير خدا را پرستش و عبادت ميکني؟
عبدالنبي: نه، من غير خدا را پرستش نميکنم، من مسلمان هستم و تنها خدا را عبادت و پرستش ميکنم.
عبدالله: اما اين اسم مثل عبدالمسيح و امثال آن است که مسيحيان بر خود ميگذارند. هر چند اين کار مسيحيان جاي تعجبي ندارد چون آنان عيسي u را مي پرستند اما هر کس اسم تو را بشنود فکر ميکند تو نيز پيامبر اسلام ص را پرستش ميکني، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پيامبر خداست.
عبدالنبي: محمّد ص، بهترين انسانها و سَرْوَر همه پيامبران است. ما با اين نوع نامها، به خود اسم تبرّک مي جوييم، از طريق جا، و منزلت ايشان، قصد تقرب به درگاه الهي را داريم و به خاطر حرمت و شرافت اين اسمها، شفاعت ايشان را خواستاريم. از طرفي ديگر نام برادر و پدرم هم عبدالحسين و عبدالرسول است. اين نامها از قديم الايام در ميان مردم رايج بوده، تو هم اينقدر سختگير نباش، دين اسلام، ديني است سهل و آسان گير.
عبدالله: اين امر زشت و ناپسندي که تو مي گويي بدتر از مسأله نامهاست. در واقع تو از غير خدا چيزي را ميخواهي که در توان او نيست، فرق هم نميکند که اين فرد، محمدص باشد يا ديگر صالحاني چون حسين t و امثال او. اين با توحيدي که خداوند آن را به ما امر فرموده و نيز با مفهوم (لا إله إلا الله) منافات دارد. من براي اينکه اهميت اين مسأله و عواقب وخيم آن را براي تو بهتر و واضحتر تبيين کنم چند سؤال از تو ميپرسم، البته اين را بدان که هدف من از اين کار تنها رسيدن به حقيقت و شناخت باطل است. اما قبل از هر چيز دو آيه را به عنوان مقدمه بحثمان ذکر ميکنم. اولين آيه اينست: ﴿$yJ¯RÎ) tb%x. tAöqs% tûüÏZÏB÷sßJø9$# #sÎ) (#þqããß n<Î) «!$# ¾Ï&Î!qßuuﷺ u/ä3ósuÏ9 öNßgoY÷t/ bﷺ& (#qä9qà)t $uZ÷èÏJy $uZ÷èsÛﷺ&uﷺ﴾ (النور:51). مؤمنان هنگامي که به سوي خدا و پيغمبرش فرا خوانده ميشود تا ميان آنان داوري کند، سخنشان تنها اين است که ميگويند: شنيديم و اطاعت کرديم. و آيه ديگر: ﴿bÎ*sù ÷Läêôãt»uZs? Îû &äóÓx« çnﷺãsù n<Î) «!$# ÉAqߧ9$#uﷺ﴾ (النساء: 59). اگر در چيزي اختلاف داشتيد آن را به خدا (قرآن) و پيغمبر (سنت او) برگردانيد.
عبدالله: دوست من تو مدّعي هستي که موحّد و يکتاپرستي. بگو معني و مفهوم (لا إله إلا الله) چيست؟
عبدالنبي: توحيد اينست که باور داشته باشي خداوند وجود دارد و اوست که آسمانها و زمين را خلق کرده، اوست که زنده ميکند و ميميراند، و اوست که امور عالم را در دست دارد و اوست روزي دهنده آگاه و دانا.
عبدالله: اگر مفهوم توحيد، فقط اين باشد، در آن صورت، فرعون، ابوجهل و ديگر کفار و مشرکان نيز يکتاپرست هستند؛ زيرا هيچکس اين مسائلي را که تو بيان نمودي انکار نميکند. حتّي فرعون هم که ادعاي خداوندي ميکرد، در دل به اين موارد اعتقاد داشته، قرآن هم در اين مورد ميفرمايد: ﴿(#ﷺßysy_uﷺ $pkÍ5 !$yg÷FoYs)øoKó$#uﷺ öNåkߦàÿRﷺ& $VJù=àß #vqè=ãæuﷺ﴾ (النمل:14). ستمگران و مستکبران معجزات را انکار کردند، هر چند که در دل بدانها يقين و اطمينان داشتند. اما فرعون فقط آنزمان که در دريا و هنگام غرقشدن، مرگ را به چشم ديد، اين باور را بر زبان آشکار کرد. دوست من بايد دانست که حقيقت توحيدي که خداوند به خاطر اثبات و بيان آن، پيامبران را در ميان انسانها فرستاد، کتابها بر آنان نازل فرمود و قريش و ديگر کفار به قتل رسيدند اين است که تنها خداوند را عبادت کنيم. خود عبادت مفهومي است که هر آنچه را خداپسند آيد و از آن خشنود شود در بر ميگيرد و (إله) در (لا إله إلاّ الله) به اين معناست که هيچ کس را لياقت عبادت و اطاعت نيست جز خداوند بزرگ.
عبدالله: دوست من! سؤال ديگري ميپرسم. آيا ميداني چرا پيامبران که اولين آنان نوحu است در ميان انسانها مبعوث شدند؟
عبدالنبي: براي اينکه مشرکان را به پرستش خداى يكتا فرا خوانند و آنان را از شرک ورزيدن باز دارند.
عبدالله: خوب ميتواني به من بگويي چرا قوم نوح u مشرک بودند و شرک ميورزيدند؟
عبدالنبي: نه نمي دانم.
عبدالله: خداوند نوح u را در ميان قومش فرستاد چون آنان در مورد صالحان خود چون (وَدّ، سُواع، يغُوث، يعُوق و نَسْر) راه مبالغه در پيش گرفته بودند.
عبدالنبي: منظورت اينست که وَدّ، سواع و امثال آنها، اسم صالحان بودن هستند و نه نام جباران کافر آن قوم؟
عبدالله: بله اين اسمها، نام صالحان آن قوم بود که مردم آنان را به الهههايي مبدّل ساختند. عرب هم همان راه آنان را طي کرد. ابن عباس ب در اين خصوص چنين گفته است: «صَارَتِ الأوْثَانُ الَّتِي كَانَتْ فِي قَوْمِ نُوحٍ فِي الْعَرَبِ بَعْدُ، أَمَّا وَدٌّ فكَانَتْ لِكَلْبٍ بِدَوْمَةِ الْجَنْدَلِ، وَأَمَّا سُوَاعٌ فكَانَتْ لِهُذَيْلٍ، وَأَمَّا يَغُوثُ فَكَانَتْ لِمُرَادٍ ثُمَّ لِبَنِي غُطَيْفٍ بِالْجَوْفِ عِنْدَ سَبَأٍ، وَأَمَّا يَعُوقُ فَكَانَتْ لِهَمْدَانَ، وَأَمَّا نَسْرٌ فَكَانَتْ لِحِمْيَرَ لآلِ ذِي الْكَلاعِ؛ أَسْمَاءُ رِجَالٍ صَالِحِينَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ، فَلَمَّا هَلَكُوا أَوْحَى الشَّيْطَانُ إِلَى قَوْمِهِمْ أَنِِ انْصِبُوا إِلَى مَجَالِسِهِمْ الَّتِي كَانُوا يَجْلِسُونَ أَنْصَابًا وَسَمُّوهَا بِأَسْمَائِهِمْ، فَفَعَلُوا فَلَمْ تُعْبَدْ، حَتَّى إِذَا هَلَكَ أُولَئِكَ وَتَنَسَّخَ الْعِلْمُ عُبِدَتْ». (البخاري).
بتهايي که در ميان قوم نوح u بود، بعدها به ميان قبائل عرب آمد و هر قبيله اي، بتي را براي خود برگزيد؛ بت وَدّ کَلْب که در دَوْمَه الجَنْدَل ساکن بودند، و بت سُواع براي هُذَيل، و بنت يغوث براي بني مراد و بعدها برای بني غُظَيف که ساکن جَوْف سبأ بودند، و بت یعوق برای بني هَمْدان و بت نسر برای حمیر آل ذي الکلاَع که به ترتيب وَدّ، سواع، يغوث، يعوق و نَسر را براي خود انتخاب کردند. اين نامها، اسم صالحان قوم نوح u بود که پس از وفاتشان، مردم به تحريک شيطان، براي يادبود آنان، مجسمه هايي از آنان ساخته و در مجالس و محافل خود نصب کردند. پس از مرگ نسلهای نخستين، نوادگان آنان، با از يادبردن هدف ساخت اين تمثالها به پرستش آنها روي آوردند.
عبدالنبي: اين سخن بسيار عجيبي است!
عبدالله: چيز عجيبتر از آن اينست که خداوند، پيامبر اسلام ص را در ميان قومي فرستاد که خدا را پرستش ميکردند، حج به جا ميآوردند و انفاق مي کردند. مشکل آنان در اين نکته بود که آنان بعضي از آفريده هاي خداوند را چون فرشتگان و عیسی u و ديگر صالحان و نيکان را واسطه تقرب به خداوند قرار مي دادند و آنان را شفيع خود نزد خدا مي پنداشتند. رسول اکرم ص در ميان آنام مبعوث شد تا آنان را به دين حنيف ابراهيم u بازگرداند و به آن قوم بفهماند که تقرب و شفاعت خاص خداست و غير او را حقّ آن مقام والا نيست و تنها او آفريدگار جهانيان است، تنها اوست که آفريده هايش را روزي ميدهد و تمامي آسمانها و زمين و هر آنچه در آنهاست وحتّي آن الهههايي که پرستشان ميکنند، بنده و فرمانبردار اويند و تحت تسلط و احاطه آن ذات بيهمتا قرار دارند.
عبدالنبي: اين حرف مهم و عجيبي است که تو ميگويي، آيا براي سخنت هم دليلي داري؟
عبدالله: دلائل حرفم بسيارند از جمله اين آيه: ﴿ö@è% `tB Nä3è%ãöt z`ÏiB Ïä!$yJ¡¡9$# ÇÚöF{$#uﷺ `¨Bﷺ& à7Î=ôJt yìôJ¡¡9$# t»|Áö/F{$#uﷺ `tBuﷺ ßlÌøä ¢yÛø9$# z`ÏB ÏMÍhyJø9$# ßlÌøäuﷺ |MÍhyJø9$# ÆÏB ÇcyÛø9$# `tBuﷺ ãÎn/yã zöDF{$# 4 tbqä9qà)u|¡sù ª!$# 4 ö@à)sù xsùﷺ& tbqà)Gs? ÇÌÊÈ﴾ (يونس:31). بگو: چه کسي از آسمان و زمين به شما روزي ميدهد؟ چه کسي مالك (و خالق) گوش و چشمهاست، و يا چه کسي زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون ميآورد، يا چه کسي امور (جهان) را تدبير ميکند؛ خواهند گفت: خدا، پس بگو: پس چرا تقوا پيشه نميکنيد و از خدا نميترسيد؟ يا اين آيه: ﴿@è% Ç`yJÏj9 ÞÚöF{$# `tBuﷺ !$ygÏù bÎ) óOçFZà2 cqßJn=÷ès? ÇÑÍÈ tbqä9qà)uy ¬! 4 ö@è% xsùﷺ& cﷺã©.xs? ÇÑÎÈ ö@è% `tB >§ ÏNºuq»yJ¡¡9$# Æìö7¡¡9$# >uuﷺ ĸöyèø9$# ËLìÏàyèø9$# ÇÑÏÈ cqä9qà)uy ¬! 4 ö@è% xsùﷺ& cqà)Gs? ÇÑÐÈ ö@è% .`tB ¾ÍnÏuÎ/ ßNqä3w=tB Èe@à2 &äóÓx« uqèduﷺ çÅgä wuﷺ â$pgä Ïmøn=tã cÎ) óOçFZä. tbqçHs>÷ès? ÇÑÑÈ cqä9qà)uy ¬! 4 ö@è% 4¯Tﷺ'sù cﷺãysó¡è@ ÇÑÒÈ﴾ (المؤمنون: 84- 89). بگو زمين و کساني که در زمين هستند از آن کيستند اگر دانا و فرزانهايد؟ خواهند گفت: از آن خدايند. بگو: پس چرا نميانديشيد و يادآور نميگرديد؟ بگو: چه کسي صاحب آسمانهاي هفتگانه و صاحب عرش عظيم است؟ خواهند گفت: از آن خداست. بگو: پس چرا پرهيزگاري پيش نميگيريد؟ بگو: آيا چه کسي فرماندهي بزرگ همه چيز را در دست دارد؟ او کسي است که پناه ميدهد و کسي را او پناه داد اگر فهميده و آگاهيد؟ خواهند گفت: از آن خداست. بگو: پس چگونه گول ميخوريد و جادو و جنبل ميشويد.
کفار قريش هم هنگام طواف، لبيک گويان ميگفتند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك، إلا شريكاً هو لك، تملكه وما ملك. (: خدايا ما گوش به فرمان توييم، تو را هيچ شريکي نيست مگر شريكى كه هم خود او، و هم هر آنچه که در اختيار و تصرّف اوست، در ملك و تصرف توست). ميبيني که مشرکان قريش نيز به اين اعتقاد داشتند که دنيا و هر آنچه که در آن است آفريده خدايند و در اختيار اويند و اين همان توحيد در ربوبيت است. اما اين نوع توحيد، آنان را به دايره اسلام وارد ننمود؛ زيرا فرشتگان و نيکان در اعتقاد آنان ميتوانند منزلشان را نزد خداوند بالا برده و شفيعان نزد خدا باشند. همين اعتقاد باطل، جان و مالشان را حلال کرد. بنابراين ما بايد دعا، نذر، ذبح و قرباني، استعانت و تمام عبادات ديگر را تنها مختص به خداوند بدانيم.
عبدالنبي: پس اگر توحيد به معناي ايمان به وجود خدا نيست، به چه معناست؟
عبدالله: منظور از توحيدي که پيامبران به خاطر آن در ميان مردمان مبعوث شدند اينست که تنها خدا را پرستش و عبادت کنيم و هر نوع عملي مثل ذبح و دعا، نذر، استعانت و استغاثه را تنها در حقّ خداوند انجام دهيم. اين مفهوم درست (لا إلهَ إلاّ الله) است. قريش، اين امور را نسبت به الهههاي خود انجام ميدادند، حال اين الهه، ممکن بود پيامبر باشد يا فرشته، انسان باشد يا جنّ، درخت باشد يا قبر. آنان آفرينش، تدبير امور عالم و رازقبودن را تنها خاص خدا ميدانستند. پيامبر اسلام ص در ميان آنان مبعوث شد تا آنان را به کمال توحيد به مفهوم درست آن و اجراي آن فرا خواند.
عبدالنبي: منظورت اينست که يک قريشى مشرک در فهم معناي (لا إله إلاّ الله) از مسلمانان زمان ما داناتر بوده است؟
عبدالله: بله، و اين واقعيتي است دردناک. کفار نادان ميدانستند که منظور رسول اکرمص از (لا إله إلاّ الله) اينست که بايد عبوديت و اطاعت را تنها خاص خدا قرار داد، و عبادت غير از او را انکار کنيم. آنان در جواب پيامبر ص که فرمود بگوييد: لا إله إلاّ الله، به تعبير قرآن چنين گفتند: ﴿@yèy_ﷺ& spolÎ;Fy$# $Yg»s9Î) #´Ïnºuﷺ ( ¨bÎ) #x»yd íäóÓy´s9 Ò>$yfãã ÇÎÈ﴾ (صّ: 5). آنان با وجوديکه ايمان داشتند که امور عالم، همه در تصرف خداست، مع ذالک اين کلمه را بر نتافتند و آن را انکار کردند. حال جاي بسي تعجب است که کفار نادان معناي اين عبارت را خوب ميدانستند اما کساني که خود را مسلمان ميدانند، در حدّ آن کفار، به معناي اين کلمه واقف نيستند، و حتي هستند کساني که ميپندارند اسلام تنها بر زبان راندن اين عبارت است، حال آنکه قلباً اعتقادي به معنا و مفهوم آن ندارند. متأسفانه آنانيکه هم در دين مطالعاتي دارند از اين مسأله مستثني نيستند و گمان ميبرند اين کلمه بدان معناست که تنها خدا خالق و رازق جهان است و تنها اوست که به تدبير امور جهان ميپردازد. بايد اعتراف کرد در مسلماناني که کفار قريش نسبت به فهم درست کلمه توحيد از آنان داناترند هيچ خير و منفعتي نيست.
عبدالنبي: اما من براي خدا شريکي قائل نيستم، ايمان دارم که هيچ خالق و رازقي غير از خداوند بزرگ وجود ندارد و هر نوع نفع و سود يا ضرر و مصيبتي تنها از جانب اوست. من باور دارم که او را هيچ مثل و مانندي نيست و محمد ص پيامبر است و جز به اذن و خواست خدا نميتواند در مورد خود تصميمي بگيرد چه برسد به ديگر بزرگاني چون علي، حسين، عبدالقادر و امثالهم. آنچه که لازم است گفت اينست که من و امثال من گناهگاريم و آنان صالحان و نيکاني هستند که نزد پروردگار، صاحب جاه و منزلتند. ما در واقع از آنان ميخواهيم تا به خاطر آن جاه و مقامشان نزد خدا، شفاعت ما را به درگاه او بکنند.
عبدالله: جواب من همان است که گفتم. کفار و مشرکان هم چنين باوري داشتند؛ آنان نيز اعتقاد داشتند که خالق و رازق جهان تنها خداست و تنها اوست که امور عالم را تدبير ميکند و الهههايشان را تنها به خاطر دست يافتن به تقرب و شفاعتشان عبادت ميکردند. آياتي را که در اين رابطه هستند نيز قبلاً بيان کردم.
عبدالنبي: اما آياتي که در اين خصوص نازل شدهاند در مورد بتهاست نه در مورد پيامبران و صالحان، پس چطور آنان را به بتان مانند ميکنيد؟
عبدالله: همانطور که گفتيم بعضي از اين بتان در اصل نام صالحان و نيکان اقوام بودهاند کما اينکه در ميان قوم نوح u اينچنين بود. کفار و مشرکان تنها شفاعت اين بتان را ميطلبيدند زيرا آنان را صاحب ارج و قرب نزد خدا ميدانستند. دليل ما اين آيه قرآن است: ﴿úïÏ%©!$#uﷺ (#ﷺäsªB$# ÆÏB ÿ¾ÏmÏRﷺß uä!$uÏ9÷ﷺﷺ& $tB öNèdßç6÷ètR wÎ) !$tRqç/Ìhs)ãÏ9 n<Î) «!$# #s"ø9ã﴾ (الزمر: 3). کساني که جز خدا سرپرستان و ياوران ديگري را بر ميگيرند. (ميگويند) ما آنان را پرستش نميکنيم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزديگ گرداند.
اما در جواب اين سؤال که چگونه ميتوان پيامبران و اوليا را مانند بتها دانست، بايد گفت پيامبر اکرم ص در ميان قومي مبعوث شد که گروهي از آنان اولياء و صالحان را شفيع خود ميخواندند و قرآن در مورد اينچنين افراد ميگويد: ﴿y7Í´¯»s9'ﷺé& tûïÏ%©!$# cqããôt cqäótGö6t 4n<Î) ÞOÎgÎn/u s's#Åuqø9$# öNåkﷺ& Ü>tø%ﷺ& tbqã_ötuﷺ ¼çmtGyJômu cqèù$ssuﷺ ÿ¼çmt/#xtã 4 ¨bÎ) z>#xtã y7În/u tb%x. #YﷺäøtxC ÇÎÐÈ﴾ (الاسراء:57). آن کساني را که به فرياد ميخوانند آنان که از همه مقربترند براي تقرب به پروردگارشان وسيله ميجويند و به رحمت خدا اميدوار و از عذاب او هراسناکند چرا که عذاب پروردگارت بايد از آن خويشتن را دور و بر حذر داشت. گروهي ديگر عيسي ابن مريم را شفيع خود قرار ميدادند: ﴿øÎ)uﷺ tA$s% ª!$# Ó|¤Ïè»t tûøó$# zNtótB |MRﷺ&uä |Mù=è% Ĩ$¨Z=Ï9 ÎTﷺäϪB$# uÍhGé&uﷺ Èû÷üyg»s9Î) `ÏB Èbﷺß «!$#﴾ (المائدة:116). آن گاه را که که خداوند ميگويد: اي عيسي پسر مريم! آيا تو به مردم گفتهاي که جز الله، من و مادرم را هم دو خداي ديگر بدانيد؟ دستهاي هم فرشتگان واسطه تقرب خود به درگاه خداوند تصور ميکردند ﴿tPöqtuﷺ öNèdçà³øts $YèÏHsd §NèO ãAqà)t Ïps3Í´¯»n=yJù=Ï9 ÏäIwàs¯»ydﷺ& ö/ä.$Î) (#qçR$2 tbﷺßç7÷èt ÇÍÉÈ﴾ (سـبأ:40). روزي را که خداوند جملگي آنان را گرد ميآورد و سپس به فرشتگان ميگويد: آيا اينان شما را پرستش ميکردهاند. با دقت و تأمل در آيات قرآن در مييابيم که قرآن هم کساني را که قائل به مقام عبوديت بتان بودند تکفير ميکند و هم آناني را که همين طرز تفکر را نسبت به پيامبر، اولياء و فرشتگان دارند. رسول اکرم ص با همه آنان جنگيد و هيچ تفاوتي بين آنان قائل نبود.
عبدالنبي: اما کفار از بتان خود سود و منفعت مي خواستند حال آنکه ما ايمان داريم که همه خير و برکتها و ضرر و زيانها از جانب خداوند دانا و حکيمي است که تدبير همه عالم در دستان اوست و صالحان و نيکان را در اينکار تواني نيست. ما تنها اميد آن داريم آنان شفيع ما نزد خداوند باشند همين و بس.
عبدالله: اين سخن تو دقيقاً مثل سخن کفار است. قرآن هم از زبان آنان چنين ميفرمايد: ﴿cﷺßç7÷ètuﷺ `ÏB Âcﷺß «!$# $tB w öNèdÛØo wuﷺ óOßgãèxÿZt cqä9qà)tuﷺ ÏäIwàs¯»yd $tRàs¯»yèxÿä© yYÏã «!$#﴾ (يونس: 18). اينان غير از خدا چيزهايي را ميپرستند که نه بديشان زيان ميرساند و نه سودي عائدشان ميسازند، و ميگويند: اينها ميانجيهاي ما در نزد خدايند.
عبدالنبي: اما من تنها خداوند را ميپرستم و پناه بردن به صالحان و نيکان و استعانت از آنان را عبادت و پرستش آنان نميدانم.
عبدالله: من از تو يک سؤال ميکنم: آيا ايمان داري که خداوند بر ما واجب فرموده که عبادت را خالصانه و فقط براي او انجام دهيم، همانطور که خود او در قرآن چنين فرمودهاند: ﴿!$tBuﷺ (#ÿﷺâÉDé& wÎ) (#ﷺßç6÷èuÏ9 ©!$# tûüÅÁÎ=øèC ã&s! tûïÏe$!$# uä!$xÿuZãm﴾ (البينة: 5). در حاليکه جز اين بديشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرايانه خداي را بپرستند و تنها شريعت او را آئين بدانند.
عبدالنبي: بله، او اين امر را بر ما واجب کرده است.
عبدالله: خوب من از تو ميخواهم اين اخلاص در عبادت را که خداوند بر تو واجب کرده براي من توضيح دهي.
عبدالنبي: نميفهمم منظورت از اين سؤال چيست؟
عبدالله: پس به من گوش بده تا آن را برايت توضيح دهم. خداوند در قرآن فرموده است: ﴿(#qãã÷$# öNä3/u %Yæ|Øn@ ºpuøÿäzuﷺ 4 ¼çm¯RÎ) w =Ïtä úïÏtF÷èßJø9$# ÇÎÎÈ﴾ (لأعراف:55). پروردگار خود را فروتنانه و پنهاني بکمک بخواهيد او تجاوزکاران را دوست نميدارد. حال از تو ميپرسم آيا دعا کردن عبادتي است خاصّ خدا يا خير؟
عبدالنبي: بله، زيرا همانطور که در حديث پيامبر آمده: «الدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ» (أحمد وأبوداود). دعا عين عبادت است. دعا جايگاه مهمي در عبادت دارد.
عبدالله: تو که معتقدي دعا عبادتي است خاص خدا و براي اجابت دعايت شب و روز و در حالت ترس و اميد او را ميخواني و آنوقت در دعايت فرشته يا پيامبر و يا فرد صالحي را که در قبرش آرميده است واسطه قرار ميدهی، به من بگو آيا دچار شرک در عبادت نشدهاي؟
عبدالنبي: بله، دچار شرکت شدهام سخنت کاملاً درست است.
عبدالله: حال برايت مثال ديگري ميزنم. خداوند ميفرمايد: ﴿Èe@|Ásù y7În/tÏ9 öptùﷻ$#uﷺ ÇËÈ﴾ (الكوثر:2). حال که چنان است تنها براي پروردگار خود نماز بخوان و قرباني کن.
آيا تو، ذبح و قرباني را عبادت ميداني يا خير؟
عبدالنبي: بله، عبادت است.
عبدالله: بنابراين اگر براي آفريدهاي از آفريدههاي خدا اين کار را انجام دهي آيا در اين عبادت نسبت به خداوند شرک ورزيدهاي يا خير؟
عبدالنبي: بله، اين کار بدون شک شرک است.
عبدالله: من دعا و ذبح را براي تو مثال زدم چرا که دعا بارزترين عبادت قولي و ذبح بارزترين عبادت عملي است. اما عبادات منحصر به اين دو چيز نيست و مسائل ديگري چون نذر، سوگند، استعاذه و استجابت و مانند اینها را در بر ميگيرد. حال از تو ميپرسم آيا مشرکان قريش، فرشتگان، صالحان و لات و عزّي را عبادت و پرستش ميکردند؟
عبدالنبي: بله، آنان را عبادت ميکردند.
عبدالله: اما عبادات آنان تنها در دعا، ذبح، استعاذه، استعانت و استجابت دعا بود و ايمان داشتند که آنان، همه، بندگان خدايند و تحت قدرت و فرمان او. آنان باور داشتند تنها خداست که امور عالم را در دست دارد. و بتان و الههها را تنها براي اين ميخواندند که شفيعشان نزد خدا باشند.
عبدالنبي: عبدالله! آيا تو شفاعت پيامبر را انکار ميکني؟
عبدالله: نه، من آن را انکار نميکنم بلکه بالعکس پيامبر اکرم ص که پدر و مادرم قربانش شوند، شفيع امت خود نزد ربّ العالمين است و آرزويم اينست که شفاعت ايشان شامل حال من هم شود. اما بايد دانست همه شفاعتها از آنِ خداست کما اينکه قرآن ميفرمايد: ﴿@è% °! èpyè»xÿ¤±9$# $YèÏHsd﴾ (الزمر:44). بگو: هرگونه ميانجيگري از آن خداست.
هيچ کس را نميتوان شفاعت کرد مگر اينکه خداوند اذن آن را داده باشد: ﴿`tB #s Ï%©!$# ßìxÿô±o ÿ¼çnyYÏã wÎ) ¾ÏmÏRøÎ*Î/﴾ (البقرة: 255). کيست آن کس که جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت کند؟
شفاعت نيز تنها کساني را در بر ميگيرد که خدا از آنان خشنود باشد: ﴿ãNn=÷èt $tB tû÷üt/ öNÍkÉ÷ﷺ& $tBuﷺ öNßgxÿù=yz wuﷺ cqãèxÿô±o wÎ) Ç`yJÏ9 4Ó|Ós?ö$# Nèduﷺ ô`ÏiB ¾ÏmÏGuô±yz tbqà)Ïÿô±ãB ÇËÑÈ﴾ (الانبياء: 28). و آنان هرگز براي کسي شفاعت نميکنند مگر براي آن کسيکه خدا از او خشنود است. و خداوند از هيچ کس خشنود نميشود جز از طريق اعتقاد راسخ به توحيد و اسلام: ﴿`tBuﷺ Æ÷tGö;t uöxî ÄN»n=óM}$# $YYÏ `n=sù @t6ø)ã çm÷YÏB uqèduﷺ Îû ÍotÅzFy$# z`ÏB z`ÌÅ¡»yø9$# ÇÑÎÈ﴾ (آل عمران: 85). و کسيکه غير از اسلام، آئيني برگزيند، از او پذيرفته نميشود، و او در آخرت از زمرة زيانکاران خواهد بود.
بنابراين و با عنايت به اين آيات، بايد شفاعت را فقط از او بخواهيم و چنين بگوييم: پروردگارا! مرا از شفاعت پيامبرت محروم نگردان و او را شفيع من ساز.
عبدالنبي: ما قبلاً در اين مسأله توافق کرديم که نبايد از غير خدا چيزي خواست که تملّک و توان آن را ندارد اما حق شفاعت به پيامبرش عطا فرموده، بنابراين او مالک و صاحب اين حقّ است و توان شفاعت نمودن را دارد پس ميتوان از او شفاعت خواست و اين ديگر شرک محسوب نميشود.
عبدالله: اگر خداوند صراحتاً ما را از اين کار منع نميکرد حرف تو درست بود. خداوند در قرآن ميفرمايد: ﴿¨bﷺ&uﷺ yÉf»|¡yJø9$# ¬! xsù (#qããôs? yìtB «!$# #Ytnﷺ& ÇÊÑÈ﴾ (الجـن:18). پس هيچ کس را با خدا نخوانيد. طلب شفاعت، دعاست و آنکه حقّ شفاعت را به پيامبرص عطا فرموده ما را از دعا و طلب شفاعت از غير او برحذر داشته است. همچنين ميدانيم شفاعت امتيازيست که خداوند آن را به فرشتگان، اوليا و حتي (أفراط)، آن کودکاني که قبل از بلوغشان وفات کرده اند، عطا فرموده است، به اين ترتيب ميتوان از آنان طلب شفاعت و تقرب به درگاه خداوند نمود که در آن صورت باز به همان عبادت صالحان و نيکاني برميگرديم که مشرکان قريش بر آن بودند. حال اگر اين مسأله عبادت صالحان و فرشتگان را قبول داشته باشيم، آيات قرآن را که ما را از اين کار منع ميکند ناديده گرفتهايم و اگر از اين کار صرفنظر کنيم کلام تو باطل ميشود، که چون خداوند به پيامبر حق شفاعت عطا فرموده پس ميتوان از او طلب شفاعت نمود.
عبدالنبي: اما من به خدا شرک نبستهام و استعانت از صالحان و اوليا را شرک نميدانم.
عبدالله: آيا باور داري که خدا شرک را حرام نموده و آن را بزرگتر و زشتتر از عمل زنا بيانکرده و اعلان کرده است که آن را نميبخشد؟
عبدالنبي: بله، خداوند آن را به طور واضح و آشکار بيان کرده است.
عبدالله: خوب تو الآن خود را از شرک به خدا مبرا ساختي اما تو را به خدا ميتواني آن شرکي را که تو دچار آن نشدهاي و خود را از آن منزه ميداني براي من توضيح دهي؟
عبدالنبي: شرک اينست که بتها را پرستش کنيم، از آنان چيزي بخواهيم و از آنها بيم و هراس داشته باشيم.
عبدالله: خوب به من بگو معناي پرستش بتها چيست؟ آيا فکر ميکني کفار قريش به اين معتقد بودند که آن چوبها و سنگها، مي آفرينند، روزي مي دهند و امور جهان را در اختيار دارند؟ همانطور که گفتم آنان چنين اعتقادي نداشتند.
عبدالنبي: من هم چنين باور و اعتقادر ندارم. من مي گويم آنانکه چوب و سنگ و بناهايي که بر قبور ساخته اند و امثالهم را ملجأ و پناهگاه خود ميدانند، براي آنها ذبح و قرباني ميکنند و آنها را واسطهاي براي تقرب به خدا و در امان ماندن از خشم او ميپندارند، به خدا شرک بسته اند و اين همان عبادت و پرستش بتهاست که منظور من ميباشد.
عبدالله: اما اين همان کاريست که شما در حقّ مزارها و ضريحهاي قبور انجام ميدهيد. به من بگو بدانم آيا منظور تو از اينکه عبادت بتها شرکت ميباشد اينست که توکل بر صالحان و استعانت و طلب اجابت دعا از آنان شرک محسوب نميشود؟
عبدالنبي: بله، منظور من همين است.
عبدالله: پس آياتي که خداوند در آنها توکل بر پيامبران و صالحان و اظهار ارادات و خشوع به فرشتگان و امثالهم را حرام دانسته و آناني را که مرتکب آن ميشوند تکفير نموده است، چه ميشود؟
عبدالنبي: آنان که فرشتگان و پيامبران را به دعا مي خواندند تنها به اين دليل کافر شدند که فرشتگان را دختران خدا و عيسی و عُزَيز را پسران او ميخواندند، اما ما که نميگوييم مثلاً عبدالقادر (رحمه الله) پسر خداست يا زينب (رحمها الله) دختر اوست.
عبدالله: نسبت دادن فرزند به خدا، خود، کفري جداگانه است. قرآن در ردّ اين ادعا ميفرمايد: ﴿ö@è% uqèd ª!$# îymﷺ& ÇÊÈ ª!$# ßyJ¢Á9$# ÇËÈ öNs9 ô$Î#t öNs9uﷺ ôs9qã ÇÌÈ öNs9uﷺ `ä3t ¼ã&©! #·qàÿà2 7ymﷺ& ÇÍÈ﴾. بگو: خدا، يگانة يکتا است. خدا سرورِ والاي برآورندة اميدها و برطرف کنندة نيازمنديها است. نزاده و زاده نشده است. و کسي همتا و همگون او نميباشد.
هر کس نيز اين مسأله را به خدا نسبت دهد، کافر شده است. همچنين خدا در جاي ديگر چنين ميفرمايد: ﴿$tB xsªB$# ª!$# `ÏB 7$s!uﷺ $tBuﷺ c%2 ¼çmyètB ô`ÏB >m»s9Î) 4 #]Î) |=yds%©! @ä. ¥m»s9Î) $yJÎ/ t,n=y{ xyès9uﷺ öNßgàÒ÷èt/ 4n?tã <Ù÷èt/﴾ (المؤمنون: 91). خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده; و معبود ديگرى با او نيست; كه اگر چنين مىشد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مىكردند و بعضى بر بعضى ديگر برترى مىجستند.
بنابراين ميبينيم که خدا بين اين نوع کفر و بين اعتقاد به الهههاي متعدد تفاوت قائل است. از طرفي ديگر کفاري که لات که مردي صالح بود را عبادت ميکردند، او را فرزند خدا نميدانستند. همچنين كساني كه جن را عبادت ميکردند، او را فرزند خدا نميدانستند، مذاهب اربعه هم در مورد حکم مرتّد در اين انفاق نظر دارند که اگر فردي معتقد باشد خدا را فرزندي است مرتدّ شده و اگر کسي به خدا شرک ببندد او نيز مرتّد شده. پس ميبينيم آنها هم بين اين دو تفکر تفاوت قائلند.
عبدالنبي: اما خداوند در مورد اولياء و صالحان ميفرمايد: ﴿Iwﷺ& cÎ) uä!$uÏ9÷ﷺﷺ& «!$# w êöqyz óOÎgøn=tæ wuﷺ öNèd cqçRtøts ÇÏËÈ﴾ (يونس: 62). آگاه باشيد (دوستان و) اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند.
عبدالله: ما هم به مقام و منزلت آنان نزد خدا ايمان داريم. اما اين دليل نميشود که ما آنان را عبادت کنيم. ما تنها اين را ميگوييم که نبايد با استعانت و استغاثه از آنان براي خداوند بيهمتا، شريکي قرار داد. ما هم اعتقاد داريم که ميبايست به آنان احترام گذاشت و دنبالهرو راه و روش آنان بود. تنها اهل بدعت جايگاه و منزلت آنان را انکار ميکنند. دين خدا ديني است ميانهرو، دين هدايت و حق در ميان دو راه ضلالت و بطلان افراط و تفريط.
عبدالنبي: اين را بايد در نظر داشت که قرآن در مورد افرادي نازل شد که اساساً کلمه توحيد را قبول نداشتند، نبوّت رسول اکرم ص و وقوع قيامت را انکار ميکردند و قرآن را سحر ميخواندند. اما ما برخلاف آنان، کلمة توحيد را قبول داريم و به نبوت پيامبر اسلام ص، وقوع قيامت و روز محاسبه و حقّانيت قرآن ايمان داريم، نماز ميخوانيم، روزه ميگيريم و زکات ميدهيم، آنوقت چگونه ما را مانند آنان ميدانيد؟
عبدالله: همه علما و بزرگان دين بر اين اصل اتفاق نظر دارند که هر کس در يک مسأله، رسالت و پيام رسول اکرم ص را قبول کند امّا در مسأله ديگر، پيام و دستور او را نپذيرد، مرتّد و کافر شده است. همچنين اگر به بعضي از قرآن مؤمن باشد و به بعض ديگر كافر باشد، و مانند كسي كه به توحيد اقرار داشته باشد، و منكر نماز باشد، يا به توحيد و نماز اقرار داشته باشد، و به وجوب اداي زكات منكر باشد، يا به تمامي اينها اقرار داشته باشد ولي منكر روزه باشد، يا به تمامي اينها اقرار داشته باشد ولي منكر حج خانه خدا باشد، خداوند در مورد مردماني که در زمان حيات پيامبر اکرم ص از اداي فريضه حجّ امتناع ميکردند چنين فرمود: ﴿¬!uﷺ n?tã Ĩ$¨Z9$# kÏm ÏMøt7ø9$# Ç`tB tí$sÜtGó$# Ïmøs9Î) WxÎ6y 4 `tBuﷺ txÿx. ¨bÎ*sù ©!$# ;ÓÍ_xî Ç`tã tûüÏJn=»yèø9$# ÇÒÐÈ﴾ (آل عمران: 97). و هركس روز محاسبه را انكار كند به اتفاق علما كافر است، و قرآن صراحتاً بيان نموده است هر کس به بخشي از قرآن ايمان داشته باشد و بخشي ديگر از آن را انکار کند کفر ورزيده است. بنابراين احکام و اصول قرآن و اسلام بايد به طور تمام و کمال و بدون مستثني حفظ و رعايت شود، آيا تو به اين اصل معتقدي يا خير؟
عبدالنبي: بله، به اين اصل اعتقاد دارم؛ زيرا اين امر، در قرآن کاملاً واضح و آشکار است.
عبدالله: حال که تو به اين اصل خللناپذير ايمان داري، بايد اين را هم خوب بداني که توحيد، بزرگترين فرضيهاي است که پيامبر اکرم ص آن را بر پيروانش واجب کردهاند. توحيد مسأله ايست بسيار مهم و بزرگتر از نماز، زکات، روزه و حجّ، پس چطور ممکن است کسي با انکار يکي از اين امور، از اسلام خارج شده و کافر گردد، اگر هم به تمامي آنچه رسول الله ص آورده است عمل كند، اما به خاطر انکار توحيد که تمامي انبياء براي اثبات آن مبعوث شدند کافر نشود. جهل شما به اين امر خطير، بسيار تعجّب برانگيز است. از طرفي ديگر ياران پيامبر ص در يمامه با بني حنيفه به نبرد پرداختند که به رسالت پيامبر اسلام ص ايمان داشته و کلمه توحيد را بر زبان آورده بودند، نماز ميخواندند و اذان ميگفتند.
عبدالنبي: اما آنان به ادعاي نبوّت مسيلمه کذّاب ايمان داشتند و ما باور داريم که بعد از محمد ص، هيچ پيامبري ظهور نميکند.
عبدالله: ولي شما چنان در شأن علي t و عبدالقادر (رحمه الله) و ديگر انبياء و فرشتگان و صالحان و اوليا مبالغه ميکنيد که آنان را در حدّ خداوند بالا بردهايد. اگر حکم اينست که هر کس، انساني را تا حدّ پيامبر ص بالا ببرد کافر است و جان و مالش مباح و شهادتين و نماز خواندن هم نفعي به حال او ندارد پس اين حکم نسبت به کسي که فردي را تا حدّ خدا بالا برد به طريق أولي جاريست. از سوي ديگر، کساني را که علي t سوزانيد نيز مسلمان بودند و از ياران و همرزمان آن حضرت، و از صحابه علم گرفته بودند، اما چون در شأن ايشان دچار همان پندارهاي غلط و مبالغهآميزي شده بودند که شما در شأن علي t، عبدالقادر (رحمه الله) و مانند آنها دچار آن شدهايد. پس اگر اين کفر نيست صحابه چطور همزمان خود را تکفير کرده و سوزانيدند؟ آيا گمان ميبريد که صحابه به تکفير مسلمانان ميپرداختند يا اينکه اعتقاد مبالغهآميز در شأن اوليائي چون عبدالقادر (رحمه الله) ايرادي ندارد اما داشتن همين طرز تفکر در شأن علي t کفر است. شايد اين ايراد مطرح شود که گذشتگان فقط به اين دليل کافر شدند که علاوه بر شرک، منکِر نبوت پيامبر ص، حقّانيت قرآن و قيامت نيز بودند. در جواب اين ايراد بايد گفت پس منظور از مباحث باب حکم مرتد که علماي هر مذهب به طور مبسوط به آن پرداختهاند چيست؟ آنان در اين باب، مسائل متعدّدي را مطرح کردهاند که هر کدام سبب تکفير و حلال شدن جان و مال فرد مرتدّ ميگردد. آنان حتّي پا را فراتر گذاشته و مسائل کوچکي چون بر زبان آوردن کلمهاي که موجب خشم خداوند شود هر چند قلباً و از روي باور نباشد و يا از روي مزاح و شوخي باشد؛ زيرا خداوند در مورد چنين افرادي چنين فرموده است: ﴿ö@è% «!$$Î/ﷺ& ¾ÏmÏG»t#uäuﷺ ¾Ï&Î!qßuuﷺ óOçFYä. cﷺâäÌöktJó¡n@ ÇÏÎÈ w (#ﷺâÉtG÷ès? ôs% Länöxÿx. y÷èt/ óOä3ÏY»yJÎ)﴾ بگو: آيا به خدا و آيات او و پيغمبرش ميتوان بازي و شوخي کرد؟ عذرخواهي نکنيد. شما پس از ايمان آوردن، کافر شدهايد.
لازم به ذکر است اين آيه در شأن صحابهاي نازل شد که سخني را به مزاح بر زبان آورده بود و آن سخن باعث خشم خداوند و رسولش شد و اين آيه را نازل فرمود تا اعلان نمايد که آن چند نفر به خاطر گفتن آن سخن کافر شدهاند. از ديگر سوي خدا قوم بنياسرائيل را با وجود ايمانشان به خاطر اينکه از موسي u درخواست کردند تا الههاي ملموس را برايشان تعيين کند: ﴿@yèô_$# !$uZ©9 $Yg»s9Î)﴾ (لأعراف: 138). آنان را مورد سرزنش قرار داد. رسول اکرم ص نيز در جواب صحابهاي که از ايشان درخواست کرده بودند تا برايشان ذات أنواطي را معين نمايد فرمودند اين درخواست همان درخواست بنياسرائيل از موسي u است که گفتند: ﴿@yèô_$# !$uZ©9 $Yg»s9Î) $yJx. óOßgs9 ×pygÏ9#uä﴾ (لأعراف: 138). و آن حضرت ص، آن صحابه را از اين نوع درخواستها برحذر داشتند.
عبد النبي: اما بنياسرائيل و آن دسته از صحابه که آن درخواست ناصواب را از رسول الله ص کردند به خاطر در خواستشان تکفير نشدند.
عبدالله: بله آنان تکفير نشدند چون به درخواست باطل خود عمل ننمودند و در صورتيکه از پيامبران خود اطاعت نکرده و به دنبال فکر نادرست خود ميرفتند کافر ميشدند. و همچنين آنانيكه رسول الله ص آنها را نهي كرد، اگر به اطاعت او عمل نكرده بودند و بعد از نهي آن عمل را انجام داده بودند كافر ميشدند.
عبدالنبي: من اينجا گيج شدهام. از يک طرف وقتي به قصه أسامه بن زيد ب قتل آن شخصي که قبل از کشته شدن (لا إله إلاَّ الله) را گفته بود نگاه ميکنيم و کلام پيامبر ص به اسامه را که فرمود: يا أسامه أقتلته بعد ما قال لا إله إلاَّ الله؟ اسامه! آيا بعد از اينکه گفت (لا إله إلاَّ الله) او را کشتي؟ و از طرف ديگر حديث رسول اکرم ص را به خاطر ميآورم که فرموده اند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ».. خداوند به من امر کرده تا با مردم مبارزه كنم تا اينكه كلمه (لا إله إلاَّ الله) بگويند. آنگاه نميدانم چطور ميتوان اين دو قضيه را با سخنان تو تطبيق داد.
عبدالله: اما همانطور که ميدانيم رسول الله ص با يهوديان جنگيد، ياران آن حضرت با بني حنيفه کارزار کردند و علي t گروهي از ياران خود را در آتش، زنده سوزانيد، حال آنکه هم يهوديان هم بني حنيفه و هم آن همرزمان علي t که در آتش سوزانيده شدند، کلمه توحيد را ميگفتند و خود را موّحد و يکتاپرست ميدانستند. نيز ميدانيم هر کس يکي از اصول دين و يا ارکان اسلام را چون قيامت و نماز، انکار نمايد او کافر شده ولو کلمه توحيد را بر زبان آورد. قضيه توحيد نيز به همين منوال است و هر کس آن را رعايت نکند و تسليم آن نشود از اسلام خارج و کافر شده است. در مورد داستان اسامه، اين توضيح را بايد داد او مردي را کشت که ادعاي مسلمان بودن ميکرد اما اسامه گمان برده که آن مرد فقط به خاطر ترس و حفظ جانش آن را گفته است و نه از روي باور و اعتقاد. بنابراين آيه نازل شد که: ﴿$pkﷺ'¯»t úïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä #sÎ) óOçFö/uÑ Îû È@Î6y «!$# (#qãZ¨u;tFsù﴾ (النساء:94).
اي کساني که ايمان آوردهايد! هنگامي که در راه خدا به مسافرت رفتيد تحقيق کنيد). مفهوم آيه اينست که هر کس کلمه توحيد را بر زبان آورد جان و مالش در امان است مگر اينکه خلاف آن ثابت شود که در آن صورت گفتن کلمه توحيد هم نفعي به حال او ندارد و اين مفهوم ﴿#qãZ¨u;tFsù﴾ است. اگر مسلمان بودن را بر زبان آوردن کلمه توحيد کفايت مينمود ديگر نيازي به تحقيق و تبيين آن نبود در حاليکه قرآن علاوه بر ظاهر، باطن را نيز معيار مسلمان بودن قرار داده است. مفهوم حديث رسول اکرم ص نيز که فرمودهاند: خداوند به ايشان امر کردهاند تا زمانيکه مردم (لا إله إلاَّ الله) را بر زبان نيآورند بايد با آنان بجنگند» نيز همين است؛ زيرا همان پيامبري که به اسامه چنان گفتند، در مورد خوارج چنين فرموده اند: «أَيْنَمَا لَقِيْتُمُوْهُمْ فَاقتُلُوْهُمْ». هر جا آنان را يافتند به قتلشان رسانيد، حال آنکه آنان چنان غرق در عبادات خدا ميشدند که خود صحابه با ديدن عبادت آنان، احساس حقارت ميکردند و خود را سرزنش مينموند اما چون اموري خلاف شرع و توحيد از آنان سر زده بود، گفتن (لا إله إلاَّ الله) و انجام آن همه عبادت مانع تکفير و مباح شدن جانشان نشد.
عبدالنبي: اما حديثي از پيامبر روايت شده که مردم در روز قيامت براي نجات از عذاب آن روز از پيامبران ‡ استعانت و استغاثه ميکنند، از آدم u شروع ميکنند تا به عيسي u ميرسند، به ترتيب زير: آدم، نوح، إبراهيم، موسى، عيسى، رسول الله ‡ اما همه آنان از اين کار سرباز مي زنند و آن را در توان خود نميدانند تا اينکه مردم به حضور رسول الله ص ميرسند و از او استغاثه مينمايند. دليل بر عدم شرك است، حال به من بگو در مورد اين حديث چه نظري داري؟
عبدالله: ظاهراً تو مسائل را به خوبي درک نکردهاي و آنها را با هم خَلط نمودهاي. من گفتم استغاثه به موجود زنده و حاضر آنهم در چيزي که در حيطه توان و اختيارات اوست اشکالي ندارد، همانطور که در قرآن هم آمده: ﴿çmsW»tótGó$$sù Ï%©!$# `ÏB ¾ÏmÏGyèÏ© n?tã Ï%©!$# ô`ÏB ¾ÍnÍiﷺßtã﴾ (القصص:15). فردي که از قبيلة او بود عليه کسي که از دشمنانش بود از موسي کمک خواست). و همانطور که انسان در ميدان کارزار، در چيزي که در توان و قدرت همرزمانش است از آنان استغاثه و استعانت ميطلبد. ما استغاثه و استعانه را از مردگان و يا افرادي که از ما غائب هستند و نيز استغاثه را در مورد چيزهائي که در توان آنان نيست و فقط خدا قادر بر انجام آنها ميباشد نادرست دانسته و آن را حرام ميدانيم. مردم هم در روز قيامت از پيامبران ‡ ميخواهند که دعا به درگاه خداوندي برند تا شايد مردم از عذاب آن روز بزرگ رهايي يابند و اين امر، يعني رفتن به نزد فردي صالح و پرهيزکار و از او خواستنِ اينکه بر ايمان به درگاه خداوندي دعا نمايد، امريست جائز، همانطور که صحابه y در زمان حيات مبارک رسول الله ص نيز همچنين کار ميکردند اما بعد از فوت آن رسول الله ص هرگز بر سر قبر ايشان نرفته و از او استغاثه ننمودند و بر همين اساس سلف صالح دعا نمودن در جوار قبور و شفيع قراردادن صاحبان آنها را جائز ندانستهاند.
عبدالنبي: خوب حالا به داستان ابراهيم u نگاهي بياندازيم. وقتي که کفار او را به سمت انبوه آتش پرتاب نمودند، در هوا، جبرئيل بر ابراهيم u ظاهر شد و از او پرسيد که آيا نياز و حاجتي دارد تا او آن را برآورده نمايد. ابراهيم u از جبرئيل هيچ درخواستي ننمود. پس اگر به اعتقاد شما، استغاثه از فرشتگان حرام است شرک محسوب ميشود چرا جبرئيل u بر ابراهيم ظاهر شد و به او آن پيشنهاد را داد؟
عبدالله: اين حرف هم مثل همان حديث اسامه است. از طرف ديگر اين روايت چندان درست نيست و بر فرض صحّت اين روايت، بايد گفت جبرئيل u بر ابراهيم u ظاهر شد تا به او کمک کند؛ زيرا همانطور که قرآن ميفرمايد او ﴿ßÏx© 3uqà)ø9$#﴾ است، و در این صورت اگر خدا به او اجازه دهد، در توان او بود که آتش ابراهيم و کوهها و دشتهاي اطراف آن را در چشم بهم زدنى به هر سو که خواهد بيافکند و هيچ چيزي نميتوانست مانع او در اين کار شود. اين حالت مثل وضعيتي است که در آن يک مرد ثروتمند به مردي فقير و بيپناه برخورد ميکند و به او پيشنهاد کمک و مساعدت ميدهد. اما ابراهيم u پيشنهاد جبرئيل u را نپذيرفت تا فقط زير بار منّت خالق رود و منتظر خواست و ارادة پروردگار خود شد. دوست من مطلب مهمي که بايد اينجا مطرح شود اينست که شرک پيشينيان به چند جهت از شرک اهل زمان ما خفيفتر و سبکتر بود:
اول: آنان فقط در حالت رفاه و آسايش و قدرت و امنيت به خدا شرک ميبستند و در موقع بلا و مصيبت ايمانشان را خالص و بدون شرک ميکردند، تنها از خدا کمک خواسته و الهه ها و پيشوايان خود را از ياد ميبردند. خداوند در اين خصوص چنين ميفرمايد: ﴿#sÎ*sù (#qç7Å2u Îû Å7ù=àÿø9$# (#âqtãy ©!$# tûüÅÁÎ=øèC çms9 tûïÏe$!$# $£Jn=sù öNßg9¯gwﷻ n<Î) Îhy9ø9$# #sÎ) öNèd tbqä.Îô³ç ÇÏÎÈ﴾ (العنكبوت: 65). هنگامي که سوار کشتي ميشوند خالصانه و صادقانه خداي را به فرياد ميخوانند. پس هنگامي که خدا آنان را نجات داد و سالم به خشکي رساند، باز ايشان شرک ميورزند.
يا آنجا که مي فرمايد: ﴿#sÎ)uﷺ Nåkuϱxî Ólöq¨B È@n=à9$$x. (#âqtãy ©!$# tûüÅÁÎ=øèC ã&s! tûïÏe$!$# $£Jn=sù öNßg8¯gwﷻ n<Î) Îhy9ø9$# Nßg÷YÏJsù ÓÅÁtFø)B 4 $tBuﷺ ßysøgs !$uZÏF»t$t«Î/ wÎ) @ä. 9$Fyz 9qàÿx. ÇÌËÈ﴾ (لقمان: 32). و هنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها و کوهها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گيرد)، خدا را با اخلاص مىخوانند; اما وقتى آنها را به خشكى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مىگيرند (و به ايمان خود وفادار مىمانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر پيش مىگيرند); ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمانشكنان ناسپاس انكار نمىكنند!.
اما مشرکان زمان ما در هر حال، در رفاه و آسايش يا در مصيبت و بلا، از غير خدا نيز مدد ميجويند و به او استعانت ميکنند، مثلاً در هنگام بروز حادثه و مشکلي، نام پيامبران و صالحاني چون پيامبر اسلام ص، حسين t و... را بر زبان ميآورند.
دوم: مشرکان زمان رسول الله ص و قبل از ايشان، در کنار عبادت خداوند، فقط صالحان و مقربان درگاه چون پيامبران و فرشتگان و يا حداقل موجوداتي چون سنگ و چوب که هرگز در برابر خداوند دچار عصيان و گناهي نشدهاند را عبادت و پرستش ميکردند اما مشرکان اين زمان از خوب و بد، صالح و فاسق، استعانت و استغاثه ميجويند ولو با چشم خود فسق و فجور آنان را ببينند. سوم: شرک پيشينيان فقط در الوهيت و عبوديت بود و هرگز غير خدا را در ربوبيت شريک او قرار نميدادند اما مشرکان اين روزگار، شرک را تا آنجا رسانيدهاند که در ربوبيت هم براي خداوند شريک ميتراشند، مثلاً طبيعت را عامل به دنيا آمدن يا مردن ميدانند و امثال اين تفکرات شرکآميز بسيار است و هيچ کس دقّت و تأملي در اينگونه افکار نميکند. تا از اين نوع لغزشها ايمن و مصون بمانند. نکته مهم ديگري را که بايد به تو بگويم اينست: پس سخن را با آنچه گذشت در مسأله عظيمي بپايان ميرسانيم آنهم این است که هيچ اختلافي در اينكه توحيد بايد با گفتار و كردار قلب و زبان باشد، پس اگر در يكي از آنها اختلاف شود آن شخص توحيد و مفهوم آن را بداند و به آن عمل نکند، کافر معاند و ستيزهجو است چون فرعون و ابليس. در اين رابطه لازم به ذکر است که مردمان بسياري هستند که حقّ را ميشناسند اما به دلائل گوناگوني چون جوّ حاکم بر جامعه و محيط آنان، کسب منافع و يا ترس از ضرر و زيان، به حق عمل نميکنند، حال آنکه بايد دانست غالب صناديد و رؤساي کفر و شرک، خود، حق را ميشناسند اما به خاطر دست يازيدن به جيفه و متاع فناپذير دنيا، از آن صرفنظر کرده و راه باطل را در پيش ميگيرند و براي اين عملکرد خود توجيهات متعددي نيز ميآورند. قرآن در مورد اين قبيل افراد ميگويد: ﴿(#÷ﷺutIô©$# ÏM»t$t«Î/ «!$# $YYyJﷺO WxÎ=s% (#ﷺ|Ásù `tã ÿ¾Ï&Î#Î6y 4 öNåk¨XÎ) uä!$y $tB (#qçR$2 tbqè=yJ÷èt ÇÒÈ﴾ (التوبة:9). «آنان آيات خدا را به بهاي اندک فروختهاند و از راه خدا باز ماندهاند و ديگران را نيز از آن باز داشتهاند. آنان کار بسيار بدي کردهاند».
و هركس ظاهراً به توحيد عمل كند در حاليكه آن را درك نميکند و معتقد به آن نيست او منافق است، و منافق از كافر بدتر و شرش بيشتر است، خداوند ميفرمايد: ﴿¨bÎ) tûüÉ)Ïÿ»oYçRùQ$# Îû Ï8ö¤$!$# È@xÿóF{$# z`ÏB Í$¨Z9$# `s9uﷺ yÅgﷺB öNßgs9 #·ÅÁtR ÇÊÍÎÈ﴾ (النساء:145). «منافقان در پايين ترين و نازلترين مراحل دوزخ قرار دارند، و هيچگونه ياوري براي آنها نخواهي يافت».
اين مسأله ايست که متأسفانه در روزگار ما در ميان مردم رواج دارد و از گفتار و رفتار آنان آشکار ميشود. گروهي حق را ميدانند اما قارونوار، از ترس اينکه مبادا متحمل زيان و ضرري شوند، بدان عمل نميکنند. گروهي ديگر چون هامان و فرعون، به خاطر حفظ جاه و مقام خود از عمل به حقّ سرباز ميزنند و گروهي نيز حقّ را انکار ميکنند اما به خاطر در امان ماندن و يا دست يافتن به سود و منفعتي، به صورت صوري و ظاهري بدان عمل ميکنند. حال دوست من، لازم ميآيد در دو آيه تأمل و دقّت بيشتري نمود. آيه اول اينست: ﴿w (#ﷺâÉtG÷ès? ôs% Länöxÿx. y÷èt/ óOä3ÏY»yJÎ)﴾ (التوبة:66). «عذرخواهي نکنيد. شما پس از ايمان آوردن، کافر شدهايد». در اين آيه، خداوند، تني چند از صحابهاي را که در جنگ تبوک با رسول اکرم ص به کارزار و ميان آمده بود به خاطر بر زبان آوردن کلماتي کفرآميز آنهم به قصد مزاح و خنده، تکفير نموده است. حال بايد دانست حکم آناني که به جدّيت و از روي عمد و نيت کفر ميگويند يا به خاطر سود و زيان متاع دنيا به کفر روي ميآورند چيست؟ اينان همانهايي هستند که فريب شيطان را ميخورند و به سخنان او عمل ميکنند: ﴿ß`»sÜø¤±9$# ãNä.ßÏèt tø)xÿø9$# Nà2ããBù'tuﷺ Ïä!$t±ósxÿø9$$Î/﴾ (البقرة:268). «شيطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهيدستى مىدهد; و به فحشا (و زشتيها) امر مىكند». از بيم و هراسهايي که او در درونشان ميافکند به خود ميلرزند: ﴿$yJ¯RÎ) ãNä3Ï9ºs ß`»sÜø¤±9$# ß$Èhqsä ¼çnuä!$uÏ9÷ﷺﷺ&﴾ (آل عمران:175). «اين فقط شيطان است که پيروان خود را ميترساند».
آنان را کاري با لطف و فضل بيمنتهاي خداوندشان نيست: ) ﴿ª!$#uﷺ Nä.ßÏèt ZotÏÿøó¨B çm÷ZÏiB WxôÒsùuﷺ﴾ «ولى خداوند وعده «آمرزش» و «فزونى» به شما مىدهد». آن کوردلان را از خشم و انتقام پروردگارشان باکي به دلهاي سياهشان نيست: ﴿xsù öNèdqèù$ys? Èbqèù%s{uﷺ﴾ «پس از آنان مترسيد و از من بترسيد». حال خوب بيانديشيم با اين اوصاف و احوال، آيا بايد آنان را اوليا و دوستان خدا خواند، يا دوستان و پيروان شيطان لعين؟
آيه دومي که بايد در آن تدبّر و تأمّل بيشتر نمود اينست: ﴿`tB txÿ2 «!$$Î/ .`ÏB Ï÷èt/ ÿ¾ÏmÏZ»yJÎ) wÎ) ô`tB onÌò2é& ¼çmç6ù=s%uﷺ BûÈõyJôÜãB Ç`»yJM}$$Î/ `Å3»s9uﷺ `¨B yyu° Ìøÿä3ø9$$Î/ #Yô|¹ óOÎgøn=yèsù Ò=Òxî ÆÏiB «!$# óOßgs9uﷺ ëﷻ#xtã ÒOÏàtã ÇÊÉÏÈ﴾ (النحل:106). «كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند ـ بجز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است ـ آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظيمى در انتظارشان!».
بنابراين آيه تنها کفرى که صاحب آن مجبور به گفتن آنست کفر نميداند، اما بر زبان آوردن آن در شرائط ترس، طمع، مدارا با مردم، عشق به وطن و قوم و خويش، حبّ مال و مقام و يا ارتکاب آن از روي مزاح، کفر محسوب ميشود. آيه اين را بيان ميدارد که انسان در مورد گفتار خود مورد اجبار و فشار قرار ميگيرد و قلب و اعتقاداتش مصون از اين اجبار هستند بنابراين تنها مورد مستثنايي که بر زبان آوردن کفر، کفر محسوب نميشود همان حالت اجبار و فشار است اما ديگر وضعيتهايي که ذکر شد، از اين مورد جدا هستند زيرا هم گفتار و هم پندار فرد در اختيار خود اوست. همچنين قرآن در اين زمينه باز ميفرمايد: ﴿Ï9ºs ÞOßg¯Rﷺ'Î/ (#q6ystFó$# no4quysø9$# $u÷R9$# n?tã ÍotÅzFy$# cﷺ&uﷺ ©!$# w Ïôgt tPöqs)ø9$# tûïÍÏÿ»x6ø9$# ÇÊÉÐÈ﴾ (النحل:107). «اين به خاطر آن است كه زندگى دنيا (و پست را) بر آخرت ترجيح دادند; و خداوند افراد بى ايمان (لجوج) را هدايت نمى كند». اين آيه به صراحت بيان ميکند عذاب و عقاب خداوند به خاطر باور و اعتقاد، جهل، نفرت داشتن از دين و يا دوست داشتن کفر، انسان را در بر نميگيرد، بلکه آنچه که انسان را به سوي خشم و انتقام خدا ميکشاند ميل او به دنيا و متاع آن است. امري که انسان ضعيف النفس را وادار ميکند آن را بر دين و حق ترجيح دهد. حال دوست از تو ميپرسم آيا ديگر وقت آن نشده که به درگاه پروردگارت رو آورده و از کردار و پندار گذشته خود بازگردي؟ زيرا اين مسألهاي که ما در مورد آن بحث نموديم مسألهايست بسيار مهم و سرنوشت ساز که به تعقل و تأمّل زيادي نياز دارد.
عبدالنبي: توبه ميکنم و از خداوند استغفار مي نمايم، ايمان ميآورم که غير از خداوند هيچ معبودى كه لیاقت پرستش و عبوديت داشته باشد وجود ندارد و شهادت ميدهم که محمّد ص پيامبر و پيام آور است. از هر آنچه که غير خداست و آن را عبادت و اطاعت ميکردم خود را مبرّا کرده و از درگاه خداوند بخشايش و عفو او را خواستارم و از از ميخواهم مرا مشمول لطف و رحمت خويش قرار دهد. از او ميخواهم که مرا بر شاهراه توحيد و باور راستين، ثابت قدم نمايد و مرا از پندارهاي ناصواب پيشين مصون دارد. از اين پس من نام خود را به (عبدالرحمن) تغيير ميدهم. دوست من! از خداوند منان ميخواهم به خاطر اين نصايح و ارشادات صادقانه و دوستانهاي که بر من عرضه داشتي به تو اجر و پاداشي نکو عطا فرمايد که مرا از آن افکار و پندارهاي باطل و مهلک نجات دادي. دوست من به عنوان آخرين درخواست از تو ميخواهم چند مورد از اموري را که بايد از آن پرهيز نمود تا دينمان حنيف و راستين بماند، فهرستوار برايم بازگو.
عبدالله: ايرادي ندارد به تو خواهم گفت. دوست من خوب به حرفهايم گوش کن.
* از اين پرهيز کن که در دام متشابهات و امور اختلاف برانگيزي که در قرآن و سنت وجود دارند بيافتي و در اين نوع مسائل از فتنه انگيزاني که به قول خودشان قصد و نيتي جز تأويل آنها ندارند تبعيت نکن؛ زيرا متشابهات را کسى جز خدا دانش و حکمت و تأويل آنها نمي داند. نسبت به اين امور بايد بمانند مؤمناني که ايماني راسخ و خلل ناپذير دارند رفتار نمود و اعلان کرد: ﴿$¨ZtB#uä ¾ÏmÎ/ @@ä. ô`ÏiB ÏZÏã $uZÎn/u﴾. حال به چند حديث پيامبر اکرم ص که با اين مسأله در ارتباط گوش کن: «دَعْ مَا يَرِيبُكَ إِلَى مَا لا يَرِيبُكَ» (أحمد والترمذي)، در آنچه که دچار شک و ترديدي خود را دور نگه دار و به آنچه که به آن يقين داري بپرداز. «فَمَنِ اتَّقَى الشُّبُهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِي الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِي الْحَرَامِ» (متفق عليه)، هر کس خود را از شبهات دين حفظ کند ايمان و آبرويش را حفظ نموده و هر کس گرفتار شبهات دين گردد به محرّمات مبتلا ميشود. «وَالإثْمُ مَا حَاكَ فِي صَدْرِكَ وَكَرِهْتَ أَنْ يَطَّلِعَ عَلَيْهِ النَّاسُ» (مسلم). گناه آنست که در دلت وارد شده و بيم آن داري که مردم بدان راز آگاه شوند، «اسْتَفْتِ قَلْبَكَ وَاسْتَفْتِ نَفْسَكَ ـ ثَلاثَ مَرَّاتٍ ـ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَيْهِ النَّفْسُ وَالإثْمُ مَا حَاكَ فِي النَّفْسِ وَتَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَإِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ وَأَفْتَوْكَ». از قلب و نفست سؤال کن: زيرا نيکي آنست که نفست بدان آرامش يابد و بدان شاد گردد و گناه آنست که در درون انسان جاي گيرد و انسان از بازگو کردن آن براي مردم هراس دارد.
* از تبعيت و دنبالهروي هوي و هوس پرهيز کن. قرآن در مورد چنين افرادي ميگويد: ﴿|M÷uäuﷺ& Ç`tB xsªB$# ¼çmyg»s9Î) çm1uqyd﴾ (الفرقان: 43). (هيچ ديدهاي کسي را که هوا و هوس خود را به خدائي گرفته است).
* از تعصب داشتن نسبت به انسانها و افکاري که پيشينيان ما بر آن پندارها بودهاند بايد پرهيز نمود؛ زيرا اين تعصب مانع رسيدن فرد به حقيقت ميشود. حقيقت، گمشدهي مؤمنان است که هر جا آن را يافتند، آنان را به آن شايستهتر است تا ديگران: ﴿#sÎ)uﷺ @Ï% ãNßgs9 (#qãèÎ7®?$# !$tB tAtRﷺ& ª!$# (#qä9$s% ö@t/ ßìÎ6®KtR !$tB $uZøxÿø9ﷺ& Ïmøn=tã !$tRuä!$t/#uä 3 öqs9uﷺﷺ& c%x. öNèdät!$t/#uä w cqè=É)÷èt $\«øx© wuﷺ tbﷺßtGôgt ÇÊÐÉÈ﴾ (البقرة:170). و هنگامي که به آنان گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده است پيروي کنيد، ميگويند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتهايم پيروي ميکنيم. آيا اگر پدرانشان چيزي نفهميده باشند و راه نبرده باشند، باز هم کورکورانه از ايشان تقليد ميکنيد؟.
* از اينکه خود را مانند کفار نمايي بپرهيز که آن سرآغاز همه بلاياست: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» (أبو داود). هر کس خود را بمانند قومي نمايد چون آنان شده است.
* بر غير خداوند توکل و اعتماد نکن: ﴿`tBuﷺ ö@©.uqtGt n?tã «!$# uqßgsù ÿ¼çmç7ó¡ym﴾ (الطلاق:3). هر کسي بر خداوند توکل کند خداوند او را بسنده است.
* از مخلوقي که تو را به معصيت خالق ميخواند اطاعت نکن: «لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الخَالِقْ»..
* از سوءظن نسبت به پروردگار بپرهيز: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي» (متفق عليه). من [خداوند متعال] نسبت به بندهام همچنانم که او نسبت به من ميانديشد.
* از هر نوع حلقه و نخي که براي دفع بلا يا رفع آن بر دست ميبندند پرهيز کن.
* از دعاها و نوشتجات و يا ابزارهايي که براي دفع نظر بکار ميبندند بپرهيز. «مَنْ تَعَلَّقَ شَيْئًا وُكِلَ إِلَيْهِ» (أحمد والترمذي). هر کس چيزي را [براي دفع بلا و نظر] به خود آويزد، [از حفاظت خدا محروم و] بدان چيز محول گردد.
* نبايد به سنگها، درختان و بناها و ساختمانها تبرّک جست.
* از فال بد زدن و بديمن دانستن چيزها بپرهيز: «الطِّيَرَةُ شِرْكٌ، الطِّيَرَةُ شِرْكٌ» ثَلاثًا. (أحمد وأبوداود). فال بد زدن شرک است، فال بد زدن شرک است، فال بد زدن شرک است.
* کار ساحران و اخترشناساني را که ادعا ميکنند به غيب آگاه و در روزنامهها بُرجهاي سال را چاپ ميکنند و تبليغ ميکنند که از طريق اين برجها، سعادت و شقاوت انسانها را ميدانيد باور نکنيد که اعتقاد به این کار شرک است.
* از نسبت دادن بارش باران به ستارگان فصلها پرهيز کن و آن را فقط فقط به خدا نسبت ده که در غير اينصورت دچار شرک شدهاي.
* از سوگند خوردن به غير خدا بپرهيز که آن شرک است: «مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللَّهِ فَقَدْ كَفَرَ أَوْ أَشْرَكَ» (أحمد وأبو داود). هر کس به غير خدا سوگند خورد کافر يا مشرک شده است. ماند سوگند خوردن به محمد ص، يا به امانت، يا به ناموس، يا به ذمت، يا به زندگي.
* از دشنام دادن به روزگار، باد، خورشيد، سرما يا گرما بپرهيز که آن در واقع دشنام دادن به خالق آنهاست.
* هرگاه دچار بلا و مصيبتي شده از بکار بردن کلمه (اگر) پرهيز کن که آن راه را به روي وسوسههاي شيطان باز ميکند. در عوض اين را بگو: اين امر، تقدير خدا بود. او هر آنچه خواهد انجام دهد.
* بر سر مزار و قبر پيامبران ‡ و صالحان، مسجد بنا نکن زيرا که نمازخواندن در چنين مساجدي روا نيست در صحيحين از عائشه ل روايت شده که پيامبر اکرم ص در حال احتضار فرمودند: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ يُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا». خداوند، يهوديان و مسيحيان را لعنت کند که بر قبور پيامرانشان مسجد ساختند. عائشه ل فرموده است: اگر اين سخن رسول الله ص نميبود صحابه y بر مزار ايشان بنا و ساختمان ميساختند و قبر ايشان را برجسته ميکردند، (متفق عليه). نيز در حديثي ديگر پيامبر ص چنين فرمودند: «إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوْا يَتْخِذُوِنَ قُبُوْرَ أَنْبيَائِهِمْ وَصَالِحِيْهِمْ مَسَاجِدْ، فَلا تَتَّخِذُوْا القُبُوْرِ مَسَاجِدْ فِإِنِّيْ أَنْهَاكُمْ عَنْ ذَلِكْ» (أبوعوانة). پيروان اديان قبل از شما، بر قبر و مزار پيامبران و نيکانشان مسجد بنا ميکردند، اما شما اينکار نکنيد که من شما را از اين کار نهي مينمايم.
* احاديثي را که از رسول الله ص در مورد تأييد توسل به ايشان و صالحان روايت شده باور مکن که آن احاديث را ديگران وضع کرده و به دروغ به پيامبر نسبت داده اند. از اين ميان ميتوان به احاديث ذيل اشاره نمود: «توسلوا بجاهي، فإن جاهي عند الله عظيم». به جاه و منزلت من توسل جوييد که منزلت من نزد خدا بسيار والاست. «إذا أعيتكم الأمور فعليكم بأهل القبور». هرگاه مشکلات بر شما فائق آمدند به ديدار اهل قبور بشتابيد. «إن الله يوكل ملكاً على قبر كل ولي يقضي حوائج الناس». خداوند بر مزار هر کدام از اولياء فرشته را مسؤول برآورده کردن نيازهاي مردم کرده است. «لو أحسن أحدكم ظنه بحجر نفعه». هرکس نسبت به سنگى هم حسن ظنّ داشته باشد آن سنگ به او نفع ميرساند.
* از بر پا کردن مراسماتي چون ميلاد پيامبر ص، شب معراج، شب نيمه شعبان و امثال آن پرهيز کن زيرا اين امور نو و جديدند و دليل شرعي از طرف پيامبر ص بر آنان قرار ندارد وقتي صحابه y که بيشتر از ما به رسول الله ص عشق ميورزيدند و فراتر از ما بر اعمال نيک و خير حريص بودند، بدين اعمال نميپرداختند، بيشک اگر در اين اعمال خير بود، آنان بر ما سبقت ميجستند.
شهادت به لا إله إلا الله
در روايتي آمده است: «أنَّ مفتاح الجنة لا إله إلاَّ الله». «لا إله إلاَّ الله كليد بهشت است».
اما در اينجا اين پرسش پيش ميآيد كه چنانچه هر كس آن را گفت استحقاق آن را پيدا ميكند كه در بهشت بر روي او گشوده شود؟ به وهب بن منبه (رحمه الله) گفته شد: مگر لا إله إلاَّ الله كليد ورود به بهشت نيست؟
گفت: چرا، هست. اما هيچ كليدي بدون دندانه نيست اگر از كليد داراي دندانه استفاده نمايي درِ آن به رويت گشوده ميشود، در غير اين صورت آن در باز نميگردد.
از رسول خدا ص احاديث بسياري روايت شده كه در مجموع دندانه هاي اين كليد را مشخص مي كنند، مانند اين فرموده ايشان كه: «من قال: لا إله إلا الله مخلصًا...»، «مستيقناً بها قلبه...». «هر كس صادقانه و مخلصانه لا اله الاالله را بگويد...، «قلبش بدان يقين داشته باشد».
بدين معني كه اين احاديث و امثال آنها درِ ورود به بهشت خداوند را به شناخت معني (لا إله إلاَّ الله) و استوار و ثابت قدم باقي ماندن بر آن تا دم مرگ و تسليم در برابر مقتضاي آن مشروط نمودهاند.
علما از مجموعهي آن دلايل شروطي را برداشت کردهاند كه به حد كافي بايد وجود داشته باشند، و در عين حال موانع مرتفع شوند، تا (لا إله إلاَّ الله) كليد بهشت بگردد و براي اهل آن سودمند واقع شود؛ آن شروط در واقع دندانه هاي همان كليد هستند كه عبارتند از:
1) علم: هر كلمه اي داراي معني خاص خويش است، لازم معني لا إله إلاَّ الله اين است كه: الوهيت را از غير خداوند نفي و آن را براي او اثبات مينمايد, يعني هيچ معبود حقيقي و راستيني به غير از خداوند مشروعيت ندارد.
خداوند متعال ميفرمايد: ﴿wÎ) `tB yÍky Èd,ysø9$$Î/ öNèduﷺ tbqßJn=ôèt﴾، «به جز كساني كه آگاهانه به حق و حقيقت شهادت ميدهند». رسول خدا ص فرمودهاند: «مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ» مسلم. «كسي كه بداند هيچ معبود بحق غير از خداوند وجود ندارد و در آن حال بميرد، به بهشت ميرود».
2) يقين: بدين معني كه به معني و مقتضاي آن يقين داشته باشي، زيرا معناي آن به هيچ وجه شك و ظن و دودلي و گمان بردار نيست، بلكه بايد بر پايه يقين قاطع و جازم باشد.
خداوند متعال در مقام بيان اوصاف اهل ايمان ميفرمايد: ﴿$yJ¯RÎ) cqãYÏB÷sßJø9$# tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä «!$$Î/ ¾Ï&Î!qßuuﷺ §NèO öNs9 (#qç/$s?öt (#ﷺßyg»y_uﷺ öNÎgÏ9ºuqøBﷺ'Î/ óOÎgÅ¡àÿRﷺ&uﷺ Îû È@Î6y «!$# 4 y7Í´¯»s9'ﷺé& ãNèd cqè%Ï»¢Á9$# ÇÊÎÈ﴾ (الحجرات: 15).
«مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردهاند;آنها راستگويانند».
تلفظ به آن به تنهايي كافي نيست ، بلكه بايد يقين قلبي وجود داشته باشد، اگر يقين قلبي حاصل نشود، تلفظ به آن نفاق محض است، زيرا رسول خدا ص فرموده اند: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ لا يَلْقَى اللَّهَ بِهِمَا عَبْدٌ غَيْرَ شَاكٍّ فِيهِمَا إِلا دَخَلَ الْجَنَّةَ» مسلم.
شهادت ميدهم كه هيچ معبودى بحق غير از خداوند وجود ندارد و به حقيقت من پيامبر خداوندم. هيچكس نيست كه به حضور خداوند برسد، و در اين مورد شك و دودلي نداشته باشد، مگر آنكه به بهشت وارد ميشود.
3) قبول: هرگاه علم و يقين پيدا كردي بايد آن علم يقيني پيامد خاص خود را داشته باشد و اين از راه پذيرش قلبي و زباني مقتضاي اين جمله حاصل ميشود، هر كس نداي توحيد را رد كند و آن را پذيرا نشود، كافر است، فرق نميكند كه آن نپذيرفتن از روي تكبر، عناد و حق ناپذيري باشد يا حسادت.
خداوند متعال در مورد كفاري كه از روي تكبر و خود خواهي حاضر به پذيرفتن آن نشدند ميفرمايد: ﴿öNåk¨XÎ) (#þqçR%x. #sÎ) @Ï% öNçlm; Iw tm»s9Î) wÎ) ª!$# tbﷺçÉ9õ3tGó¡o ÇÌÎÈ﴾ (الصافات: 35). «چرا كه وقتى به آنها گفته مىشد: «معبودى بحق جز خدا وجود ندارد»، تكبر و سركشى مىكردند».
4) التزام: به لوازم توحيد انقياد و التزام تام و تمام بايد داشت. اين محك و معيار حقيقي و مظهر عملي ايمان است و اين به وسيله عمل به شريعت خداوند و ترك آنچه از آن نهي فرموده تحقق پيدا مي نمايد. همانگونه كه خداوند متعال ميفرمايد: ﴿* `tBuﷺ öNÎ=ó¡ç ÿ¼çmygô_uﷺ n<Î) «!$# uqèduﷺ Ö`Å¡øtèC Ïs)sù y7|¡ôJtGó$# Íouﷺöãèø9$$Î/ 4s+øOâqø9$# 3 n<Î)uﷺ «!$# èpt7É)»tã ÍqãBW{$# ÇËËÈ﴾ (لقمان:22). «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده (و به تكيهگاه مطمئنى تكيه كرده است); و عاقبت همه كارها به سوى خداست».
اين به معني التزام و فرمانبردادرى كامل است.
5) صدق: صداقت در گفتن آن، صداقتي كه در نقطه مقابل كذب قرار دارد. زيرا هر كس تنها آن را بر زبان بياورد و از دل آن را دروغ بشمارد، منافق محسوب ميشود. دليل آن اين فرموده خداوند در مذمت منافقين است كه: ﴿tbqä9qà)t OÎgÏFoYÅ¡ø9ﷺ'Î/ $¨B }§øs9 Îû öNÎgÎ/qè=è%﴾ (الفتح: 11). «چيزهايي را بر زبان ميآورند كه در دلهايشان وجود ندارد».
6) محبت: انسان مومن اين كلمه را دوست مي دارد و به عمل كردن به آن عشق ميورزد و كساني را كه به آن عمل مينمايند نيز دوست ميدارد. نشانه عشق انسان به پروردگار خويش اين است كه آنچه را خداوند دوست ميدارد مقدم بدارد، هر چند با هواي درونش سازگاري نداشته باشد و با دوستداران خداوند و پيامبر ص دوستي كند، با دشمنان آنان از در دشمني درآيد، از پيامبر ص تبعيت نمايد و بر راه او راهي شود و مسير هدايتش را در پيش گيرد.
7) اخلاص: بدين صورت كه هدف او از گفتن آن تنها كسب رضايت خداوند باشد و بس. خداوند ميفرمايد: ﴿!$tBuﷺ (#ÿﷺâÉDé& wÎ) (#ﷺßç6÷èuÏ9 ©!$# tûüÅÁÎ=øèC ã&s! tûïÏe$!$# uä!$xÿuZãm﴾ (البينة: 5). «و به آنها دستورى داده نشده بود جز اينكه خدا را بپرستند در حالى كه دين خود را براى او خالص كنند و از شرك به توحيد بازگردند».
رسول الله ص نيز ميفرمايد: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ». كسي كه تنها بخاطر كسب رضايت خداوند لا إله إلاَّ الله را بر زبان بياورد، خداوند آتش دوزخ را بر او حرام ميگرداند.
با تحقق كامل اين شروط، بايد براي اقامه كلمه توحيد تلاش كرد و بر آن تا پايان عمر استوار و ثابت قدم ماند.
شهادت به رسالت محمد ص
مردگان در قبر خويش بازخواست ميشوند و در سه مورد از آنان پرسش ميشود. چنانچه به آنها پاسخ صحيح دادند نجات پيدا ميكنند و در صورتي كه نتوانند به آنها پاسخ بدهند هلاك ميگردند، يكي از آن پرسش ها اين است كه:
پيامبرت چه كسي بوده است؟
تنها كساني كه خداوند در دنيا آنان را به تحقق شروط آن توفيق داده و ايشان را در قبرشان ثابت قدم نموده والهامشان فرموده، ميتوانند به آن پاسخ بدهند و در آخرت به ايشان سود ميرساند، روزي كه نه مال و نه فرزندان به كار نخواهند آمد. آن شروط عبارتند از:
1) اطاعت از اوامر پيامبر خدا, محمد ص:
زيرا خداوند متعال ما را به اطاعت و تبعيت از او دستور فرموده است: ﴿`¨B ÆìÏÜã tAqߧ9$# ôs)sù tí$sÛﷺ& ©!$# ( `tBuﷺ 4¯<uqs? !$yJsù y7»oYù=yöﷺ& öNÎgøn=tæ $ZàÏÿym ÇÑÉÈ﴾ (النساء: 80). «كسى كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده; و كسى كه سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستاديم (و در برابر او، مسؤول نيستى)».
وارد شدن كامل به بهشت با اطاعت كامل او در ارتباط است، زيرا ميفرمايد: «كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلا مَنْ أَبَى. قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ: وَمَنْ يَأْبَى؟! قَالَ: مَنْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الْجَنَّةَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَى». «همهي امتم وارد بهشت ميشود بجز کساني که سرپيچي کنند, اصحاب گفتند: چه کساني سرپيچي ميکنند؟ فرمود: هركس مرا اطاعت كند به بهشت ميرود و هركس مرا نافرماني كند، سركشي نموده است».
هركس دوستدار رسول الله ص است بايد از او اطاعت كند، زيرا اطاعت ثمره و حاصل محبت است و هر كس مدعي محبت خداوند باشد و در عين حال از او اطاعت ننمايد، در ادعاي خود دروغ ميگويد.
2) تصديق آنچه او از آنها خبر داده است:
هر كس بر اثر كشش نفساني و هواي دروني خود، چيزي را كه صحت آن از رسول خدا به اثبات رسيده انكار كند، در واقع خداوند و پيامبرش را مورد تكذيب قرار داده است، زيرا رسول الله ص از انحراف و خطا و دروغ پاك است. خداوند تبارك وتعالى فرموده: ﴿$tBuﷺ ß,ÏÜZt Ç`tã #uqolù;$# ÇÌÈ﴾ (النجم: 3). «او از روي هوي و هوس سخن نميگويد».
3) اجتناب از آنچه او از آنها نهي نموده:
از شرك ـ كه بزرگترين گناه است گرفته تا گناهان كبيره و نابود كننده و گناهان صغيره و ناپسند به همان ميزان ـ كه كسي پيامبر ص را دوست ميدارد بر ايمانش افزوده ميشود و هرگاه ايمانش افزايش يابد خداوند كارهاي نيك را برايش محبوب ميگرداند و كفر و انحراف و نافرماني را برايش ناپسند ميشمارد.
4) عبادت بر پايه سنت:
بدين معني كه خداوند را همانگونه عبادت نمايد كه پيامبرش ص آن را مقرر فرموده است، زيرا عبادت از طرف خداوند معين شده است و اجتهاد و زياد و كم كردن بدون دليل شرعي در آن جايز نيست.
نواقض اسلام
اين موارد پارهاي از امور بسيار مهم و حساس اند كه هر كس به همه يا يكي از آنها دچار ميشود. اسلام و مسلماني او را نقض مينمايد و عبارتند از:
* شرك در عبادت خداوند، زيرا قرآن ميگويد: ﴿¨bÎ) ©!$# w ãÏÿøót bﷺ& x8uô³ç ¾ÏmÎ/ ãÏÿøótuﷺ $tB tbﷺß y7Ï9ºs `yJÏ9 âä!$t±o﴾ (النساء: 48). «خداوند (هرگز) شرك را نمىبخشد! و پايين تر از آن را براى هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مىبخشد».
هر كس ميان خداوند و خود واسطه هايي را قرار بدهد و آنان را به فريادرسي بطلبد و شفاعت را از ايشان بخواهد و بر آنها توكل كند، بنابراجماع و اتفاق علما مشرك ميگردد.
* كسي كه مشركين را كافر نشمارد و يا در مورد كفر ايشان شك و ترديد داشته باشد يا مذهب ايشان را صحيح بداند خود دچار كفر ميگردد.
* هر كس معتقد باشد که تعاليم و راهنمايي غير رسول الله ص از تعاليم و هدايت او كامل تر است، يا حكم ديگري از حكم او بهتر مي باشد، كافر ميگردد.
* هر كسي از چيزي كه رسول الله ص آورده بدش بيايد هر چند خود به آن عمل كند دچار كفر ميگردد زيرا خداوند ميفرمايد: ﴿y7Ï9ºs óOßg¯Rﷺ'Î/ (#qèdÌx. !$tB tAtRﷺ& ª!$# xÝt7ômﷺ'sù óOßgn=»yJôãﷺ& ÇÒÈ﴾ (محمد: 9). «اين بخاطر آن است كه از آنچه خداوند نازل كرده كراهت داشتند; از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود كرد».
* هر كس به چيزي از دين رسول خدا ص يا پاداش و مجازات آن استهزاء كند بنا بر اجماع عالمان كافر مي گردد. زيرا خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ö@è% «!$$Î/ﷺ& ¾ÏmÏG»t#uäuﷺ ¾Ï&Î!qßuuﷺ óOçFYä. cﷺâäÌöktJó¡n@ ÇÏÎÈ w (#ﷺâÉtG÷ès? ôs% Länöxÿx. y÷èt/ óOä3ÏY»yJÎ)﴾ «بگو: آيا خدا و آيات او و پيامبرش را مسخره مىكرديد؟! (بگو:) عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است; چرا كه) شما پس از ايمان آوردن، كافر شديد!».
* هر كس سحر و جادوگري كند همچنين غيب گويي و فال گيري بنمايد يا به آن راضي باشد كافر ميگردد زيرا خداوند ميفرمايد: ﴿$tBuﷺ Èb$yJÏk=yèã ô`ÏB >tnﷺ& 4Ó®Lym Iwqà)t $yJ¯RÎ) ß`øtwﷻ ×poY÷GÏù xsù öàÿõ3s?﴾ (البقرة: 102). «(آن دو، راه سحر كردن را، براى آشنايى با طرز ابطال آن، به مردم ياد مىدادند. و) به هيچ كس چيزى ياد نمىدادند، مگر اينكه از پيش به او مىگفتند: ما وسيله آزمايشيم كافر نشو!».
* پشتيباني از مشركين و همكاري با آنها عليه مسلمانان زيرا خداوند ميفرمايد: ﴿`tBuﷺ Nçl°;uqtGt öNä3ZÏiB ¼çm¯RÎ*sù öNåk÷]ÏB﴾ (المائدة:51). «و كسانى كه از شما با آنان دوستى كنند، از آنها هستند».
* هر كس بر اين باور باشد كه انساني از اين حق برخوردار است كه از دايره شريعت پيامبر خارج گردد كافر ميشود. زيرا خداوند ميفرمايد: ﴿`tBuﷺ Æ÷tGö;t uöxî ÄN»n=óM}$# $YYÏ `n=sù @t6ø)ã çm÷YÏB uqèduﷺ Îû ÍotÅzFy$# z`ÏB z`ÌÅ¡»yø9$# ÇÑÎÈ﴾ (آل عمران: 85). «هر كس به غير از اسلام دين ديگري را براي خود برگزيند از او پذيرفته نميشود و او در آخرت از زيانكاران است».
* رويگرداني از دين خداوند به گونه اي كه براي آگاهي و عمل به احكام آن تلاشي صورت ندهد زيرا خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ô`tBuﷺ ãNn=øßﷺ& `£JÏB tÏj.è ÏM»t$t«Î/ ¾ÏmÎn/u ¢OèO uÚ{ôãﷺ& !$yg÷Ytã 4 $¯RÎ) z`ÏB úüÏBÌôfßJø9$# tbqßJÉ)tFZãB ÇËËÈ﴾ (السجدة: 22). «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او يادآورى شده و او از آن اعراض كرده است؟! مسلما ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت».
طهارت و پاكيزگي
نماز دومين رکن اسلام است، بدون طهارت امکان پذير نميباشد و طهارت نيز با آب و(در حالات خاصى با) خاک محقق ميگردد.
انواع آب
1) آب طاهر:
آبي که هم پاک است و هم پاک کننده است و رفع نجاست و بي وضوئي ميکند آب طاهر گويند.
2) آب نجس:
هر آبي که به نجاست، هر چند اندک، آغشته شود يا رنگ، بو يا مزة آن در اثر نجاست تغيير يابد را آب نجس گويند.
تبصره: آب بسیار زياد نجس نميشود مگر اينکه رنگ، بو يا مزة آن در اثر نجاست تغيير يابد. و آب اندک (قليل) به محض آغشته شدن به نجاست (هر چند رنگ و... آن تغيير نکند) نجس ميگردد. به آبي که بيش از قلتين [يعني 210 ليتر] باشد آب کثير گويند.
ظروف
استفاده از هر ظرفي (از هر جنسي که باشد) در صورت پاک بودن مباح است جز ظرف طلا و نقره. طهارت (وضو يا غسل) از آبي که در ظرف طلا يا نقره است درست است اما انسان گناهکار ميگردد. استفاده از جامه و ظروف کفار در صورت مبهم بودن ماهيت ظروف مباح است.
پوست مردار
پوست مردار مطلقاً حرام است. (حيوان) مرده بر دو نوع است:
1) حيوان مردهاي که مطلقاً حرام گوشت بوده.
2) مرداري که حلال گوشت بوده است.
چنانچه حيوان حلال گوشتي بدون ذبح (شرعي) بميرد در صورت دباغيکردن پوست آن ميتوان از پوست آن در موارد خشک (يعني مواردي که با رطوبت تماس نگيرد) استفاده کرد. (به عنوان مثال ميتوان از پوست به عنوان لباس استفاده کرد ولي تبديل چنين پوستي به مشک آب جايز نميباشد).
استنجا
استنجا عبارتست از زايل کردن نجاستي که از پيش و پَس انسان خارج ميگردد. چنانچه اين موضع را با آب پاک کنيم آن را [استنجا] و اگر از سنگ، کاغذ و مانند آن براي پاک کردن استفاده شود آن را [استجمار] گويند.
در استجمار ضروريست از چيز پاک، مباح و غيرخوردني استفاده شود و براي پاک کردن بايد سه مرتبه اين کار انجام گيرد. باخارج شدن هرگونه نجاستي (از پيش يا پسِ انسان) استنجا يا استجمار واجب مي گردد.
محرمات قضاي حاجت
آنکه قضاي حاجت([1]) ميکند بر او حرام است که بيش از حد نياز بر حالت قضاي حاجت باقي بماند. همچنين ادرار يا مدفوع کردن در:
1) آب نهر یا رود.
2) راه مورد استفاده مردم.
3) سايهاي که مردم از آن بهرهمند ميگردند.
4) زير درخت ميوه.
5) رو (يا پشت) به قبله در فضاي باز، حرام ميباشد.
مکروهات قضاي حاجت
1) داخل شدن در توالت (يا محل قضاي حاجت) همراه (کتاب) يا چيزي که ذکر يا نام الهي در آن نوشته شده است.
2) سخن گفتن در هنگام قضاي حاجت.
3) قضاي حاجت در سوراخ يا مانند آن.
4) لمس عورت (پيش يا پَس) با دست راست.
5) قضاکردن حاجت (پشت يا) رو به قبله در مکان بسته (مثل منزل و...) از جمله مکروهات قضاي حاجت به حساب ميآيد.
در صورت ضرورت و نياز موارد مذکور جايز ميگردد.
مستحبات قضاي حاجت
1) وِتْرشستن يا پاک کردن موضع نجاست (يعني 3 يا پنج و... مرتبه موضع را بشويد).
2) استنجازدن با سنگ و مانند آن و سپس شستن همان موضع با آب.
مسواک کردن: مسواک کردن با چوب نرمي چون چوب اراک از سنتهاي (رسول الله ص) ميباشد. مسواک کردن در موارد ذيل مورد تأکيد قرار گرفته است:
قبل از اقامة نماز. قبل از قرائت قرآن. در هنگام وضو گرفتن و مضمضه. پس از بيدارشدن از خواب. هنگام داخل شدن در مسجد و خانه. هنگام بدبو شدن دهان و...
هنگام مسواک کردن و طهارت سنت است که از سمت راست شروع گردد.
وضو
ارکان و فرضهاي وضو
فرضهاي وضو عبارتند از:
1) شستن صورت که البته مضممه (آب در دهان) و استنشاق (آب در بيني) نيز جزو آن محسوب ميشود.
2) شستن دو دست از سر انگشتان تا آرنج.
3) مسح تمامي سر و البته مسح دو گوش نيز در زمرة آن به حساب ميآيد.
4) شستن دو پا همراه کعبين (شتالنگ يا قوزک پا).
5) رعايت ترتيب در شستن اعضاي وضو.
6) پي در پي شستن.
سنتهاي وضو
سنتهاي وضو عبارتند از:
1) مسواک زدن.
2) شستن دو کف دست در اول وضو.
3) آب در دهان کردن (مضمضه) و آنگاه آب در بيني کردن قبل از شستن صورت.
4) خوب مضمضه و استنشاق کردن براي غير روزهدار. 5) خلال کردن ريشي که انبوه است.
6) خلال كردن انگشتان.
7) شروع کردن به شستن اعضا از راست (يعني مثلاً اول دست راست و سپس دست چپ را بشوييم و...).
8) شستن اعضاي وضو هر يک دو يا سه مرتبه.
9) آب در بيني کردن با دست راست و (گرفتن بيني و) خارج کردن مواد داخل آن با دست چپ.
10) دست کشيدن (و لمس کردن) اعضاي وضو (هنگام شستن).
11) اسباغ (يا کامل کردن) وضو.
12) خواندن دعاي مأثور پس از اتمام وضو.
واجبات وضو
واجبات وضو عبارتند از:
1) خواندن بسم الله الرحمن الرحيم قبل از وضو.
2) شستن دو دست پس از بيدار شدن از خواب سه مرتبه قبل از اينکه آنها را در ظرف آب فرو برد.
مکروهات وضو
مکروهات وضو عبارتند از:
1) وضو گرفتن با آب (خيلي) سرد يا داغ.
2) شستن هر عضو بيش از سه مرتبه.
3) زايل کردن آب (خشک کردن) اعضاي وضو.
4) شستن داخل چشم.
نکته:
خشک کردن اعضاي وضو پس از اتمام وضو مباح است.
تبصره:
ضروريست که مضمضه به گونهاي باشد که آب در دهان به حرکت در آيد و در استنشاق نيز بايد آب را با نفس کشيدن تا حد معيني به داخل بيني جاري کرد. بديهيست تنها آب در دهان يا بينيکردن با دست کفايت نميکند.
کيفيت وضو گرفتن
براي وضو گرفتن ابتدا بايد در دل نيت کرد و سپس بسم الله الرحمن الرحيم گفته دو دست خويش را تا بند مچ بشويم. آنگاه به ترتيب آب در دهان و سپس آب در بيني و آنگاه صورت را از رستنگاه (محل روييدن) موي سر تا زير ذقن (چانه) و از عرض از نرمة گوش (راست) تا نرمه گوش (چپ) بشوييم. بعد دو دست خود را تا آرنج شسته بعد سر خويش را بطور کامل مسح ميکنيم. براي مسح سر بايد از جلوي سر تا پشت سر را مسح کنيم و سفيدي پشت گوشها (جايي که مو نروييده است) را نيز مسح کنيم. براي مسح کردن داخل گوشها دو انگشت سبابه را داخل گوش (صماخ گوش) ميکنيم و با دو انگشت ابهام پشت گوشها را مسح مينماييم. در پايان هر دو پا را تا قوزک ميشوييم.
تبصره:
چنانچه اندازة ريش کوتاه باشد ضروريست پوست صورت نيز شسته شود و حتماً آب آن را لمس کند. اما چنانچه فرد از ريش انبوهي برخوردار باشد شستن ظاهر موي ريش کفايت ميکند.
مسح بر موزه(خف)
موزه عبارتست از پوششي براي پاها که از پوست (چرم) و غيره تهيه ميگردد. چنانچه اين پوشش از جنس پشم و مانند آن باشد آن را جوراب مينامند. بديهي است تنها در حدث اصغر (بيوضويي) مسح بر موزه جايز است (و شخص محتلم يا کسي که بر او غسل واجب است حق مسحکردن ندارد).
شرايط جواز مسح بر موزه(خف)
1) بايد دو موزه پس از طهارت کامل [يعني پس از شستن پاي چپ که وضو کامل ميشود] پوشيده شود.
2) اين طهارت صرفاً بايد با آب صورت گيرد (و در صورت طهارت با خاک (تيمم) مسح جايز نيست].
3) موزهها بايد به اندازهاي باشد که محل فرض (يعني محلي را که در وضو فرض است از پاها شسته شود) را بطور کامل بپوشاند.
4) موزه ها بايد مباح باشند، غصب و يا دزديده نشده باشند.
5) جنس (وذات) موزهها بايد پاک باشد (يعني در صورتي که مثلاً موزه از پوست خوک تهيه شده باشد مسح بر آن جايز نيست).
شرايط جواز مسح بر عمامه
1) عمامه بايد براي مرد باشد.
2) شکل و اندازة عمامه بايد به حدي باشد که مقدار معمول از سر را بپوشاند.
3) مسح بايد براي رفع حدث اصغر (بيوضويي) باشد (نه غسل يا رفع حدث اکبر).
4) در طهارت مذکور حتماً بايد از آب براي طهارت استفاده گردد.
شرايط جواز مسح بر روسري
1) حتماً بايد روسري متعلق به زن باشد (يعني همانگونه که عمامه اختصاص به مرد دارد روسري اختصاص به زن دارد).
2) روسري ضروريست به گونهاي باشد که از زير گلو بطور دايرهاي دور سر بسته شده باشد.
3) براي رفع حدث اصغر (بيوضويي) مسح صورت گيرد (نه رفع حدث اکبر).
4) طهارت صرفاً توسط آب صورت گيرد.
5) مقدار معمول از سر توسط روسري پوشانيده شود.
مدت زمان جواز مسح بر موزه
براي شخص مقيم مدت زمان مسح يک شبانهروز و براي مسافر سه شبانه روز تعيين گرديده است. لازم به ذکر است که منظور از مسافر، کسي است که قصد پيمودن مسافتي را دارد که در آن نمازها قصر ميگردد.
زمان محاسبه شروع مسح
از موقع اولين مسحي که بعد از بوجود آمدن بيوضويي پس از پوشيدن موزهها صورت ميگيرد تا فرداي همان روز و همان زمان (و ساعت) زمان مسح محاسبه ميگردد. بنابراين براي مقيم اين مدت، 24 ساعت کامل خواهد بود.
نکته:
کسي که در مسافرت موزه پوشيد و مسح کرد و آنگاه مقيم گرديد بايد از حکم مقيم تبعيت کند. (يعني زمان مسح براي او از سه شبانهروز به يک شبانهروز تقليل مييابد). و چنانچه شخصي در محل اقامت خود موزه پوشيد و مسح کرد و آنگاه مسافر گرديد از حکم مسح براي مسافر تبعيت ميکند.
جبيره (آتِل)
جبيره عبارتست از دو تکه چوب تخت يا مانند آن که استخوان و... را با آن ميبندند. (در فارسي اين کار را آتلبندي مينامند و در گذشته شکستهبندها براي ثابت کردن استخوان شکسته شده و غيره از اين روش استفاده ميکردند).
شرايط جواز مسح بر جبيره
1) وجود جبيره ضروري باشد (و در صورت عدم آن به صاحبش ضرري برسد).
2) اندازة جبيره بيش از مقدار نياز نباشد.
3) مسح بر آن در سلسله مراتب احکام وضو قرار گيرد (يعني مثلاً مسح بر دستي که جبيره بندي شده پس از شستن صورت و در خلال وضو انجام گيرد).
* چنانچه جبيره (آتل) از مقدار لازم بزرگتر باشد ضروريست مقدار زايد را زايل کنيم و چنانچه اين کار به مصدوم ضرري ميرساند برداشتن مقدار زايد، لازم نيست و مسح بر آن جايز خواهد بود.
مکان و محدودة مسح
محدوده اي که از موزه بايد مسح گردد عبارتست از بيشتر قسمت فوقاني پا، از سر انگشتان تا (ابتداي)ساق آن، لازم به ذکر است مسح بر موزهها بايد با انگشتان گشادة دو دست صورت گيرد.
نکته:
* بهتر است مسح بر موزهها هر دو هماهنگ و بدون مقدم کردن يکي بر ديگري صورت گيرد.
نکته:
* مسح کردن کف یا زير (قسمت تحتاني) موزه يا پشت آن مسنون نميباشد و چنانچه شخصي فقط اين دو موضع را مسح کند مسحش جايز نخواهد بود (زيرا حتماً بايد قسمت فوقاني موزه مسح گردد).
نکته:
* شستن موزهها در عوض مسح آن و تکرارکردن (و چند بار انجام دادن) مسح هر دو مکروه ميباشد.
نکته:
* براي مسح عمامه و روسري ضروريست بيشترين قسمت آنها مسح گردد.
شکنندههاي وضو
مواردي که باعث باطل شدن وضو ميشوند عبارتند از:
1) خارج شدن هر چيز پاک مثل مني و باد و ناپاکى مثل ادرار و مذي از پيش و پس انسان.
2) زايلشدن عقل بر اثر خواب يا بي هوشي. البته خواب اندکي (که در فارسي از آن به خواب سبک نيز تعبير ميشود) در حالت ايستاده يا نشسته وضو را باطل نميکند.
3) خارج شدن ادرار يا مدفوع از غير محل اصلي (پيش و پَس).
4) خوردن گوشت شتر خصوصاً.
5) لمس کردن عورت (پيش) و حلقة (منفذ) پَس با دست.
6) کفر و ارتداد از دين.
نکته:
* اگر کسي يقين بر طهارت داشت ولي در اينکه آيا طهارتش باطل شده يا خير، مشکوک گرديد [يا بالعکس] اصل بر يقين است([2]).
آنچه غسل را واجب ميگرداند
1) خارج شدن مني با لذت از بدن يا خارج شدن آن در هنگام خواب با لذت يا بدون لذّت.
2) پنهان شدن حشفه (قسمت جلويي ذکر) در فرج (مهبل) زن هر چند انزال صورت نگيرد.
3) مسلمان شدن کافر هر چند قبلاً مسلمان بوده و سپس مرتد شده و اکنون مجدداً اسلام آورده باشد.
4) خارج شدن خون حيض از بدن زن.
5) خارج شدن خون نفاس از بدن زن.
6) مرگ مسلمان.
فرضهاي غسل
در غسل فرض است که آب تمامي بدن را به همراه داخل دهان و بيني در بر گيرد.
غسل کامل (و مسنون)
براي انجام يک غسل به طور کامل و جامع ضروريست موارد ذيل رعايت گردد.
1) نيت کردن.
2) بسم الله الرحمن الرحيم خواندن (در ابتداي غسل).
3) شستن دو دست قبل از فروکردن آنها در ظرف آب.
4) زايلکردن نجاست از محل آن (عورت).
5) وضو گرفتن.
6) ريختن آب بر روي سر، سه مرتبه.
7) جاري کردن آب بر بدن.
8) دست کشيدن (و ماساژ دادن) بدن با دو دست.
9) شروع کردن از راست (در شستن اعضاي بدن).
آنچه بر بيوضو حرام است
1) لمس کردن مصحف (قرآن).
2) نماز خواندن.
3) طواف کردن.
آنچه بر دارنده حدث اکبر حرام است
(کسي که حدث اکبر اعم از جنابت، حيض و... را داراست بر او حرام است:
1) لمس کردن مصحف (قرآن).
2) نماز خواندن.
3) طواف کردن.
4) قرآن خواندن.
5) در مسجد ماندن.
نکته:
خوابيدن شخص جنب بدون وضو و اسرافکردن در غسل مکروه ميباشد.
تيمّم
شرايط جواز تيمّم
1) دشواري در دسترسى به آب (اعم از نبودن آب يا کافي نبودن آن يا ضرر داشتن آن براي شخص مريضي و...).
2) تيمم کردن بايد با خاک پاک، مباح، و غير سوخته صورت گيرد، و ضمناً ضروريست که خاک داراي غبار نيز باشد.
ارکان (فرايض) تيمم
1) مسح تمامي صورت.
2) مسح دو دست تا بند مچ.
3) رعايت ترتيب.
4) پي در پي انجام دادن ارکان.
شکنندههاي تيمّم
آنچه تيمم را باطل ميکند عبارتند از:
1) هر آنچه وضو را باطل ميکند.
2) يافتن آب در صورتيکه تيمم به علت عدم وجود آب صورت گرفته باشد.
3) زايلشدن دشواريي که تيمم را مباح گردانده است. مثلاً اگر کسي به خاطر مريضي که داشته قادر به وضو گرفتن نبوده و اکنون سلامت يافته تيممش باطل ميگردد.
سنتهاي تيمم
در تيمم مسنون است که پس از تيمم همان دعاي پايان وضو را بخواند.
مکروهات تيمم
در تيمم تکرارکردن ضربات تيمم (و چند بار انجام دادن آن) مکروه ميباشد.
چگونگي تيمم گرفتن
براي تيمّم گرفتن ابتدا نيت کرده، بسم الله الرحمن الرحيم را ميخوانيم و آنگاه دو دست خود را يک مرتبه بر خاک زده صورتمان را مسح ميکنيم. در صورتي که تيمم گيرنده داراي ريش است با کف دو دست ريشش را نيز هماهنگ با صورتش مسح ميکند. سپس پشت دست راستمان را با کف دست چپ، و پشت دست چپمان را با کف دست راست مسح ميکنيم.
ازالة نجاست
عناصر سه گانه:
الف: حيوانات
حيوانات بر دو نوع اند:
1) حيوانات نجس مانند سگ، خوک و هر آنچه از آنها بوجود ميآيد. همچنين هر پرنده يا چهارپايي که از جثهاي بزرگتر از گربه برخوردار باشد در زمرة اين گروه از حيوانات به حساب آمده، ادرار، مدفوع، آب دهان، عرق، مني، شير، قي (استفراغ) و آب بيني آنها نجس ميباشد.
2) حيوانات پاک که خود بر سه قسم اند:
(الف) آدمي که مني، عرق، آب دهان، شير، مخاط (آب بيني)، بلغم و رطوبت فرج (مَهْبِل: زهدان، رحم) زن پاک است. لازم به ذکر است هر آنچه از آدمي خارج ميگردد جز ادرار، مدفوع، مذي، ودي و خون نيز پاک ميباشد.
(ب) حيوانات حلال گوشت: ادرار، مدفوع، مني، شير، عرق، آب دهان، آب بيني، قي (استفراغ) و مذي چنين حيواناتي پاک ميباشد.
(ج) حيواناتي که (هر چند حرام گوشت هستند) احتراز و دوري جستن از آنها دشوار است. الاغ، گربه، موش و مانند آن از اين قبيلند که آب دهان و عرق آنها پاک ميباشد.
ب: ميتات (مردگان)
هر حيوان خود مردهاي جز آدمي، ماهي، ملخ و هر آنچه فاقد خون سائل (خوني که آنقدر زياد باشد که جريان پيدا کند) باشد مانند عقرب، مورچه و پشه نجس ميباشد.
ج: جامدات
هر آنچه از جامدات از قبيل زمين، سنگها و مانند آن وجود دارد پاک و طاهر است.
تبصره:
جامداتي که از حيوانات نامبرده در مباحث قبل حاصل شده باشند از اين قاعدة کلي مستثني ميگردند.
نکته:
خون، چرک، زردآب و... نجساند اما چنانچه اين موارد از حيواني پاک حاصل گرديده باشد در صورت اندک بودن مقدار آن (نماز خواندن با آن جايز است) و مورد عفو قرار گرفته است.
نکته:
خون ماهي و خون باقيمانده در گوشت و رگهاي حيوان ذبح شده پاک ميباشد.
نکته:
هر آنچه از حيوان حلالگوشت در حال حيات آن (و قبل از ذبح شرعي) قطع يا بريده شود نجس است. همچنين چنين حيواني در صورتي که به علقه (خون بسته) يا مضغه (تکه گوشتي) تبديل شده باشد نجس خواهد بود.
نکته:
در زايل کردن و از بين بردن نجاست نيت شرط نميباشد و چنانچه آب باران نجاستي را زايل کند براي طهارت آن کافي است.
نکته:
لمس کردن نجاست با دست يا پا وضو را باطل نميکند. اما ضروري است نجاستي که به جسم يا جامة انسان اصابت کرده است زايل گردد. (پاک کردن جسم و لباس از واجبات است).
نکته:
هر گاه عين نجاست توسط آب، خورشيد، باد (هوا) و يا تماس دو چيز (مثل کشيدن کفش بر روي خاک) از بين برود، پاکي حاصل ميشود. اما نجاستهايي از نوع سگ و خوک و هر آنچه از آنها بوجود ميآيد از اين قاعده مستثني است و براي پاککردن نجاستهاي حاصل از چنين مواردي ميبايد ابتدا آن را هفت مرتبه با آب بشوييم و سپس آن را با خاک شستشو دهيم.
تبصرهها:
تبصره (1):
چنانچه نجاست حاصل بر روي زمين از نوع ادرار و مانند آن باشد، کافي است مقداري آب بر روي آن بريزيم به نحوي که نجاست از بين برود و رنگ يا بويي از آن باقي نماند. اين نوع نجاست با همين مقدار آب پاک ميگردد. اما چنانچه نجاست از نوع غائط (مدفوع) و مانند آن باشد ناچار بايد هم عين نجاست را از بين ببريم و هم اثر آن را (مثل رطوبت آن روي زمين و...) محو گردانيم.
تبصره (2):
اگر زايل کردن نجاست جز با آب امکانپذير نباشد، واجب است که با آب شسته شود.
تبصره (3):
اگر محل نجاست بر کسي پنهان (و نامعلوم) باشد بايد محلي را که اطمينان و يقين (بيشتري) دارد بشويد.
تبصره (4):
کسي که براي اداي نفلي وضو گرفته است جايز است با همان وضو به اداي فرايض نيز بپردازد.
تبصره (5):
بر کسي که بيوضويي او حاصل از خواب يا خارج شدن باد بوده است استنجا واجب نميباشد، زيرا باد پاک است. چنين فردي ميتواند بدون اينکه استنجا كند وضو بگيرد و نماز يا هر عبادتي ديگر را انجام دهد.
احکام خونهايي که بطور طبيعي از زن خارج ميگردد
حيض و استحاضه
مسأله | حکم |
حد اقل و حد اکثر سن حيض؟ | براي سن حيض حدي تعيين نشده است. هنگامي که از زني خوني با اوصاف خون حيض خارج گردد زن حايض ميگردد. |
حيض چقدر بطول ميانجامد؟ | حيض مدت زمان مشخصي ادامه پيدا نميکند. همينکه زن خون ببيند (با اوصاف خون حيض) آن خون حيض است هر چند بسيار اندک به طول انجامد. |
حداکثر زماني که ممکن است حيض طول بکشد؟ | حداکثر زماني که ممکن است حيض به طول انجامد 15 روز است و از اين زمان بيشتر اگر خوني از زن خارج گردد آن خون استحاضه خواهد بود. |
مدت زمان طهر (پاکي) بين دو حيض؟ | طهر مابين دو حيض 13 روز طول ميکشد که اگر قبل از انقضاي اين مدت خوني ديده شد آن خون، استحاضه([3]) ميباشد. |
زمان معمول حيض در زنان؟ | غالباً زنها در هر ماه بين 6 تا 7 روز حيض* ميشوند |
زمان معمول طهر (پاكى) در زنان؟ | اغلب زنها بين 23 تا 24 روز پاک (از حيض) ميباشند. |
حکم خوني که هنگام بارداري از زن خارج ميگردد؟ | آنچه از خون، مايع مايل به رنگ زرد و مايع کَدِر از زن حامله خارج ميگردد استحاضه بوده و حيض به حساب نميآيد. |
چگونه زن ميفهمد که از حيض پاک شده است؟ | هرگاه مايعي سفيد رنگ از مهبل خارج گرديد يا خون يا مايع زرد رنگ يا خون کدري از مهبل خارج نگرديد زن پاک گشته است. لازم به ذکر است با خارج شدن مايع سفيد رنگ (قصه البيضاء) وضو باطل ميگردد. |
آنچه از مهبل زن بصورت مايع خارج ميگردد؟ | هر آنچه به شکل مايع از زن خارج ميگردد چنانچه شفاف باشد پاک است ولي وضو را باطل ميکند. اما چنانچه اين گونه مايعات مستمر و پي در پي صورت گيرد حکم استحاضه را به خود ميگيرد. |
چنانچه زن خون کدر يا زرد رنگي را مشاهده کند؟ | چنانچه اين خون (کدر يا زرد رنگ) متصل به حيض قبل يا بعد آن مشاهده گردد حيض محسوب ميشود اما اگر بطور منفصل (و نامنظم) مشاهده گردد خون استحاضه به حساب ميآيد. |
زني همواره حيضش مرتب بوده ولي اين بار قبل از انقضاي مدت حيض هميشگي پاک گشته است؟ | چنانچه اين زن ديگر خون نبيند به او حکم طهر (پاکي) داده ميشود (هر چند اين بار زمان حيضش کمتر از مدت معمول آن باشد). |
اگر خون حيض قبل يا بعد از زمان معمول مشاهده گردد؟ | چنانچه اوصاف خون حيض را دارا باشد در هر زمان حيض به حساب ميآيد وگرنه خون استحاضه محسوب خواهد گرديد. |
اگر حيض بيش يا کمتر از حد معمول به طول انجامد؟ | اين خون مشروط به اينکه بيش از حداکثر زمان تعيين شده براي حيض به طول نيانجامد حيض محسوب ميشود. |
چنانچه زني مدتي طولاني را مثلاً يک ماه کامل يا بيشتر را خون ببيند حکم چيست؟ در چنين مواردي چهار حکم وجود دارد: | 1- چنانچه زن زمان و مقدار ايام حيض خود را بداند و خون حيض را از غير آن تشخيص دهد همان زمان و مقدار معمولي را که همواره حيض ميشده حيض به حساب ميآورد و به صفات و ويژگيهاي خون توجه نميکند. 2- چنانچه زن زمان و مقدار ايام حيض خود را بداند ولي خوني که از وي خارج ميگردد داراي ويژگي يکسان باشد (و رنگ يا غلظت آن تغيير نکند) به مقداري که (معمولاً) حيض ميشده را جزو ايام حيض خود به حساب ميآورد و آنگاه غسل ميکند. 3- زني که زمان حيض خود را در ماه ميداند ولي مقدار ايامي را که حيض ميشود تشخيص نميدهد (چون زمان مشخصي نداشته يا...) زمان غالب و معمول حيض را که 6 يا 7 روز به طول ميانجامد را به عنوان ايام حيض خود به حساب ميآورد. 4- زني که زمان حيض خود را در ماه نميداند ولي به مقدار ايامي که در ماه حيض ميشود آگاهي دارد همان مقدار معلوم را از اول هر ماه قمري براي خويش حيض محسوب ميکند. |
اگر زني پس از زايمان خون (نفاس) نبيند؟ | هيچ يک از احکام خون نفاس بر وي مترتب نيست و نه تنها روزة او باطل نمي گردد که غسل نيز بر وي واجب نميباشد. |
اگر زني صرفاً نشانه هايي از زايمان (ولادت فرزند) را مشاهده کرد؟ | هر آنچه را که زن از خون يا مايع ديگر به همراه احساس درد قبل از ولادت فرزند مشاهده ميکند حکم خون نفاس را به خود نميگيرد بلکه استحاضه است. |
حکم خوني که زن در هنگام ولادت فرزند (و در همان اثنا) مشاهده ميکند چيست؟ | خوني که در اثناي ولادت فرزند هر چند هنوز هيچ يک از اعضاي آن از مهبل خارج نگرديده باشد و يا قسمتي از آن مشاهده گرديده باشد خون نفاس است و چنانچه در اين زمان نمازي از زن فوت گرديده باشد قضاي آن بر او لازم نخواهد بود. |
شمارش ايام نفاس از کي آغاز ميگردد؟ | بعد از خروج کامل جنين از شکم مادر ايام نفاس شروع ميگردد. |
حداقل مدت نفاس؟ | براي خون نفاس حداقلي تعيين نگرديده و چنانچه بلافاصله پس از ولادت فرزند خون قطع گرديد واجب است که زن غسل کند و نماز بگذارد. چنين زني نبايد به انتظار تکميل شدن 40 روز (که حداکثر مدت نفاس است) بنشيند. |
حداکثر مدت نفاس؟ | حداکثر زماني که براي نفاس تعيين گرديده 40 روز است و چنانچه زني بيش از اين مدت خون ديد بر وي واجب است که با اتمام 40 روز غسل کند و نماز بگزارد. مگر اينکه نفاس او مصادف با حيض او گردد و بلافاصله پس از نفاس خون حيض وي شروع گردد. در اينصورت خونِ مازاد، حيض به حساب خواهد آمد. |
اگر زني صاحب دو قلو گردد؟ | زني که در يک زايمان دو فرزند بدنيا آورد نفاس او بلافاصله پس از ولادت اولين فرزند وي آغاز ميگردد. |
حکم خوني که پس از سقط جنين از زن خارج ميگردد؟ | چنانچه جنين سقط شده 80 روز يا کمتر داشته باشد خون خارج شونده پس از وي استحاضه محسوب ميشود و اگر عمر جنين بيش از 90 روز باشد خوني که پس از آن خارج ميگردد خون نفاس است. اما چنانچه جنين سقط شده ما بين 80 تا 90 روز عمر داشته باشد حکم معلق ميگردد، يعني چنانچه جنين مورد نظر متخلق به خلقت انسان گشته باشد (يعني شبيه انسان شده باشد) خون خارج شونده پس از آن نفاس خواهد بود و در غير اينصورت خون استحاضه به حساب خواهد آمد. |
چنانچه زني در خلال 40 روزي (حداکثر) که براي نفاس تعيين شده پاک گردد و مجدداً پس از چندي خون ببيند حکم چيست؟ | چنانچه زني در اثناي 40 روز تعيين شده براي نفاس پاک گرديده اين طهر به حساب ميآيد و بر وي (واجب) است که غسل کند و نماز را بر پاي دارد. اما چنانچه در همين اثنا مجدداً خون ديد خون مذکور قبل از اتمام 40 روز، نفاس است و احکام نفاس بر وي مترتب ميگردد. |
تبصرهها:
تبصره (1):
هر آنچه بر صاحب حدث اکبر (شخص جنب و..) حرام است بر زن حايض و زني که خون نفاس ميبيند (نفساء) حرام ميباشد.
تبصره (2):
زني که همواره خون استحاضه ميبيند بر وي (واجب) است که نماز بخواند ولي براي هر نماز بايد مجدداً وضو بگيرد.
تبصره (3):
اگر زني قبل از غروب خورشيد از حيض يا نفاس پاک گرديد بر وي لازم است که نماز ظهر و عصر همان روز را به جاي آورد و چنانچه زني قبل از طلوع صبح (صادق) از حيض يا نفاس پاک گردد بر او لازم است که نماز مغرب و عشاي همان شب را به جاي آورد.
تبصره (4):
چنانچه زني وقت و زمان نمازي را دريابد ولي قبل از اينکه نماز بخواند در همان اثنا دچار حيض يا نفاس گردد، قضا آوردن چنين نمازي بر ذمة وي نخواهد بود.
تبصرة (5):
بر زني که بر اثر حيض يا نفاس غسل ميکند واجب است که موهاي خود را (در صورت بافته شدن يا در هم بودن) از هم بگشايد. ولي زني که براي رفع جنابت غسل ميکند (از اين قاعده مستثني است و) نياز نيست موهاي خود را بگشايد.
تبصره (6):
مجامعت با زني که حايض يا نفساء است حرام است اما بهرهبردن از زن در غير مهبل(فرج و شرمگاه) جايز ميباشد.
تبصره (7):
مجامعت با زني که خون استحاضه ميبيند مکروه است ولي در صورت نياز (ضروري) زوج جايز ميباشد.
تبصره (8):
مستحب است که زن مستحاضه (که خون استحاضه ميبيند) قبل از اداي هر نماز يک بار غسل کند ولي چنانچه از اين امر عاجز شد پس نماز ظهر و عصر را با يک غسل و نماز مغرب و عشا را با غسل ديگري ادا کند. براي نماز صبح نيز غسل کند که مجموعاً در شبانهروز سه بار غسل ميکند. اگر اين امر نيز بر وي دشوار آمد در هر روز يک بار غسل کند و براي اداي هر نماز مجدداً وضو بگيرد. اگر از انجام اين امر نيز ناتوان ماند پس از اينکه غسل حيض را انجام داد براي هر نماز يک بار وضو بگيرد.
تبصره (9):
براي زن جايز است که دارويي را براي به تأخير انداختن حيض استفاده کند تا بتواند به مناسک ديني (شامل حج، روزه و...) بپردازد. همچنين چنانچه زني بخواهد در رمضان حيض نگردد تا تمامي ايام ماه رمضان را روزه بگيرد براي او جايز است از چنين دارويي استفاده کند. البته مشروط به اينکه داروي مورد نظر براي بدن مضر نباشد.
نماز
اذان و اقامه
اذان و اقامه در محل اقامت براي مردان فرض کفايه است و بر مردي که به تنهايي قصد نماز خواندن دارد و همچنين بر مسافر اذان و اقامه گفتن سنت ميباشد. ضمناً اذان يا اقامه گفتن براي زنان مکروه ميباشد. لازم به ذکر است قبل از فرا رسيدن وقتِ نماز اذان يا اقامه گفتن جايز نيست و فقط نماز صبح از اين قاعده مستثني شده که اذان اول آن بعد از نيمه شب جايز قرار داده شده است.
شرطهاي نماز
شروط نماز عبارتند از:
1) اسلام آوردن.
2) عقل داشتن.
3) قدرت تشخيص داشتن.
4) پاکي با داشتن توانايي آن.
5) داخل شدن وقت نماز: وقت نماز ظهر؛ از هنگام زوال خورشيد (قرار گرفتن خورشيد در وسط آسمان) آغاز و تا هنگامي که سايه هر چيز به اندازة خودش گردد (يک برابر) ادامه پيدا ميکند. وقت نماز عصر؛ وقت اختياري آن (از پايان وقت ظهر) تا هنگامي که سايه هر چيز دو برابر آن گردد ادامه دارد ولي وقت ضروري (اضطراري) تا هنگام غروب خورشيد ادامه پيدا ميکند. وقت نماز مغرب؛ وقت نماز مغرب تا پنهان شدن شفق قرمز در آسمان ميباشد. وقت نماز عشاء؛ وقت اختياري آن تا پايان نيمة اول شب بوده و وقت اضطراري (ضرورت) آن از همين هنگام شروع و تا طلوع صبح ادامه پيدا ميکند. وقت نماز صبح؛ تا هنگام طلوع خورشيد ادامه پيدا ميکند.
6) پوشيدن عورت در حد توان با (پارچه يا) چيزي ديگر؛ عورت جنس مذکر (نر) بالغ از زير ناف تا زانوي وي ميباشد. و زن بالغِ آزاد در هنگام نماز خواندن بايستي تمام بدنش را جز صورتش بپوشاند.
7) پاک کردن جسم، جامه و محل نماز از هرگونه نجاستي در حد توان.
8) روي کردن به سمت قبله (کعبه).
9) نيت کردن.
ارکان نماز
نماز چهارده رکن دارد که عبارتند از:
1) قيام (ايستادن) در حد توان در نمازهاي فرض.
2) تکبيره الاحرام (يا الله اکبر آغازين نماز).
3) خواندن سورة فاتحه (حمد).
4) رکوع کردن در هر رکعت.
5) برخاستن از رکوع.
6) قيام کامل پس از رکوع و رعايت اعتدال در آن.
7) سجده کردن با اجزاي هفتگانه شامل دو دست، پيشاني با بينى و دو زانو و اطراف پنجههاي دو پا.
8) نشستن ميان دو سجده.
9) تشهّد پايان نماز.
10) نشستن براي تشهد پاياني (قعدة اخير).
11) درود فرستادن بر پيامبر در قعدة اخير.
12) سلام دادن اولي (براي اعلام پايان نماز).
13) حفظ آرامش و طمأنينه در انجام ارکان.
14) رعايت ترتيب در انجام دادن اركان.
* ارکان نماز از چنان جايگاهي در نماز برخوردار است که چنانچه يکي از آنها در نماز ترک شود چه از روي فراموشي و چه عمدي نماز باطل ميگردد. بطور کلي هيچ نمازي صحيح نخواهد بود مگر اينکه تمامي ارکان مذکور بطور کامل در آن عملي گردد.
واجبات نماز
واجبات نماز بر هشت قسم است که عبارتند از:
1) تمام تکبيراتي که در نماز گفته ميشود جز تکبير احرام (آغازين).
2) گفتن قول «سمع الله لمن حمده»([4]) براي امام (جماعت) و کسي که به تنهايي نماز ميخواند.
3) گفتن قول: «ربنا لک الحمد»([5]) پس از برخاستن از رکوع.
4) گفتن قول: «سبحان ربي العظيم»([6]) در رکوع يک مرتبه.
5) گفتن قول: «سبحان ربي الاعلي»([7]) در سجده يک مرتبه.
6) خواندن قول؛ «رب اغفرلي» (پروردگارا، مرا بيامرز) بين دو سجده.
7) تشهد اولي (التَّحيات...).
8 ) نشستن در تشهد اولي (قعدة اولي).
* چنانچه کسي عمداً يکي از واجبات مذکور را ترک گويد نمازش باطل ميگردد ولي چنانچه از روي فراموشي واجبي را ترک کرده باشد، انجام سجده سهو آن را جبران ميکند.
سنتهاي نماز [قولي و فعلي]
سنتهاي نماز بر دو نوع قولي و فعلي تقسيم ميشوند و چنانچه حتي عمداً کسي آنها را ترک کند نمازش باطل نخواهد شد.
سنتهاي قولي عبارتند از؛
1) خواندن دعاي استفتاح (آغاز کردن) نماز.
2) خواندن: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
3) خواندن بسم الله الرحمن الرحيم.
4) گفتن آمين (پس از حمد) و بلند خواندن آن در نمازهاي جهري.
5) خواندن سورهاي (به اختيار) پس از قرائت سورة حمد.
6) بلند خواندن قرائت توسط امام در نمازهاى جهرى.
مقتدي (كسى كه به امام اقتدا كرده) جايز نيست که قرائت را بلند بخواند، اما چنانچه شخصي به تنهايي نماز ميخواند مختار است که قرائت را بلند يا آهسته بخواند.
7) خواندن مقتدي پس از تحميد (ربنا و لک الحمد) دعاي«ملء السموات والأرض» تا آخر آن را.
8) آنچه در رکوع و سجود (از سبحان ربي الأعلي وسبحان ربي العظيم) بيش از يک بار خوانده ميشود جزو سنتها محسوب مي گردد.
9) خواندن؛«رب اغفرلي»... بين دو سجده بيش از يک بار.
10) خواندن دعا قبل از سلام دادن.
سنتهاي فعلي:
1) رفع يدين (بالا بردن دو دست) هنگام تکبير تحريمه (آغازين) و زمان رکوع کردن و بلندشدن از رکوع و همچنين هنگام بلندشدن از قعدة (جلوس) اول.
2) قراردادن دست راست بر دست چپ زير يا بالاي ناف در هنگام قيام (ايستادن).
3) نگاه کردن به سجدهگاه.
4) فاصله افکندن ميان دو پا در هنگام قيام.
5) قراردادن دو زانو و بعد دو دست و سپس پيشاني و آنگاه بيني در هنگام سجده بر روي زمين به ترتيب.
6) جدا نگه داشتن دو بازو از دو پهلو و همين طور جدا نگهداشتن شکم از دو ران و دو ران از دو ساق پا (در هنگام سجده).
7) جدا نگه داشتن دو زانو از همديگر.
8) قائم کردن دو پا بصورت جداگانه و قراردادن کف انگشتان بر روي زمين.
9) قراردادن دو دست برابر دو شانه بصورت باز اما با انگشتان فرو بسته.
10) برخاستن بر روي سينه پاها و تکيه کردن با دو دست بر زانوها در هنگام قيام.
11) فرش گردانيدن پاها در هنگام نشستن بين دو سجده و در هنگام تشهد اولي (قعده اول).
12) نشستن بر روي سرين در قعدة اخير.
13) قراردادن دو دست بر دو ران بصورت باز اما با انگشتان فرو بسته بين دو سجده و همچنين در هنگام تشهد.
لازم به ذکر است در هنگام تشهد انگشت خنصر و بنصر از دست راست به هم چسبيده و در کنار هم قرار ميگيرد و انگشت ابهام با انگشت وسطي از همين دست را بصورت حلقه در ميآوريم و آنگاه با انگشت سبابه هنگام ذکر نام الله (در تشهد) اشاره ميکنيم.
اشاره با اين انگشت دال بر وحدانيت و يگانگي خداوند است و در هنگام سلام دادن به راست و چپ مينگرد که البته شروع از جهت راست ميباشد.
سجدة سهو
چنانچه شخصي قولي مشروع را در نماز، در غير محل اصلي آن از روي فراموشي بخواند [چون قرائت قرآن در سجده]، سجدة سهو بر وي سنت است اما اگر سنتي از سنتهاي نماز را ترک کرده باشد سجدة سهو براي وي مباح خواهد بود.
مواردي را که سجدة سهو در آنها واجب ميگردد؛ عبارتند از؛
1) زياده کردن رکوعي به نماز.
2) زياده کردن سجده.
3) زياده کردن قيام به نماز.
4) زياده انجام دادن قعده در نماز (يعني از تعداد مشروع آن از روي فراموشي بيشتر انجام دهد).
5) سلام دادن قبل از به پايان رسيدن نماز.
6) خواندن آيه يا واژهاي از قرآن با لحني که معناي اصلي آن را تغيير دهد.
7) ترک کردن يکي از واجبات نماز.
8) شک کردن در اينکه رکن يا فعلي را از نماز در حال انجام آن زياده انجام داده است.
در صورتي که شخص سجدة سهو واجب را عمداً ترک کند نمازش باطل ميگردد. چنين شخصي ميتواند با انجام دو سجدة سهو، قبل از سلام دادن يا بعد از آن نقص نمازش را جبران کند.
اگر کسي سجدة سهو را فراموش کرد و زمان قابل ملاحظهاي بر آن گذشت سجده از وي ساقط ميگردد.
چگونگي نماز خواندن
براي نماز خواندن روي به قبله نموده، الله اکبر (تکبير تحريم) را ميگوييم. امام اين تکبير و ساير تکبيرات نماز را براي متوجهکردن مقتديهاي خود بلند ميگويد ولي مقتديها تمامي تکبيرات را بايد آهسته بگويند. سپس دستهاي خود را هنگام گفتن تکبير تحريم تا برابر شانههاي خود بالا ميبريم و بعد آنها را فرود آورده با دست راست خود دست چپ را گرفته، آنها را بالاي ناف (يا بر سينه) قرار ميدهيم. در اين بخش از نماز نگاه خود را به سجدهگاه خويش متمرکز ميکنيم. بعد شروع به خواندن دعاهاي مأثور (سنت) مثل: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبحَمْدِكَ وَتَبَارَك اسْمُكَ وَتَعَالَى جَدُّكَ وَلا إِلَهَ غَيْرُكَ»([8])، ميپردازيم و آنگاه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم را ميخوانيم [موارد مذکور نبايد بلند خوانده شود] بعد سورة فاتحه (حمد) را ميخوانيم. مستحب است وقتي مقتدي قصد خواندن سورة حمد پشت سر امام نمود سعي کند آن را در جاهايي که امام از قرائت ساکت ميشود (وقف ميکند) بخواند. اين در صورتي است که نماز جهري باشد. اما در نمازهاي سري که قرائت خفيه (پنهاني) صورت ميگيرد واجب است که مقتدي سورة حمد را بخواند. بعد به ميزان مقدور از ديگر آيات يا سور قرآن به دلخواه قرائت ميکنيم و مستحب است که در نماز صبح از سورههاي طوال مفصل مثل سورة [ق] تا سورة [نبأ] بخوانيم و در نماز مغرب از سورههاي قصار مثل سورة [ضحي] تا سورة [ناس] و در ساير نمازها از سورههاي متوسط مثل سورة [نبأ] تا [ضحي] را قرائت کنيم.
امام در نمازهاي صبح، مغرب و عشاء قرائت را جهري (بلند و آشکارا) ميخواند و در دو نماز ديگر قرائت را خفيه و آهسته ميخواند. بعد تکبير ميگوييم و به رکوع ميرويم و در همين حين همچنانکه در تکبير تحريم (آغازين) دستهاي خود را بالا ميبريم (رفع يدين) اينجا هم دستهاي خود را بالا ميبريم. بعد دستها را با انگشتاني باز بر زانو گذاشته پشت خود را صاف و بدون شيب قرار ميدهيم و سر را نيز در موازات همان قرار ميدهيم. سپس سبحان ربي العظيم را سه مرتبه خوانده و آنگاه با خواندن سمع الله لمن حمده سر را از رکوع بلند ميکنيم. در اين زمان باز رفع يدين ميکنيم و وقتي کاملاً ايستاده شديم ميخوانيم: ربَّنَا ولَکَ الحَمْدُ حَمداً کثيراً طيباً مُبَارکاً فِيه مِلءُ السَّمواتِ وَمِلءُ الأرضِ وَ مِلءُ ما شِئتَ مِنْ شيءٍ بَعدُ([9]). بعد تکبير گفته به سجده ميرويم. در سجده بازوهاي خود را از دو پهلو و شکم خود را از دو ران خود دور نگه ميداريم و دستهاي خود را در موازات دو شانة خود قرار ميدهيم. بايد به نحوي سجده کنيم که انگشتهاي پاها و هر دو دست انسان در جهت قبله گشوده شده باشد.در سجده سُبْحَان رَبِّي الأعَلي را سه مرتبه ميخوانيم و چنانچه خواستيم ميتوانيم همين دعا را بيشتر يا دعاي مأثور يا غيرمأثور ديگري را در سجده بخوانيم. سپس تکبيرگويان از سجده بلند ميشويم و پاي چپ را فرش نموده بر آن مينشينيم و پاي راست را قائم (ايستاده) ميکنيم به گونهاي که انگشتان آن به سمت قبله باشد. يا هم اينکه هر دو پا را قائم (نصب) کرده بر پشت آنها مينشينيم به گونهاي که انگشتان هر دو پا به سمت قبله قرار گيرد.
بعد ربِّ اغفر لي، را دو مرتبه ميخوانيم. البته چنانچه کسي بخواهد ميتواند عبارت: وَارْحَمْنِي وَاجْبُرنِي وَارْفَعْنِي وَارْزُقْنِي وَانْصُرْنِي وَاهْدِنِي وَعَافَنِي وَاعْفُ عَنِّي([10]) را به عبارت قبل بيافزايد. بعد سجدة دوم را مانند سجدة اول انجام ميدهيم و سپس تکبيرگويان سر از سجده بر ميداريم. بعد از آن با سينه پاها از جا بلند ميشويم و رکعت دوم را آغاز ميکنيم. پس از خواندن رکعت دوم پاها را فرش گردانده براي خواندن تشهد مينشينيم و دست راست را بر ران راست و دست چپ را بر ران چپ و انگشت خنصر و بنصر را کنار هم قرار داده انگشت ابهام را با انگشت وسطي بصورت حلقه در ميآوريم و با انگشت سبابه اشاره ميکنيم و اين عبارت را ميخوانيم که؛ التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ([11]).
بعد در ركعت هاي سوم و چهارم نيز رفع يدين نموده تکبير گويان بر ميخيزيم و نماز را ادامه ميدهيم. در دو رکعت پايان قرائت جهري (آشکارا و بلند) خوانده نميشود و فقط هم سورة حمد قرائت ميگردد. سپس براي خواندن تشهد اخير (پاياني) بر زمين نشسته پاي چپ را فرش ميگردانيم و پاي راست را ايستاده (قائم) ميکنيم. لازم به ذکر است در قعدة اخير هر نماز بايد به گونهاي بنشينيم که سرين بر روي زمين قرار گيرد. بعد از نشستن، تشهد اولي (التحيات...) را ميخوانيم و سپس به خواندن درود (ابراهيمي) ميپردازيم. (نص اين درود اينگونه است): اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى محَمَّدٍ وَعَلَى آلِ محَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حمِيدٌ مجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى محَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، و سنت است که در ادامه بگويد: أعوذ بالله من عَذَابِ النَّارِ وَعَذَابِ الْقَبْرِ، وَفِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالمَمَاتِ، وَفِتْنَةِ المَسِيحِ الدَّجَّالِ([12]).
بعد از اين دعا به دو طرف راست و چپ سلام ميدهيم و عبارت السلام عليكم ورحمة الله را هر بار ميخوانيم. در پايان سنت است که دعاي مأثور را بخوانيم([13]).
نماز مريض
چنانچه ايستادن بر بيماري مريضي ميافزايد يا مريضي قادر به ايستادن نيست ميتواند نماز را نشسته بخواند. اگر بر نشستن نيز قادر نباشد بر پهلو بخوابد و نماز بخواند. اگر اين حالت نيز برايش مقدور نبود بر پشت بخوابد و نماز بخواند. چنانچه مريض توانايي انجام رکوع و سجود را نداشته باشد ميتواند با اشاره نماز بخواند. مريضي که نمازش فوت گرديده، بر او واجب است که قضاي آن را بياورد. اگر بر مريضي خواندن نمازها هر کدام در وقت خودش دشوار آيد ميتواند بين نمازهاي ظهر و عصر با هم و عصر و عشاء با هم جمع کند و هر دو نماز را در وقت يکي از آنها بخواند.
نماز مسافر
اگر مسافتي را که مسافر ميپيمايد تقريباً بيش از (80 کيلومتر) باشد و سفر نيز سفري مباح باشد مسافر ميتواند نمازهاي چهار رکعتي را دو رکعت بخواند (قصر کند). چنانچه مسافر در حين سفر قصد اقامت بيش از (4) روز (20 وعدة نماز) در مکاني را داشته باشد بر او وادب است که نمازش را با رسيدن به آن مكان کامل بخواند و قصر نکند، اگر مسافر به شخص مقيم در نماز جماعت اقتدا کند يا نمازي را که در حضر (محل اقامت) قضا کرده در سفر به ياد آورد يا بالعکس در هر صورت بايد نماز را بطور کامل بخواند و قصر نکند. لازم به ذکر است مسافر ميتواند نمازهاي چهار رکعتي را کامل نيز بخواند ولي قصرکردن (دو رکعت خواندن) آنها افضل و بهتر است.
نماز جمعه
نماز جمعه از فضيلت بيشتري نسبت به نماز ظهر برخوردار است و خود نمازي مستقل ميباشد. يعني اينگونه نيست که نماز جمعه (که دو رکعت است) قصر نماز ظهر باشد.
بديهيست به هيچ وجه خواندن نماز جمعه چهار رکعت جايز نيست و (بايستي همان دو رکعت خوانده شود) همچنين نماز جمعه با نيت نماز ظهر منعقد نميگردد و حتي اگر شرايط جمع در ديگر نمازها براي نماز جمعه محقق گردد باز هم جمع کردن نماز جمعه با عصر مطلقاً جايز نخواهد بود.
نماز وتر
نماز وتر سنت است و وقت اداي آن از نماز عشاء آغاز و تا طلوع صبح ادامه پيدا ميکند.
حداقل نماز وتر يک رکعت و حداکثر آن (11) رکعت ميباشد. بهتر آنست که دو رکعت دو رکعت خوانده شود، ولي خواندن آن بصورت چهار رکعتي، شش رکعتي يا هشت رکعتي با هم نيز جايز است. در پايان يک رکعت به مقدار مذکور (که زوج بود) ميافزايد تا تعداد رکعتها وتر يا فرد گردد؛ يا بطور کلي 3، 5، 7 يا 9 رکعت را با هم ميخواند. حداقل مقبول در انجام وتر سه رکعت با دو سلام است. البته رواياتي دال بر خواندن دو رکعت در پايان با حالت نشسته نيز موجود ميباشد.
نماز جنازه
غسل دادن، کفن کردن، نماز خواندن، حمل (تشييع جنازه) و دفن کردن مردة مسلمان فرض کفايه ميباشد اما کسي که در ميدان جنگ به شهادت نائل ميآيد با همان حالتي که جان باخته بدون غسل و کفن دفن ميگردد. و جايز است كه بر شهيد نماز خوانده شود. چنانچه ميت (مرده) مرد باشد در سه لفاف (تکه پارچه) کفن کرده ميشود و مردة زن در پنج جامه شامل: شلوار، چادر، پيراهن و دو لفاف کفن ميشود.
(براي خواندن نماز جنازه) سنت است که امام يا شخصي که به تنهايي قصد نماز خواندن را دارد در صورتي که مرده مرد باشد در مقابل سينة او، در صورتي که زن باشد در وسط (حدود ناحيه کمر او) بايستد، سپس تکبير گفته دستها را بالا ببرد و أعوذ بالله من الشيطان الرجيم و بسم الله الرحمن الرحيم را بخواند و آنگاه سورة فاتحه (حمد) را بطور آهسته قرائت کند. در تکبير دوم باز دستها را بالا برده (رفع يدين کند) و بر رسول خدا ص درود بفرستد (درود ابراهيمي). در تکبير سوم نيز رفع يدين ميکند و اين بار براي ميت دعا کند و در پايان تکبير چهارم را گفته رفع يدين کند و اندکي درنگ کند و سپس يک بار به سمت راست سلام گويد.
بالا آوردن سطح قبر بيش از يک وجب (شبر)، گچکاري کردن، بخوردادن، نوشتن، بوسيدن و راه رفتن بر روي قبر حرام است و همچنين روشن کردن (چراغاني کردن)، طواف کردن بر قبر، ساختن مسجد بر روي قبر و يا بناي قبر در مسجد از جمله محرمات به حساب ميآيد، و واجب است كه آن بناها را خراب كرد.
* الفاظي که در هنگام تعزيه دادن (تسليت گفتن) بايد گفته شود، از جمله اين است که بگويد: أعظم الله أجرک وأحسن عزائک وغفر لميتک (خداوند پاداش تو را افزون کند و عزايت را نيکو بگرداند و مردهات را بيامرزد. براي تسليت گفتن به کافر بگويد: أعظم الله أجرک وأحسن عزائک. (خداوند پاداش تو را افزون کند و عزايت را نيکو گرداند).
* چنانچه کسي ميداند که اگر بميرد اهل او بر او نوحهسرايي خواهند کرد بر او واجب است که در زمان حيات خود آنها را وصيت کند که اين کار را نکنند. در غير اينصورت عذاب خواهد شد.
* امام شافعي (رحمه الله) ميفرمايد: نشستن در جلسه تعزيه مکروه ميباشد. جلسه تعزيه جلسهاي است که اهل ميت در آن گردهم ميآيند تا آنانکه قصد دارند (مصيبت آنها را به آنان) تسليت گويند، نزد آنان بيابند. شايسته است اهل ميت براي برآوردن خواستههاي خود متفرق شوند و اجتماع آنها چه زن و چه مرد ناجايز ميباشد.
* مهياکردن غذا براي اهل ميت سنت ولي خوردن از غذاي اهل ميت و يا مهياکردن غذا براي کساني که در جلسه تعزيه گردهم ميآيند مکروه ميباشد.
* زيارت قبر مسلمان مشروط به اينکه سفري را تنها بدين امر اختصاص ندهد سنت است. و زيارت قبر کافر نيز مباح ميباشد. چنانچه کافري قصد زيارت قبر مسلماني را داشته باشد نيز از او ممانعت به عمل نميآيد.
* براي کسي که به قبرستان وارد ميشود سنت است که اين دعا را بخواند: السلام عليكم دار قومٍ مُؤمنين ـ أو:أهل الديار من المؤمنين ـ وإنا إن شاء الله بكم للاحقون، يرحم الله المستقدِمِين منّا والمستأخرين، نسأل الله لنا ولكم العافية، اللهم لا تحرمنا أجرهم، ولا تفتِنّا بعدهم، واغفر لنا ولهم.
اي گروه مؤمنان (اهل قبرستان) به مشيت الهي بيترديد ما نيز به شما ملحق خواهيم شد. خداوند پيشينيان و آيندگان ما را رحمت کند. از خداوند براي شما و خويشتن عافيت مسألت ميداريم. بار خدايا ما را از پاداش آنها محروم مگردان و بعد از آنان ما را به فتنه نيانداز، و ما و آنان را مورد آمرزش خويش قرار بده.
* نوشتن آيات قرآن بر روي کفن به دليل خوف از اينکه ممکن است آلوده و ملوث گردد و همچنين به دليل بياحترامي به قرآن، حرام است و روايتي دال بر جواز اين کار نيز وجود ندارد.
* رسول الله ص هرگاه قصد دعا خواندن بر ميت را داشت اين دعا را ميخواند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ وَارْحَمْهُ، وَعَافِهِ وَاعْفُ عَنْهُ، وَأَكْرِمْ نُزُلَهُ، وَوَسِّعْ مُدْخَلَهُ، وَاغْسِلْهُ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَنَقِّهِ مِنْ الْخَطَايَا كَمَا نَقَّيْتَ الثَّوْبَ الأَبْيَضَ مِنْ الدَّنَسِ، وَأَبْدِلْهُ دَارًا خَيْراً مِنْ دَارِهِ، وَأَهْلاً خَيْراً مِنْ أَهْلِهِ، وَزَوْجاً خَيْراً مِنْ زَوْجِهِ، وَأَدْخِلْهُ الْجَنَّةَ، وَأَعِذْهُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ ومِنْ عَذَابِ النَّارِ». مسلم.
بار خدايا! وي را بيامرز و مورد رحمتت قرار بده و او را عافيت عطا کن و از وي درگذر. (خداوندا) وي را نزد خودت گرامي دار و قبر وي را فراخ گردان و او را با آب و برف و تگرگ شستشو ده. (از تو ميخواهم) همچنانکه اين لباس سفيد را از آلودگي پاک نمودي وي را از خطا و لغزش پاك کن (و در آخرت) خانهاي بهتر از خانة وي (در دنيا) و اهلي (خانوادهاي) بهتر از اهل او (در دنيا) و همسري بهتر از همسرش (در دنيا) به وي ارزاني دار و در بهشت خويش او را داخل کن و از عذاب قبر و عذاب جهنم او را پناه بده.
نماز عيدين
نماز عيدين (دو عيد) فرض کفايه است. وقت نماز عيد مانند نماز ضحي است و چنانچه بعد از زوال معلوم گرديد که آن روز عيد است فرداي همان روز قضاي نماز ادا ميشود و نماز عيد دو رکعت است. براي خواندن آن در رکعت اول بعد از تکبير تحريم و قبل از خواندن أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (6) مرتبه تکبير گفته ميشود. و در رکعت دوم قبل از خواندن حمد(5) مرتبه رفع يدين کرده هر بار تکبير ميگويد و آنگاه بين هر دو تکبير حمد خدا را ميگويد و بر رسول خدا درود ميفرستد. آنگاه أعوذ بالله من الشيطان الرجيم را ميخواند. سپس جهراً سوره فاتحه (حمد) ميخواند، سپس سوره (سبحَّ) در ركعت اول، و سوره (الغاشيه) در ركعت دوم ميخواند، پس از پايان نماز وقتي که سلام داد چون خطبه جمعه دو خطبه خوانده ميشود. لازم به ذکر است در خطبة عيدين بايد تکبير زياد گفته شود. همچنين اگر کسي نماز عيد را چون نماز نافله خواند نمازش درست است زيرا تکبير زوائد و اذکار در آن سنت است.
نماز کسوف (آيات)
نماز کسوف سنت است و زمان آن از هنگام کسوف خورشيد يا خسوف ماه آغاز و تا از بين رفتن خسوف يا کسوف ادامه پيدا ميکند. وقتي سبب آن زايل شد ديگر لازم نيست قضاي نماز آن آورده شود.
چگونگي خواندن نماز آيات؛ اين نماز دو رکعت است و در رکعت اول آن سورة فاتحه (حمد) و يک سورة طولاني (به اختيار) بلند خوانده ميشود و آنگاه رکوعي طولاني را انجام داده از رکوع بلند ميشويم و سمع الله لمن حمده و ربّنا و لک الحمد را ميخوانيم، ولي ديگر مثل بقيه نمازها سجده نميکنيم بلکه مجدداً سورة حمد و يک سورة طولاني را خوانده و دوباره رکوع ميکنيم و اين رکوع را نيز طولاني ميکنيم. بعد از رکوع بلند شده آنگاه به سجده ميرويم و دو سجدة طولاني انجام ميدهيم. رکعت دوم را نيز چون رکعت اول انجام داده سپس تشهد را ميخوانيم و سلام ميدهيم. لازم به ذکر است اگر مقتدي بعد از رکوع اول به نماز ملحق شود رکعت اول را در نيافته است (و بايد بعد از امام نمازش را تکميل کند).
نماز استسقاء
چنانچه خشکسالى شود و باران نبارد سنت است که نماز استسقاء برگزار شود. زمان اين نماز و احکام و چگونگي اداي آن مانند نماز عيد است جز اينکه امام در اين نماز قبل از اقامه نماز فقط يك خطبه را ايراد ميکند. سنت است در آخر اين نماز نمازگزار لباسش را زير و رو ميکند به معني اينکه خداوند احوال را بدل (عوض) گرداند و اوضاع را متحول کند.
نکتهها و تبصرهها
* در مورد برابر کردن و منسجم کردن صفها رسول اکرم ص تأکيد فراوان ميکرد. رسول الله ص می فرماید: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ وُجُوهِكُمْ» بايد که صفهاي خود را (در نماز جماعت) برابر و منسجم بگيريد وگرنه خداوند ميان شما اختلاف مياندازد.
نعمان بن بشير مي گويد: (پس از حديث مذکور) افراد را ميديدم که شانهها و زانوها و قوزک پاهاي خود را به همديگر ميچسباندند.
* نماز جماعت بر مردان حتى در سفر در صورت امکان واجب است و کسي که عملاً آن را ترک ميکند يا در آن سستى به خرج ميدهد مورد تنبيه و تعزير قرار ميگيرد. نماز جماعت شعار مسلمين و ترک آن شعار نفاق و منافقين است. رسول الله ص ميفرمايد: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بحَطَبٍ فَيُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بالصَّلاةِ فَيُؤَذَّنَ لَهَا ثُمَّ آمُرَ رَجُلاً فَيَؤُمَّ النَّاسَ ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ». (متفق عليه).
قسم به ذاتي که جانم در دست اوست دلم ميخواست دستور دهم تا (عدهاي) هيزم جمعآوري کنند و آنگاه دستور دهم اذان گفته شود و شخصي را به عنوان امام جماعت انتخاب کنم تا براي مردم امامت دهد و آنوقت نزد آناني که در جماعت شرکت نکردهاند بروم و خانه هاي آنها را به آتش بکشم.
زکات
اصناف زکات
مواردي که زکات به آنها تعلق ميگيرد چهار صنف اند که عبارتند از:
1) چهارپاياني که در بيابان مي چرند (و صاحب اختصاصاً به آنها آذوقه نميدهد).
2) اثمان (مانند طلا و نقره و نقدينه و غيره).
3) کالاهاي تجاري.
4) هر آنچه از زمين مي رويد.
شرايط وجوب زکات
تا پنج شرط تحقق نپذيرد زکات واجب نميگردد. آنها عبارتند از:
1) اسلام.
2) آزادبودن.
3) رسيدن مال زکات يا آنچه بدان زکات تعلق ميگيرد به حد نصاب.
4) تماميت ملک (يعني کاملاً صاحب آن مال گردد).
5) گذشتن يک سال کامل بر مال زکات.
البته (صنف چهارم زکات) هر آنچه از زمين برويد از اين قاعده مستثني است و گذشتن سال بر آن شرط نميباشد.
زکات چهارپايان
چهارپايان به سه گروه شامل: 1) شتر. 2) گاو. 3) گوسفند. تقسيم ميشوند.
شرايط وجوب زکات در اين سه گروه از حيوانات عبارتند از:
1) اينکه يک سال کامل يا بيشتر بر آن بگذرد.
2) اينکه اين حيوانات به منظور ازدياد (زاد و ولد) يا بهرهوري شامل شير دادن و... نگهداري شوند، نه اينکه براي کار از آنها استفاده شود. اما چنانچه اين حيوانات به منظور تجارت نگهداري شوند به عنوان کالاي تجاري زکات آنها پرداخت ميگردد.
زکات شتر
تعداد | 1-4 | 5-9 | 10-14 | 15-19 | 20-24 | 25-35 | 36-45 | 46-60 | 61-75 | 76-90 | 91-120 |
مقدار زکات | زکات ندارد | يک گوسفند | دو گوسفند | سه گوسفند | چهار گوسفند | يک بنت مخاض | يک بنت لبون | يک حقه | يک جدعه | دو بنت لبون | دو حقه |
اگر تعداد شترها از 120 بيشتر شود از هر 50 شتر يک حقه و از هر 40 شتري که افزوده ميشود يک بنت لبون به عنوان زکات داده ميشود.
تذکار: بنت مخاض؛ شتري را گويند که يک سال تمام عمر داشته باشد.
بنت لبون؛ شتري را گويند که دو سال تمام بر آن گذشته باشد.
حقه: شتري را که سه سال تمام داشته باشد حقه گويند.
جدعه: شتري است که چهار سال تمام داشته باشد.
زکات گاو
تعداد | 1-29 | 30-39 | 40-59 | 60-... |
مقدار زکات | زکات ندارد | يک تبيع يا يک تبيعه | يک مسنّ يا يک مسنّه | چنانچه تعداد گاوها به 60 يا بيشتر از آن برسد از هر 30 گاو يک تبيع و از هر 40 گاو يک مسنه به عنوان زکات داده ميشود. |
تذکار: تبيع يا تبيعه؛ گاو (نر يا مادهاي) است که يک سال تمام عمر داشته باشد.
مسنّ يا مسنّه؛ گاو (نر يا مادهاي) است که دو سال تمام بر آن گذشته باشد.
زکات گوسفند
تعداد | 1-39 | 40-120 | 121-200 | 201-399 | 400-... |
مقدار زکات | زکات ندارد | يک گوسفند | دو گوسفند | سه گوسفند | هر گاه تعداد گوسفندان به 400 يا بيشتر رسيد از هر 100 گوسفند که افزوده ميشود يک گوسفند به عنوان زکات داده ميشود. |
براي زکات گوسفند، جايز نيست که گوسفند بُز، و گوسفندي که براي توالد و تناسل از آن بهره گرفته ميشود، يا گوسفندي که کور، يا حامله، يا در حال شير دادن بچه خود است، و يا گوسفندي که پير و (بيدندان) گشته است، به عنوان زکات گرفته شود. همچنين نبايد بهترين و نفيسترين گوسفند به عنوان زکات گرفته شود.
تذکار: جذعه؛ گوسفند ماده كه شش ماه داشته باشد، ثني: كه يكسال تمام كرده باشد.
زکات آنچه از زمين ميرويد
هر آنچه از گياهان، شامل حبوبات و ميوهها که از زمين ميرويد بدان زکات تعلق ميگيرد. اما شرايط وجوب زکات در اين صنف عبارتند از؛
1) اينکه از نوعي باشد که جزو مکيلات (کيل شدني) محسوب شود و قابل ذخيره کردن باشد. در ميان حبوبات، گندم و جو و... از ميوهها انگور و خرما و... از اين قبيل ميباشد.
2) رسيدن آن به حد نصاب که نصاب آن را (653) کيلوگرم يا بيشتر تعيين کردهاند.
3) اينکه گياه مورد نظر در هنگام وجوب زکات کاملاً در تملک شخص باشد.
وقت وجوب زکات:
از هنگامي که ميوهها برسد (قرمز يا زرد گردد) و حبوبات نيز سخت و خشک گردد (و به ثمر رسد) زکات واجب ميگردد.
وجوب عُشر:
اگر آنچه (شامل ميوهها و حبوبات که) از زمين ميرويد بدون تکلّف آبياري گردد مثل اينکه توسط باران يا رودخانه آبياري شود واجب است که عشر آن را (به فقرا و مساکين و...) پرداخت کنند.
نصف عشر:
چنانچه مزروعات با مشقت و دشواري آبياري ميشود مثل اينکه کشاورز توسط آب چاه محصولاتش را آب دهد و... در اين صورت تنها نصف عشر يعني 5% آن به عنوان زکات پرداخت ميشود. اما اگر محصول کشاورزي به گونهاي باشد که در مقداري از ايام سال به راحتي و بدون مشقت آبياري شود و در مقداري ديگر از سال با تکلّف و مشقت آبياري گردد اغلبيت را مدنظر قرار ميدهيم، يعني اگر مقدار ايامي که با مشقت آبياري شده بيشتر از ديگر ايام بود همان ايام غالب (با مشقت) را در نظر ميگيريم و در غير اينصورت ايامي را که به راحتي آبياري نموده در نظر ميگيريم و حد تعيين شده در هر يک را اختصاصاً ميپردازيم.
زکات اثمان (طلا و نقره و...)
اثمان بر دو نوع است؛
1) طلا:
حد نصاب طلا براي زکات (85) گرم است و به کمتر از اين مقدار زکات تعلق نميگيرد.
2) نقره:
حد نصاب نقره (595) گرم است و به کمتر از اين مقدار زکات تعلق نميگيرد.
* به پول و اسکناس تا زماني که در وقت وجوب زکات قيمت آن معادل حد نصاب طلا و نقره نگردد به آن زکات تعلق نميگيرد.
* مقدار زکات در اثمان (طلا و نقره و...) ربع عشر (5/2%) ميباشد.
* به جواهرآلاتي که مباح بوده و در اصل براي استعمال و استفاده شخصي خريداري شده زکات تعلق نميگيرد اما چنانچه اين جواهر آلات به اجاره داده شود يا ذخيره و پسانداز گردد به آن زکات تعلق ميگيرد.
* پوشيدن و بکار بردن طلا و نقره براي زنان به مقدار معمول و عرف زمان مباح است.
* قراردادن تکهاي نقره بر روي ظروف (به گونهاي که مثلاً براي زينت، دستگيرة ظرف را از نقره بپوشاند) مباح است و پوشيدن آن (نقره) براي مردان بطور محدود مثل پوشيدن انگشتر يا عينک نقرهاي و... نيز مباح ميباشد. اما قراردادن حتي تکهاي کوچک از طلا بر روي ظروف (هر چند براي تزيين) حرام است. استفاده از طلا براي مردان مشروط به اينکه طلاي مورد استفاده خود تابع چيز ديگر باشد مثل دكمه (تکمة) طلايي براي پيراهن و يا حلقه طلايي دور دندان که براي محکم نگه داشتن آن مورد استفاده قرار ميگيرد جايز است، و البته در اين نيز بايد تشبه به زنان صورت نگيرد.
* اگر کسي مال و دارايي او (ثابت نيست و در طول سال) زياد و کم ميشود و پرداخت زکات کل مبلغ در سال براي او دشوار مينمايد، بر اوست که روزي را خود در سال تعيين کند و در همان روز مقدار دارايي خود را بسنجد و (5/2%) آن را به عنوان زکات پرداخت کند، هر چند بر مقداري از دارايي او هنوز يک سال تمام نگذشته باشد.
* چنانچه شخصي مستمري ميگيرد يا زمين يا خانهاي را به اجاره داده (و ماهانه مبلغي را ميگيرد) اگر از اين درآمد خود چيزي ذخيره نکرده باشد هر چند ميزان اين درآمد زياد باشد باز هم به آن زکات تعلق نميگيرد. اما اگر از اين درآمد چيزي ذخيره کرده باشد با گذشتن يک سال بر آن بدان زکات تعلق ميگيرد. چنانچه تعيين زکات بر او دشوار بود، مثل مورد قبل يک روز را خود تعيين ميکند (و در آن روز زکات مالش را محاسبه ميکند).
زکات دَين
اگر کسي از شخصي ثروتمند و غني طلبکار باشد يا صاحب مالي باشد که تملک آن نيز براي وي مقدور باشد در هر دو صورت زماني که به مالش دست يافت و آن را قبض کرد بر اوست که زکات آنچه از سالها که بر آن مال گذشته، را هر چند زياد باشد پرداخت کند. اما چنانچه از کسي طلبکار باشد که مفلس و فقير باشد در اين صورت زکات بر وي واجب نيست، زيرا تصرف اين دَين براي وي مقدور نيست.
زکات کالاهاي تجاري
چهار شرط لازم براي وجوب زکات در کالاهاي تجاري عبارتند از:
1) تملک کالا.
2 قصد تجارت داشتن با کالا.
3) رسيدن قيمت کالاي تجاري به حد نصاب تعيين شده [حد نصاب کالاي تجاري رسيدن قيمت آن به مقدار حداقل نصاب طلا و نقره ميباشد].
4) گذشتن يک سال کامل بر کالاي تجاري. با تحقّق يافتن شروط مذکور پرداخت زکات واجب ميگردد.
* چنانچه مالک کالاي تجاري صاحب طلا، نقره يا پول نقد باشد آن را به قيمت کالاي تجاري ضميمه ميکند تا نصاب تعيين شده تکميل گردد.
* اگر صاحب کالاي تجاري قصد استعمال و استفاده از کالاي تجاري شامل لباس، خانه و ماشين و... را کرد ديگر به کالايي که مورد استفاده قرار گرفته زکات تعلق نميگيرد. اما اگر صاحب اين کالاها پس از استفاده، مجدداً قصد تجارت با آن را نمود با گذشتن يک سال بر آن کالا زکات به آن تعلق ميگيرد. (شمارش ايام سال از زماني که نيت مجدد براي تجارت نموده صورت ميگيرد)([14]).
زکات فطر
هر مسلماني که در شب يا روز عيد زياده بر قُوت خويش و خانوادهاش را دارا باشد زکات فطر بر وي واجب مي گردد.
مقدار زکات فطر:
مقدار زکات فطر پرداخت دو کيلو و (25/2) از طعام معمول دياري است (که شخص زکات دهنده ساکن است).
* مستحب است که فرد زکات فطر شخصي که در شب عيد عهدهدار پرداخت مخارج او گرديده است را نيز بپردازد. همچنين مستحّب است که زکات فطر در روز عيد و قبل از اقامة نماز عيد پرداخت گردد.
* تأخير زکات فطر به بعد از اقامة نماز عيد جايز نيست ولي چنانچه شخص يک يا دو روز قبل از روز عيد زکات فطرش را پرداخت کرد جايز است. همچنين جايز است که فطريه چند نفر را به يک نفر، يا فطريه يک نفر را به چند نفر (مستحق) بدهد.
چگونگي پرداخت زکات فطر:
واجب است که زکات فوري (و بدون تأخير) پرداخت گردد و بر وليّ کودک و شخص ديوانه است که خود زکات فطر اين دو را بدهد.
سنت است که مسؤول پرداخت زکات فطر بدان اظهار کند و به تفکيک آن بپردازد. ضروريست هرگاه مکلف قصد پرداخت اين نوع زکات را دارد نيت کند و جايز نيست که شخص در پرداخت آن نيت صدقه بکند. اگر چنين کرد اگر تمام مالش را هم بدهد باز فطرية وي ادا نميگردد. بهتر آن است که زکات کل مالش را به همان فقراي ديارش بپردازد، اما اگر به خاطر مصلحتي اين زکات را به فقراي ديگر ديار داد جايز است.
پرداخت زکات زودتر از فرا رسيدن موعد آن در صورتي که به حد نصاب برسد جايز است [مثلاً زکات دو سال را با هم در حاليکه که هنوز فقط يک سال سپري شده و سال ديگر را پيش رو داريم جايز است].
مستحقان زکات
هشت گروه مستحق زکات اند که عبارتند از:
1) فقرا. 2) مساکين. 3) کساني که براي جمعآوري زکات فعاليت ميکنند. 4) مؤلفه قلوبهم (کساني که تازه اسلام آوردهاند و هنوز در اسلام خود راسخ نگشتهاند). 5) غلام و برده. 6) بدهکاران. 7) مجاهدي که در راه خدا جهاد ميکند. 8) مسافر.
زکات به مقدار نياز هر يک از موارد فوق به آنها پرداخت ميگردد جز مورد سوم که به ميزان مزدي که براي وي تعيين شده به او پرداخت ميشود هر چند غني و بينياز (از زکات) باشد.
پرداخت زکات به باغيان و کساني که به ديار او يورش برده اند و بر آن ديار مسلط گشته اند جايز است. همچنين اگر حاکم ظالمانه يا عادلانه و به اختيار يا اجبار زکات را از وي اخذ نمايد همان، زکات مال او محسوب ميشود (و نيازي به پرداخت مجدد آن نميباشد).
پرداخت زکات به کافر، غلام، ثروتمند (غني)، بنيهاشم و کسي که تحت تکفل صاحب مال است و نفقة او به عهدة وي است جايز نيست.
اگر کسي زکات مالش را ندانسته به غير مستحق آن پرداخت کرد و سپس فهميد که شخص مورد نظر مستحق زکات نبوده زکاتش ادا نشده است (و بايد تجديد نظر کند). اما اگر زکات مالش را به شخصي داد که به گمان او فقير محسوب مي شد ولي بعداً معلوم شد شخص مورد نظر فقير نبوده است زکاتش ادا شده (و نياز به پرداخت مجدد نيست).
روزه
گرفتن روزة ماه رمضان بر هر مسلمان عاقل و بالغي که توانايي روزه گرفتن دارد واجب است. البته زناني که حايض هستند يا خون نفاس (پس از زايمان) ميبينند (از اين قاعده مستثني ميباشند و) نبايد روزه بگيرند. لازم به ذکر است کودکان (که هنوز بالغ نشدهاند) نيز بايد به روزه گرفتن دستور داده شوند تا به آن عادت کنند.
ماه رمضان
داخل شدن ماه رمضان به دو طريق ثابت ميگردد که عبارتند از:
1) هرگاه مسلماني عادل چه زن باشد و چه مرد بر ديدن اين ماه گواهي دهد ماه رمضان ثابت ميشود (و بر مردم واجب ميگردد که روزه بگيرند).
2) اگر سي روز ماه شعبان کامل گردد (و اين امر بر ما ثابت شود) شروع ماه رمضان نيز ثابت ميگردد.
روزه گرفتن
(با حلول ماه رمضان) واجب ميگردد که از هنگام طلوع صبح صادق تا زماني که خورشيد غروب ميکند روزه بگيريم. در روزة ماه رمضان بايد قبل از طلوع صبح صادق نيت روزه کنيم.
آنچه روزه را باطل ميکند
مفسدات روزه عبارتند از:
1) جماع و همبستري کردن:
هر کس در ماه رمضان (هنگام روزه) جماع کند بر اوست که هم قضاي روزه را بياورد و هم کفّاره بدهد. کفّاره روزه عبارتست از: آزادکردن يک برده و اگر استطاعت اين کار را نداشت، دو ماه روزه گرفتن پي در پي، و اگر بر اين نيز توانايي نداشت طعام دادن به (60) مسکين، و اگر بر اين نيز قادر نبود ديگر چيزي بر وي نخواهد بود.
2) خارج شدن مني به سبب بوسيدن، لمس کردن يا استمنا:
البته اگر کسي در خواب محتلم شد و به اين سبب از وي مني خارج گرديد اين حکم بر وي مترتّب نخواهد بود.
3) خوردن و نوشيدن بطور عمدي:
اگر کسي هنگام روزه از روي فراموشي چيزي خورد روزهاش صحيح است و باطل نشده است.
* اگر غباري به گلوي شخصي راه يافت، يا در هنگام مضمضه (آب در دهان کردن) و استنشاق (آب در بيني کردن) مقداري آب به حلق او رسيد، يا با فکر کردن از وي مني خارج گرديد (انزال شد)، و يا اينکه احتلام شد (و در خواب از وي مني خارج شد)، و يا از وي خون يا قي (استفراغ) به هر دليلي خارج گرديد، روزهاش باطل نميشود، و لازم نيست آن را قضا بياورد. اما (چنانچه قبلاً گفتيم) اگر کسي بر اثر مجامعت و همبستري انزال شود هم بايد قضا بياورد و هم کفاره روزه را ادا کند.
اگر کسي به گمان اينکه اکنون شب است چيزي بخورد و بعد معلوم گردد که آنزمان روز بوده است بر اوست که قضاي آن روزه را بياورد، و اگر چنانچه شخصي هنگام شب و در حاليکه مشکوک است که صبح طلوع کرده يا خير چيزي بخورد روزهاش باطل نميشود، اما اگر در روز و در حاليکه مشکوک است که آفتاب غروب کرده يا خير چيزي بخورد بر اوست که قضاي آن روزه را بياورد.
احکام افطارکنندگان (کساني که روزة خود را باطل ميکنند)
افطارکردن (خوردن) روزة ماه رمضان بدون عذر حرام ميباشد. اما بر زن حايض و زني که خون نفاس ميبيند، و همچنين كسي که بخواهد شخصي را از هلاکت نجات دهد، واجب است که روزهاش را در اين زمان افطار کند.
سنت است که مريضي که ميترسد با روزه گرفتن بيمارياش افزون گردد و همچنين مسافري که قصد پيمودن مسافتي را دارد که در آن مسافت، نماز قصر خوانده ميشود روزة خود را افطار کنند.
* خوردن (افطار کردن) روزه براي شخص مقيمي که در اثناي روز قصد سفر ميکند يا زن حامله و زن شيردهي که ميترسند با روزه گرفتن به خود آنها يا فرزندشان ضرري برسد مباح است و بر همه آنهاست که تنها قضاي روزهاي را که افطار کردهاند بياورند و کفاره بر آنها لازم نيست.
* اگر کسي به علت کهولت يا مريضي قادر به روزه گرفتن نباشد و حال او به گونهاي باشد که احتمال بازيافتن صحت و سلامتى براي او نباشد بر اوست که در قبال هر روز از ماه رمضان يک مسکين را طعام دهد و ديگر قضاي روزه بر وي واجب نخواهد بود.
* اگر کسي قضاي روزة ماه رمضان را به حدي به تأخير اندازد که ماه رمضان ديگر حلول کند اگر تأخير او به دليل عذر (شرعي) بوده بر اوست که تنها همان قضاي روزه را بياورد، ولي اگر اين کار را بدون عذر انجام داده بر وي است که علاوه بر قضا آوردن روزه در قبال هر روز يک مسکين را طعام دهد.
* اگر کسي قضاي روزة ماه رمضان را به دليل عذر شرعي به تأخير اندازد و (در همين خلال) قبل از اينکه قضاي آن را بياورد بميرد چيزي بر ذمّة وي نخواهد بود، اما چنانچه شخصي اين کار را بدون عذر شرعي انجام دهد، در قبال هر روز پس از وي به يک مسکين طعام داده ميشود (اين کار را بازماندگان وي انجام ميدهند).
* سنت است که نزديکان ميت (مرده) به اتباع از ميت هر آنچه را نذر کرده برآورده کنند و اگر روزهاي نذر کرده به جاي او آن را به انجام رسانند و اگر بر ميت قضاي روزهاي لازم گشته و وي آن را انجام نداده است به جاي وي آن را ادا نمايند.
* اگر کسي به خاطر عذري (شرعي) روزهاش را افطار کرد و در خلال همان روز عذر شرعي برطرف گرديد يا اگر کافري در خلال روزة ماه رمضان اسلام آورد يا زن حايضي پاک گرديد يا مريضي شخصي برطرف شد يا مسافري مقيم گشت يا کودکي بالغ گرديد يا ديوانهاي عاقل گرديد در تمامي موارد فوق بر همگان لازم است تا قضاي روزه آن روز را بياورند، همچنین ادامة همان روز را باید روزه باشند.
* براي شخصي که بر وي جايز شده تا روزة ماه رمضان را افطار کند جايز نيست که روزه غير ماه رمضان (مثل روزة قضايي، نذري و... را) در اين ايام به جا آورد.
روزة نفل
بهترين روزة نفلي آن است که همواره يک روز در ميان روزه گرفته شود. پس از آن بهترين روزه نفلي روزه گرفتن در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه از هر هفته و سپس روزه گرفتن سه روز از هر ماه که بهترين اين روزها نيز ايام بِيض (13، 14 و 15) از هر ماه قمري است ميباشد. سنت است که بيشتر ايام ماه محرم و شعبان و همچنين روز عاشورا و روز عرفه و (6) روز از ماه شوال روزه گرفته شود.
* مکروه است که ماه رجب و روز جمعه به روزة نفلي اختصاص داده شود.
نکتهها
* اگر زني که خون حيض يا نفاس ميبيند قبل از طلوع صبح پاک گردد بر او جايز است که غسل را تا بعد از اذان صبح به تأخير اندازد و چنانچه قبل از غسل سحري بخورد تا روزه بگيرد روزهاش صحيح است و اشکالي بر آن مترتب نيست. همچنين اگر کسي از (نوع ديگر حدث اکبَر يعني) جنابت برخوردار بود و تا بعد از اذان صبح غسل نکرد جايز است و روزه اش نيز صحيح ميباشد.
* بر زن جايز است براي اينکه در عبادت مسلمين در ماه رمضان هماهنگ با آنها مشارکت کند در صورتي که زياني وي را تهديد نکند از داروهايي که حيض را به تأخير مياندازد استفاده نمايد.
* خوردن و بلعيدن بلغم و خلطي که در گلو قرار ميگيرد براي روزهدار جايز است.
* رسول الله ص ميفرمايد: همواره امّتم تا زماني که در افطار عجله کنند و سحري را تأخير نمايند (عاقبت) بر خير خواهند بود([15]).
در جاي ديگر آن حضرت ص ميفرمايد: تا زماني که مردم (امّتم) افطار را تعجيل کنند دين همواره آشکار (و سرزنده) خواهد بود، زيرا يهود و نصارا افطار را تأخير ميکنند.([16]) (و همين باعث تفکيک آنها از مسلمين ميگردد).
* در هنگام افطار کردن مستحب است که دعا شود، زيرا رسول الله ص در اين مورد ميفرمايد: دعاي روزهداري که هنگام افطار دعا ميکند رد نميشود.([17]) از جمله دعاهايي که در هنگام افطار از آن حضرت ص روايت شده اين است که آن حضرت هنگام افطار ميفرمود: تشنگي برطرف شد و رگها مرطوب گرديد و اگر خدا بخواهد اجر و پاداش (روزه) تثبيت شد.([18]) (يعني مورد قبول واقع شد و...)
* سنت است که با رطب (خرماي تر قبل از اينکه به خرماى خشك تبديل شود) افطار شود و اگر موجود نبود پس سنت است که با تعدادي تمر (خرماي تقريباً خشک) افطار شود و اگر اين نيز موجود نبود سنت است که با آب افطار شود.
* چون ميان فقها در مورد اينکه آيا استفاده از سرمه و... در هنگام روزه درست است يا خير اختلاف وجود دارد بهتر است براي رهايي از اين اختلاف از سرمه و چکاندن قطره در چشم يا گوش پرهيز شود. اما اگر ضرورتي پيش آمد که ناچار بود شخص براي معالجة خود از اين موارد استفاده کند حتي اگر طعم قطره و.. به حلق شخص برسد باز هم روزة او صحيح است و باطل نشده است.
* مسواک کردن در هر زمان براي روزهدار نهتنها مکروه نيست بلکه سنت ميباشد.
* بر روزهدار واجب است که از غيبت، سخنچيني، دروغ و مانند آن اجتناب کند و اگر چنانچه کسي به او فحش و ناسزا گفت، فقط بگويد: من روزهدارم. در صورتي روزة روزهدار کامل و محفوظ باقي خواهد ماند که زبان و تمامي اعضاي خود را از گناه حفظ کند. رسول الله ص ميفرمايد: کسي که در سخن و کردار از گناه اجتناب نکند خداوند نيازي به اجتناب او از غذا و نوشيدني ندارد.([19]) (يعني تنها نخوردن و ننوشيدن کافي نيست).
* سنت است که هرگاه روزهدار را کسي به طعام فرا خواند ميزبان را از روزة خود مطلع کند و برايش دعاي خير كند، و اگر روزه نداشت دعوتش را اجابت کند و از طعام او ميل نمايد.
* شب قدر با فضيلتترين شب سال است و زمان آن در ده شب آخر ماه رمضان محصور شده و شبي که بيش از ديگر شبها مورد تأکيد قرار گرفته و گفته شده آن شب، شب قدر است شب بيست و هفتم اين ماه ميباشد. عمل صالحي که در اين شب انجام ميگيرد بهتر از عمل صالحي است که در هزار ماه (غير اين شب) انجام ميگيرد. نشانههايي براي شب قدر تعيين گشته که عبارتند از اينکه: خورشيد در صبح آن شب تقريباً مايل به سفيد طلوع ميکند و اشعة زيادي ندارد و هواي آن شب نيز مطبوع و معتدل ميباشد. جه بسا مسلماني اين شب را باز يابد ولي او خود به اين مسأله پي نبرد. مطلوب آن است که شخص مسلمان در تمامي ماه رمضان در عبادت بکوشد و بخصوص ده شب آخر ماه رمضان را به عبادت اختصاص دهد و مسلمان بايد تلاش کند تا سرحد امکان در هيچ يک از شبهاي رمضان عبادت (و نماز شب) را ترک نکند و اگر نماز تراويح را با جماعت ميخواند تا پايان نماز امام را همراهي کند تا همين براي او در زمرة نماز شب محسوب گردد.
* اگر کسي نيت روزة نفلي نموده سنت است که آن روزه را به پايان رساند ولي اتمام آن بر وي واجب نيست و اگر عمداً روزهاش را باطل نمود نيز بر او حرجي نيست و لازم نيست قضاي آن را بياورد.
اعتکاف
اعتکاف عبارتست از اينکه مسلماني عاقل در مسجد به منظور عبادت بيتوته کند و به مسجد ملتزم گردد. شرايطي که براي معتکف در نظر گرفته شده عبارتند از اينکه وي بايد از حدث اکبر (جنابت و...) پاک باشد و بجز مواقع ضرورت مثل قضاي حاجت (دستشويي رفتن) و غسل واجب و... از مسجد خارج نگردد. اگر معتکفي بدون ضرورت از مسجد خارج گردد يا با زنش همبتسري کند اعتکافش باطل ميگردد.
اعتکاف در هر زمان سنت است و در ماه رمضان و بخصوص در ده روز آخر ماه رمضان بدان تأکيد فراوان شده است. کمترين مدت تعيين شده براي اعتکاف يک ساعت است و مستحب است که از يک شبانهروز کمتر نباشد. زن جز با رضايت همسرش حق اعتکاف ندارد و سنت است که هر کسي معتکف ميشود وقت خود را در عبادت و اطاعت فرامين الهي سپري کند و از زياده پرداختن به مباحات پرهيز نمايد و همين طور از کارهاي بيهوده و لغو نيز اجتناب.
حج و عمره
گذراندن يک حج و يک عمره در عمر واجب است. شروط وجوب حج و عمره عبارتند از:
1) اسلام.
2) عقل.
3) بلوغ (رسيدن به سن بلوغ).
4) آزادبودن.
5) داشتن استطاعت و توانايي به گونهاي که زاد و توشة سفر حج را دارا باشد.
براي زني که قصد حج رفتن دارد شرط ششمي نيز در نظر گرفته شده و آن اينکه بايد از محارم او کسي او را در اين سفر همراهي کند. البته حج کردن زن بدون محرم صحيح است ولي زن با اين کار مرتكب امر حرامى شده و گنهکار ميشود.
اگر کسي در حج کردن آنقدر سهلانگاري و کوتاهي کرد که قبل از رفتن به سفر حج از دنيا رفت، به مقدار هزينه يک سفر حج و عمره از مال او که باقي مانده کنار گذاشته ميشود (تا براي حج و عمره او مصرف شود).
حج کافر و ديوانه درست نيست، ولي اگر کودک يا بردهاي حج کرد حج آنها درست است اما اين نميتواند جاى حج الاسلام (حج فرض) قرار گيرد، و وقتى كودك به سن بلوغ رسيد بايد حج فرض را بجا آورد. اگر فقير و بيبضاعتي پول قرض کرد و با آن حج گزارد حجش درست است.
اگر شخصي در حاليکه حج بر او فرض شده اما به اداي آن نپرداخته است به نيابت از کسي ديگر به حج برود حجي که گزارده براي خود او محسوب ميشود و (حج انجام شده به کسي که او را نايب قرار داده تعلق نميگيرد).
احرام
کسي که قصد احرام بستن دارد سنت است که غسل کند، و به نظافت و خوشبوکردن خود بپردازد، و از پوشيدن لباس دوخته شده پرهيز کند، و با دو تکه پارچة سفيد، يکي به عنوان شلوار و ديگري به عنوان ردا و پيراهن خود را بپوشاند و آنگاه احرام بسته بگويد: لبيك اللهم([20]) عمرة، أو حجاً، أو حجاً وعمرة. و ابتدا عمره، و بعد حج، و يا اول حج، و آنگاه عمره را به جا آورد. اگر ترس دارد که چيزي مانع انجام حج او شود بر اوست که اين عبارت را بخواند: فإن حبسني حابس فمَحِلّيْ حيث حبستني([21]).
شخص حاجي مختار است هر يک از مناسک سه گانه شامل حج تمتع، حج قِران و حج إِفراد را که خواست، انجام دهد ولي بهتر آن است که قصد حج تمتع نمايد و آن عبارتست از اينکه در ماههاي حج براي عمره احرام بندد و آنگاه از احرام عمره خارج گردد و سپس براي اداي حج فرض در همان سال احرام بندد. افراد آن است که تنها براي حج احرام بندد، و نوع قران آن است که براي عمره و حج هماهنگ احرام بندد يا ابتدا براي اداي عمره احرام بندد و قبل از شروع به طواف عمره حج را نيز در عمرة خود داخل گرداند.
هر گاه شخصي که ارادة حج دارد بر مرکب خويش قرار گرفت بايد که اين عبارت را بخواند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إن الحمد والنعمة لك والملك، لا شريك لك([22]).
مستحب است که مردان اين دعا را با صداي بلند بخوانند و همچنين مستحب است هم مرد و هم زن حاجي به کثرت اين دعا را تکرار کنند.
آنچه در هنگام احرام ممنوع است:
نُه چيز در هنگام احرام ممنوع است که عبارتند از:
1) تراشيدن يا کندن مو از بدن.
2) کوتاه کردن ناخن.
3) پوشيدن لباس دوخته شده براي مردان. البته اگر شخص مُحرِم ازاري نيافت تا خود را بپوشاند. ميتواند از شلوار استفاده کند. و همچنين اگر کفش نيافت (کفش مخصوص احرام) ميتواند از موزه استفاده کند و فديهاي نيز بر او واجب نخواهد شد.
4) پوشيدن سر براي مردان.
5) استفاده از عطر و خوشبويي بر روي بدن يا لباس.
6) شکارکردن و کشتن حيواني که وحشي و در عين حال مباح است.
7) بستن عقد نکاح. البته اين امر حرام است ولي فديه اي ندارد.
8) لمس کردن اعضاي همسر غير از شرمگاه از روي شهوت. اين امر فديه دارد و فدية آن يک گوسفند يا سه روز روزه گرفتن يا طعام دادن به شش مسکين ميباشد.
9) مجامعت کردن. اگر جماع کردن قبل از تحليل اول([23])صورت گيرد حج شخص فاسد شده و بر وي واجب ميگردد آن را کامل کند، و در سال آينده قضاي آن را بياورد. در ضمن بايد شتري (جَمل) را قرباني کند و گوشت آن را ميان فقراي مکه تقسيم کند. اما چنانچه مجامعت پس از تحليل اول صورت گرفت حجش فاسد نميشود ولي بر او واجب ميشود که شتري قرباني نمايد. اگر کسي در عمره مجامعت کند عمرهاش فاسد ميگردد و بر اوست که گوسفندي را قرباني کند و در ضمن قضاي آن عمره را بعداً بياورد. لازم به ذکر است حج و عمره با عملي غير از مجامعت باطل نميگردد. زن نيز در احکام فوق چون مرد است و فقط وجه تفاوت او در احکام با مرد آن است که او ميتواند لباس دوخته شده بپوشد امّا حق پوشيدن دستکش، نقاب و روبند را ندارد.
فديه
فديه بر دو نوع است:
1) فديه اختياري:
و آن فديهاي است که بر اثر تراشيدن و کندن مو يا استفاده از خوشبويي (مثل عطر و صابون و...)؛ يا کوتاه کردن ناخن، تراشيدن موي سر و يا پوشيدن لباس دوخته، بر ذمة حاجي ميگردد که در اين نوع فديه حاجي مختار است يا سه روز روزه بگيرد، يا شش (6) مسکين را طعام دهد [و بر اوست که براي هر مسکين مقدار يک کيلو و نيم به عنوان طعام در نظر گيرد] يا گوسفندي را ذبح کند. و جزاي صيد اين است که در صورت وجودِ همانندِ آن صيد فديه دهد و در صورت نبودِ همانند آن قيمتش را بپردازد.
2) فديهي ترتيبي
فديهي متمتع و قارن [گوسفند] و فديهي جماع [شتر] ميباشد. (در اين نوع فديه، بايد به ترتيب فديهي هر کدام (متمتع، قارن يا جماع) داده شود و) در صورت عدم توانايي بايستي سه روز در ايام حج و هفت روز نيز پس از بازگشت از سفر حج را روزه بگيرد. هدي (قرباني) يا إطعام صرفاً براي استفادة فقيران حرم بايد صورت گيرد.
پس از دخول در مکه
وقتي حاجي به مکه وارد شد هنگام داخل شدن در مسجد الحرام دعاي مأثور([24]) را که هنگام داخل شدن در مسجد ميخوانند ميخواند و وارد مسجد الحرام ميگردد. سپس اگر قصد حج تمتع نموده طواف عمره را انجام ميدهد و اگر قصد حج إِفراد يا قِران دارد طواف قدوم را انجام ميدهد. آنگاه رداي (جامة احرام) خود را از زير دست راستش گذرانده دو طرف ردا را بر شانة چپش مياندازد و از مقابل حجرالاسود طواف خود را آغاز کرده و سنگ را استلام (لمس) ميکند و ميبوسد و اگر خواست تنها به اشاره کردن به آن اکتفا کرده و همزمان با اشاره به سوي آن بسم الله و الله اکبر را ميخواند. اين کار در هر دور طواف بايد انجام گيرد. بعد خانة خدا را سمت چپش قرار ميدهد و هفت مرتبه دور آن طواف ميکند. لازم به ذکر است سه دور اول از طواف حتي المقدور بايد باگامهاي کوتاه اما با سرعت و تندي انجام پذيرد امّا چهار دور آخر آن همچون راه رفتن عادي انجام ميگيرد. هرگاه طوافکننده برابر رکن يماني قرار گرفت بر اوست که اگر توانست (و مجال براي او فراهم شد) رکن را لمس کند و در ميان دو رکن اين دعا را بخواند: ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النار([25]).
طوافکننده در هر دور طوافي که انجام ميدهد ميتواند هر دعايي را که خود ميخواهد بکند و آنگاه در صورت امکان بايد دو رکعت نماز پشت مقام ابراهيم ادا کند ودر رکعت اول آن سورة کافرون و در رکعت دوم سورة اخلاص را بخواند. بعد از آب زمزم هر چه بيشتر بنوشد و سپس به سمت حجر الاسود رفته اگر توانست آن را لمس کند و آنگاه اگر متيسر شد نزد ملتزم [بين حجر الاسود و درب خانه خدا] دعا ميکند، و بعد به سوي کوه صفا رفته و بر آن بالا ميرود و ميگويد: أبدأ بما بدأ الله به،([26]) و سپس اين آية قرآن را قرائت ميکند که: ﴿ * ¨bÎ) $xÿ¢Á9$# nouﷺöyJø9$#uﷺ `ÏB Ìͬ!$yèx© «!$# ( ô`yJsù ¢kym |Møt7ø9$# Íﷺﷺ& tyJtFôã$# xsù yy$oYã_ Ïmøn=tã bﷺ& §q©Üt $yJÎgÎ/ 4 `tBuﷺ tí§qsÜs? #Zöyz ¨bÎ*sù ©!$# íÏ.$x© íOÎ=tã ÇÊÎÑÈ﴾ (البقرة:158)([27]). آنگاه تکبير گفته و «لا إله إلاَّ الله» ميگويد و بعد روي به قبله مينمايد و دستهاي خود را بالا ميبرد و دعا ميکند و سپس پايين ميآيد و به سوي پرچم سبز رنگ روانه ميشود. و بين دو پرچم (علامت) سبز رنگ با شتابان ميرود و بعد از آن پرچم به قدم زدن ادامه ميدهد تا به مروه برسد. در مروه هر آنچه را که در صفا انجام داد، انجام ميدهد و آنگاه پايين آمده شروع به سعى ميکند و هفت بار را کامل ميکند. اين سعى به اين نحو انجام ميگيرد که سعىکننده ميان صفا و مروه سعى اولش را از صفا به سمت مروه شروع ميکند، و سعى دوم را از سمت مروه به طرف صفا انجام ميدهد، و تا کامل شدن هفت سعى اين کار را ادامه ميدهد. سپس موهاي خود را کوتاه کرده يا ميتراشد. البته تراشيدن بهتر است ولي در عمرة متمتع چون حجي را پس از عمره در پيش دارد تراشيدن اولويت ندارد. کسي که قصد حج قِران يا إِفراد دارد تا در روز عيد، جمرة عقبه را نزند پس از طواف قدوم تحليل نميشود. حکم زن در احکام مذکور چون مرد است جز اينکه زن در طواف و سعي بين صفا و مروه چون مردان که با حالتي خاص راه ميروند راه نميرود. (حالتي است بين راه رفتن و دويدن).
چگونگي حج کردن
در روز ترويه (روز هشتم) چنانچه از احرام بيرون آمده باشد از منزل خود در مکه احرام ميبندد و به سوي«مني» روانه ميشود تا شب نهم را در آنجا بيتوته کند و آنگاه زماني که خورشيد روز نهم طلوع کرد روانه عرفات ميشود و نماز ظهر و عصر خود را در اين مکان قصر و جمع ميکند. تمامي عرفات موقف محسوب ميشود جز وادي [عُرَنه]. در اين ميان بايد مقولة «لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو على كل شيء قدير»([28]). را به کثرت تکرار کند و در دعا و توبه و توجه به خداوند بکوشد. هنگام غروب خورشيد بايد با آرامي اين ديار را به سوي مزدلفه ترک گويد و تلبيه گويان [لبيک گويان] و در حاليکه به ذکر خداوند مشغول است مسير عرفات تا مزدلفه را با آرامي و وقار بپيمايد و زماني که به مزدلفه رسيد نماز مغرب و عشاء را در اين مکان قصر و جمع کند و همان جا بيتوته(شب ماندن) نمايد. بعد نماز صبح را در اول وقت ادا کند و در عبادتگاه خود مشغول گردد تا روز آشکار شود. سپس قبل از طلوع خورشيد آن مکان را ترک گويد و زماني که به وادي«محسّر» رسيد، در حد توان سرعت گيرد تا به«مني» برسد. سپس جمرة عقبه را بزند، به اين ترتيب که هفت سنگريزه (قطعه سنگ) در حد بين نخود و فندق ـ را به سمت محوطة مربوطه پرتاب کند. کسي که جمرة عقبه ميزند بايد همراه هر سنگريزه که پرتاب ميکند تکبير بگويد و دستهاي خويش را نيز در هنگام زدن بالا بگيرد. ضروريست که قطعه سنگها در همان محوطة مربوطه (که حوض مانند است) بيافتد هر چند به شاخص و نماد تعيين شده اصابت نکند. [آنگاه که رمي جمرات شروع گرديد ديگر تلبيه گفتن پايان مييابد]. سپس قرباني ميکند و سرش را کوتاه يا ميتراشد هر چند تراشيدن افضل و بهتر است. با انجام رمي جمرات همه چيز بر حاجي حلال ميگردد جز زنان و اين همان تحليل اول([29]) است که از آن ياد کرديم. سپس به مکه رفته و در آنجا به طواف افاضه [طواف واجبي که حج با آن پايان مييابد] ميپردازد و آنگاه چنانچه حج او تمتع بوده به سعي بين صفا و مروه ميپردازد. همچنين اگر کسي قبلاً همراه طواف قدوم به سعي صفا و مروه نپرداخته است اکنون وقت آن است که آن را انجام دهد. با انجام اين سعي همه چيز حتي (همبستري) با زنان نيز بر حاجي حلال ميگردد و اين را تحليل ثاني (دوم) گويند. سپس به «مني» بر ميگردد و وجوباً (الزاما) شبهايي را در آن مکان بيتوته ميکند و در آنجا بعد از زوال هر روز رمي جمرات (زدن سنگريزه) را انجام ميدهد و در هر مرحله هفت سنگريزه را پرتاب ميکند. نحوة پرتاب سنگريزه (جمرات) به اين ترتيب است که ابتدا در جمرة اولي هفت سنگريزه را پرتاب ميکند، و آنگاه جلوتر رفته و پس از برداشتن چند گام متوقف ميشود و به ذکر الهي و دعا ميپردازد. آنگاه به قسمت مياني (وُسطي) رفته چون جمرة اولي رمي جمرات را انجام ميدهد و پس آن به ذکر خدا و دعا ميپردازد، و بعد جمرة عقبه را انجام ميدهد و ديگر در اين مرحله توقف نميکند. روز دوم نيز همين کار را تکرار ميکند. اگر حاجي دوست داشت تا در خروج از «مني» تعجيل کند بر اوست که قبل از غروب آفتاب از آن مکان خارج گردد، و اگر خورشيد روز دوازدهم غروب کرد و او هنوز در«مِني» بود بر او واجب است که در همانجا شب را صبح کند و رمي جمرات را در فرداي آن روز نيز انجام دهد. اما اگر او قصد خروج کرده باشد ولي ازدحام مردم مانع خروج او از«مَني» گشته باشد ميتواند پس از غروب آفتاب نيز آنجا را ترک گويد و اشکالي بر او مترتّب نخواهد بود. حکم براي شخصي که قصد حج قران دارد مانند کسي است که قصد حج إِفراد دارد جز اينکه بر او واجب است که چون متمتع بايد قرباني کند.
آنگاه که حاجي ارادة سفر به سوي اهل و عيال خود نمود بر اوست که تا طواف وداع را انجام نداده از مکه خارج نگردد. اين طواف آخرين عهدي است که او با صاحب خانه ميبندد.
لازم به ذکر است طواف وداع از ذمة زن حايض و نفساء ساقط ميگردد. اگر کسي پس از طواف وداع به تجارتي مشغول شد بايد دوباره اين طواف را از انجام دهد، اما اگر کسي قبل از انجام طواف وداع از آن مکان خارج گرديد اگر نزديک بود بايد برگردد و اين طواف را به جا آورد، ولي اگر از آنجا دور شده بود بر او واجب است که براي جبران آن قرباني کند.
خلاصة سلسله مراتب اعمال حج
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | |
نوع حج | در شروع احرام بستن و تلبيه گفتن | بعد | بعد | بعد | روز هشتم قبل از ظهر | روز نهم پس از طلوغ خورشيد | بعد از غروب خورشيد | روز دهم يا روز عيد، بعد از صبح و قبل از طلوع خورشيد | روز يازدهم و دوازدهم و روز سيزدهم براي متأخر | خروج از مکه و هنگام سفر به ديار خود | |
1 | تمتع | لبيک عمره و تمتع آن به حج | طواف عمره | سعي عمره (منظور سعي ميان صفا و مروه است) | کوتاه کردن موي سر (تحليل کامل) | احرام بستن براي حج از مکه و سپس عازم مني شدن | رفتن به عرفه و قصر و جمع کردن نماز ظهر و عصر (جمع تقديم) سپس خلوت گزيدن براي دعا تا هنگام غروب | رفتن به مزدلفه و خواندن نماز عشاء و مغرب بصورت قصر هنگام رسيدن به اين مکان و بيتوته کردن در آنجا تا نصف شب. مستحب است که اين بيتوته تا بعد از صبح به طول انجامد. | رفتن به مني و زدن جمره عقبه، قرباني کردن، کوتاه کردن يا تراشيدن موي سر، سپس انجام طواف افاضه. با انجام دو عمل از سه عمل تحليل اول صورت ميگيرد و با انجام عمل سوم تحليل دوم صورت ميگيرد. | رمي جمرات صغري سپس رمي وسطي و آنگاه رمي کبري پس از زوال | طواف وداع اين طواف از ذمة زن حايض و نفساء ساقط ميگردد. |
2 | قِران | لبيک عمره و حج | طواف قدوم | سعي حج | مَکث کردن در احرام خود | رفتن به مني | |||||
3 | اِفراد | لبيک براي حج | طواف قدوم | سعي حج | مکث کردن در احرام خود (يعني همچنان بر احرام بماند وخارج نگردد) | رقتن به مني |
ارکان چهارگانه حج
1) احرام بستن که در آن نيت دخول در منسک مينمايد.
2) وقوف در عرفه.
3) طواف زيارت (يا افاضه).
4) سعي حج.
واجبات هفتگانه حج
1) احرام بستن از ميقات.
2) وقوف در عرفه تا هنگام شب.
3) بيتوته کردن در مزدلفه يا بعد از نيمه شب.
4) بيتوته در «مَني» در شبهاي ايام تشريق.
5) رمي جمرات.
6) کوتاه کردن يا تراشيدن مو.
7) طواف وداع.
ارکان سه گانه عمره
1) احرام بستن. 2) طواف عمره. 3) سعي عمره.
واجبات عمره
1) احرام بستن از ميقات. 2) کوتاه کردن يا تراشيدن مو.
* هيچ يک از مناسک حج بدون انجام ارکان مذکور کامل نميگردد (لذا انجام هر يک از ارکان ضروريست) چنانچه کسي واجبي را ترک کند بر اوست که قرباني کند (و دَم بر او واجب ميگردد).
اما اگر سنتي از سنتهاي حج را ترک گويد چيزي بر او نخواهد بود (و جريمهاي چون قرباني و... را متحمل نخواهد گرديد).
شروط طواف
براي صحت طواف بدور کعبه سيزده شرط لازم است، اين شرايط عبارتند از؛
1) اسلام داشتن.
2) دارابودن عقل.
3) نيت مشخص و معين.
4) داخل شدن وقت طواف.
5) پوشيدن عورت در حد توان.
6) پاکي از بيوضويي و حدث. البته کودک از اين قاعده مستثني ميباشد.
7) تکميل هفت دور بطور يقيني.
8) قراردادن کعبه در سمت چپ خود. بديهيست آنچه اشتباه انجام داده را بايد اعاده کند.
9) عدم رجوع از رفتن خود.
10) راه رفتن براي کسي که توانايي آن را دارد(معذور ميتواند بر چرخ يا... سوار شود).
11) پي در پي انجام دادن دورهاي طواف.
12) طواف بايد داخل مسجد الحرام صورت گيرد.
13) طواف بايستي از کنار حجر الاسود شروع گردد.
سنتهاي طواف
سنتهاي طواف عبارتند از:
1) لمس کردن حجر الاسود و بوسيدن آن.
2) گفتن تکبير در جوار اين سنگ.
3) استلام و لمس رکن يماني.
4) رعايت طريقة راه رفتن که در برخي مواضع بايد سريع اما با گامهاي کوتاه حرکت کند و در مواقع ديگر بصورت عادي راه برود و....
5) دعاکردن و ذکرکردن در اثناي طواف.
6) هر چه نزديکتر قرار گرفتن نسبت به خانه خدا در اثناي طواف.
7) خواندن دو رکعت نماز پشت مقام ابراهيم. همچنين در هنگام طواف سنت است که رداي خود را از زير بغل راست بر شانه چپ اندازد به گونهاي که کتف راست او برهنه بماند اين فقط در طواف قدوم و طواف افاضه و طواف عمره ميباشد.
شروط نهگانة سعي (بين صفا و مروه)
1) اسلام.
2) عقل.
3) نيت.
4) پي درپي انجام دادن.
5) راه رفتن براي کسي که توانايي دارد.
6) تکميل هفت مرتبه (رفت و برگشت ميان صفا و مروه).
7) استيعاب*([30]) صفا و مروه.
8) سعي پس از طواف صحيح صورت گيرد.
9) طوري سعي را انجام دهد که شروع سعي از صفا به سوى مروه يك شوط، و شروع آن از مروه به صفا شوط دوم باشد.
سنتهاي سعي
سنتهاي سعي عبارتند از:
1) پاکي از نجاست و بيوضويي (حدث).
2) پوشيدن عورت.
3) دعاکردن و ذکر گفتن در اثناي طواف.
4) رعايت طريقه رفتن در سعي که برخي جاها بايد سريع و برخي مواضع بايد آرام حرکت کند([31]).
5) بالا رفتن بر تپة صفا و مروه.
6) پي در پي انجام دادن سعي پس از طواف و رعايت موالات بين اين دو.
نکته:
اگر کسي رمي (زدن سنگ به موضع مشخص) روزي را به تأخير اندازد هر چند آن روز، روز قرباني (نحر) باشد تمامي رميها را به اواخر ايام تشريق موکول کند، جايز است اما بهتر است هر رمي در همان روزي که بدان اختصاص يافته انجام پذيرد.
قرباني
قرباني کردن سنت مؤکده است، و وقتي روز دهم ذي الحجه فرا رسيد کسي که اراده قرباني دارد حق کندن مو يا پوست يا کوتاه کردن ناخن را تا قرباني نکرده، نخواهد داشت.
عقيقه
عقيقه سنت است و اگر فرزند پسر بود دو گوسفند و اگر دختر بود يک گوسفند بايد ذبح کرده شود. مستحب است که اين گونه ذبح روز هفتم از ولادت فرزند صورت گيرد. همچنين سنت است که چنانچه فرزند پسر بود موهاي سرش را بتراشند و هموزن موهايش نقره صدقه بدهند.
متفرقات
* شيطان تلاش ميکند که در هفت مرحله با انسان پيکار کند تا در يکي از آنها بر وي پيروز شود. او ابتدا تلاش ميکند انسان را به کفر و شرک مبتلا کند، و اگر نتوانست سعي ميکند وي را دچار بدعت در اعتقاد نموده و او را از پيروي رسول الله ص و يارانش باز دارد. اگر در اين مرحله نيز بر او پيروز نشود، تلاش ميکند او را دچار گناهان کبيره نمايد، و اگر در اين مرحله ناکام بماند، سعي ميکند به گناهان صغيره او را دچار کند، و در صورت ناکامي در اين مرحله نيز شيطان تلاش ميکند تا آنقدر انسان را به انجام مباحات (کارهاي غيرديني اما جايز) مشغول کند (که وي را از عبادت باز دارد). در مرحلة آخر وقتي که شيطان در مراحل ششگانة فوق نااميد شد سعي ميکند با مشغول کردن انسان به عباداتي که از فضيلت کمتري برخوردار است او را از عبادات پرفضيلت که اجر فراوان دارد باز دارد.
* گناهان و بديها با اموري چون توبة صادقه، استغفار، کارهاي نيکو انجام دادن، مبتلاشدن به بلايا و مصائب، صدقه دادن و دعا براي ديگران محو و زايل مي گردد. اما چنانچه گناهي باقي بماند و در دنيا مورد آمرزش قرار نگيرد گنهكار در قبر يا روز قيامت يا در جهنم الهي مجازات ميشود تا زماني که از گناه پاک گردد. سپس اگر گناهکار موحّد و يکتاپرست بوده باشد به بهشت راه پيدا ميکند و چنانچه کافر، منافق يا مشرک بوده باشد براي هميشه در جهنم باقي مي ماند.
آثار گناه و معصيت بر انسان:
1) ايجاد وحشت و ظلمت در قلب مينمايد.
2) قلب را مريض و خوار ميگرداند.
3) ميان دل و خداوند حايل ميشود.
آثار آن بر دين:
بر دين نيز چنان آثاري ميگذارد و باعث محروم شدن انسانها از اطاعت خداوندي و همين طور محروم شدن انسان از مشمول شدن در دعاي رسول خدا ص و فرشتگان و مؤمنان ميگردد.
آثار آن بر رزق انسان:
باعث محروم ماندن از رزق، و همچنين موجب زايل شدن نعمت (خداوندي) و از بين رفتن برکت در مال ميشود.
آثار آن بر فرد:
برکت عمر را زايل ميکند.
1) معيشت و زندگي سخت و دشوار (با کمبود رزق و...) عايد او ميگردد.
2) کارها بر وي مشکل ميگردد.
آثار آن بر اعمال:
باعث عدم قبولي عبادات و طاعات ميگردد.
آثار آن بر جامعه:
1) باعث از بين رفتن امنيت ميشود.
2) موجب گراني ميشود.
3) باعث مسلط شدن حکام (ناعادل) و دشمنان ميگردد.
4) موجب ميشود باران رحمت الهي منقطع گردد و...
آرامش دل و شادابي و از بين رفتن غم و اندوه را همگان آرزومندند و بيترديد با حصول اين موارد است که زندگي نيکو و سالم محقق ميگردد. براي حصول اين آرامش و سرور اسبابي ديني، طبيعي و عملي وجود دارد که البته جز براي شخص مؤمن و موحّد مقدور نيست. از آن جلمه ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
1) ايمان به خدا.
2) انجام اوامر الهي و اجتناب از آنچه ما را نهي فرموده است.
3) نيکي کردن با خلق خدا (شامل انسان و...) در گفتار و کردا و انجام انواع معروفات (نيکيها).
4) اشتغال به کارها يا دانشهاي سودمند ديني يا دنيوي.
5) عدم تفکر به کارهايي که در آينده انجام خواهد گرفت يا کارهايي که در گذشته انجام گرفته است، بلکه مشغول شدن به تفکر در مورد حال و کارهاي روزانه.
6) زياده ذکر کردن خداوند (و مشغول شدن به گفتن اسما و صفات او) .
7) سخن گفتن و بازگو کردن نعمتهاي ظاهري و باطني الهي.
8) نگريستن به کسي که از لحاظ دنيوي در سطح پايينتري از ما قرار دارد و عدم نگريستن به آنکه در امور دنيوي بر ما سبقت جسته است.
9) از بين بردن آنچه براي انسان غم و اندوه ميآفريند و حصول اسبابي که شادي و سرور را براي ما به ارمغان ميآورد.
10) التجا وپناه بردن به خدا بدانچه رسول الله ص با آن براي ازالة همّ و اندوه استعانت ميجست. مانند اين فرمودة رسول الله ص که ميفرمايد: «مَا أَصَابَ أَحَدًا قَطُّ هَمٌّ وَلا حَزَنٌ فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أَمَتِكَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوْ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيعَ قَلْبِي وَنُورَ صَدْرِي وَجَلاءَ حُزْنِي وَذَهَابَ هَمِّي. إِلا أَذهَبَ اللَّهُ هَمَّهُ وَحُزْنَهُ وَأَبْدَلَهُ مَكَانَهُ فَرَحًا».
هر آنکسي را که حزن يا اندوهي بر وي وارد شود و او بگويد: بار خدايا من بندة تو و فرزند (زن و مردي هستم که) آندو نيز بندة تو هستند. موي پيشانيام (سرنوشتم و...) در دست توست و هر آنچه حکم فرمايي در من نافذ و هر آنچه در مورد من قضاوت کني جز عدل نخواهد بود. تو را با تمام اسمايي که خود خويشتن را بدان اسم ناميدهاي و هر آن اسمي که آن را به مخلوقي از مخلوقات خود آموختهاي يا آن را در کتاب خويش نازل نمودهاي و يا اسمي که در علم غيبي که تنها تو بدان واقفي براي خويش برگزيدهاي از تو ميخواهم که قرآن را بهار قلب و نور سينه و جلاي اندوهم قرار دهي و با آن همّ و غمم را زايل فرمايي».
خداوند تمامي حزن و اندوه او را از بين ميبرد و در عوض، سرور و شادي را بر وي ارزاني ميدارد.
* ابراهيم الخواص«رحمه الله» ميفرمايد: دواي قلب پنج چيز است که عبارتند از:
1) تلاوت قرآن با تدبّر در مفهوم و معاني آن.
2) خالي نگهداشتن شکم (کم خوردن).
3) شبزندهداري براي عبادت.
4) تضرّع و زاري هنگام سحر دربارگاه خداوندي.
5) همنشيني با صالحان و نيکوکاران.
* ثابت شده است که رسول الله ص غير از نمازهاي فرضي دوازده رکعت نماز سنت نيز به جا ميآوردهاند که عبارتند از؛
1) دو رکعت قبل از فرض صبح.
2) چهار رکعت قبل از فرض ظهر.
3) دو رکعت بعد از نماز فرض ظهر.
4) دو رکعت بعد از فرض مغرب.
5) دو رکعت بعد از فرض عشاء.
همچنين بروايت صحيح نقل شده که آن حضرت ص علاوه بر نمازهاي سنت فوق که سنن رواتب به آنها ميگويند، نيز نمازهاي نفلي ديگري را روزانه ميخواندند که عبارتند از ؛ 1) چهار رکعت قبل از ظهر. 2) دو رکعت بعد از اذان مغرب (و قبل از فرض مغرب). 3) دو رکعت بعد از اداي نماز وتر بصورت نشسته.
* چنانچه قاري قرآن از حفظ به تلاوت قرآن بپردازد به خاطر تدبّر و تفکر (براي درست خواندن) و بسيج دل و بينايي براي خواندن قرآن از ثواب بيشتري نسبت به کسي که از روي مصحف تلاوت ميکند برخوردار ميشود. اما چنانچه موارد فوق (تدبر، تکفر و...) در تلاوتکنندهاي که از حفظ قرآن ميخواند با تلاوتکنندهاي که از روي مصحف به قرائت قرآن مي پردازد مساوي باشد مورد دوم (تلاوتکننده از روي مصحف) از اجر و فضيلت بيشتري برخوردار ميگردد.
* نمازخواندن در اوقاتي که نماز خواندن در آن وقتها ممنوع و نهي گرديده جايز نميباشد. اين اوقات عبارتند از؛
1) بعد از صبح تا هنگامي که خورشيد به اندازه يک نيزه بر آيد (طلوع خورشيد).
2) هنگام زوال خورشيد يعني زماني که خورشيد در وسط آسمان قرار ميگيرد.
3) بعد از نماز عصر تا غروب خورشيد.
لازم به ذکر است گزاردن نمازهايي چون:
1) تحيه المسجد.
2) دو رکعت طواف.
3) نماز نفل (سنت) صبح (که دو رکعت است).
4) نماز جنازه.
5) دو رکعت وضو (که از آن به تحيه الوضوء هم ياد ميشود).
6) سجدة تلاوت و سجدة شکر. در اين اوقات جايز و بلامانع است.
* هرگاه کسي در مسجد النبي ص (در مدينه) داخل گرديد بر اوست که ابتدا دو رکعت تحيه المسجد بخواند، و سپس به جوار آرامگاه رسول الله ص رفته پشت به قبله و رو به قبر آن حضرت ص بايستد و با چشماني بسته و با قلبي سراسر خشوع و خضوع، گويي که آن بزرگوار را ميبيند بگويد: السلام عليک يا رسول الله و اگر زياده بر اين بگويد (ورحمة الله وبركاته ومغفرته...) بهتر است.
آنگاه به اندازة يک ذراع به سمت راست رفته بگويد: السلام عليك يا أبابكر الصّديق، السلام عليك يا عمر الفاروق، اللهم أجزهما عن نبيهما وعن الإسلام خيراً([32]). سپس رو به قبله کرده، و حجره(خانه پيامبر ص) را در سمت چپ خود قرار دهد و هر آنچه خود ميخواهد دعا کند.
* تبريک گفتن اعياد کفار و شرکت در مجالس عيد آنها و همچنين آغاز کردن به سلام و اول سلام کردن بر آنها حرام است. اما اگر کافري بر مسلماني سلام کرد بر اوست که با لفظ (عليکم) سلامش را پاسخ گويد. به پا خاستن براي بدعتگذار و کافر نيز حرام است و مصافحه کردن نيز با آنان مکروه ميباشد. لازم به ذکر است به عيادت کفار رفتن و يا تعزيت و تسليت گفتن به آنان نيز از جمله محرمات است و فقط در صورتي که مصلحتي شرعي اقتضاء کند اين امر جايز خواهد گرديد.
* ازدواج کردن براي کسي که ميل جنسي و شهوت دارد ولي خوف زنا از وي نميرود سنت و براي کسي که ميل جنسي و شهوت ندارد مباح، و براي کسي خوف زنا بر وي ميرود واجب، و حتي از رفتن حج براي او مقدمتر است. نگاه کردن به زن نامحرم و همچنين نگريستن به زن مُسِن و پسر بچه با نظر شهوت و حتي نگاه کردن و خلوت گزيدن با حيوان با ديد شهواني از محرمات ميباشد.
* پدر و مادر حق ندارند فرزند پسرشان را مجبور کنند تا با کسي که او خود نميخواهد، ازدواج کند. در چنين مواردي اطاعت فرزند از پدر و مادر واجب نيست و اگر در اين مورد نافرماني پدر و مادر را بکند نافرمان نخواهد شد.
* براي تحقّق ازدواج صحيح ميان يک زن و مرد پنج شرط لازم است که عبارتند از؛
1) تعيين زوجين. بنابراين جايز نخواهد بود که ولي در حاليکه چند دختر دارد بگويد: يکي از دخترانم را به همسري تو دادم.
2) رضايت زوج (مرد) مکلف و بالغ و همچنين رضايت زوجه (زن) آزاده و عاقل.
3) وليّ: زن به تنهايي نميتواند خود را به همسري کسي در آورد و تا زماني هم که ولّي دختر موجود است کسي ديگر نميتواند دخترش را به ازدواج کسي در آورد.
البته اگر وليّ از ازدواج دخترش با شخصي که کفو و شايسته دختر اوست ممانعت کند قاعدة فوق تغيير مييابد.
شايستهترين و مستحقترين افراد براي تزويج دختر به ترتيب عبارتند از؛
1) اولويت با پدر دختر و اگر نبود با پدر پدر (جد) و جد الجد و... است.
2) اگر از اولويت اول کسي موجود نبود اولويت با فرزند زن است، اگر فرزند داشته باشد. بعد از او اولويت با پسر پسرش و همينطور تا نسلهاي بعدي خواهد بود.
3) سپس اولويت با برادر تني است.
4) بعد اولويت با برادر پدري او (که پدرشان يکي و مادرشان متفاوت است) ميباشد.
5) بعد فرزند برادر اولويت دارد و...
1) شهادت: براي صحت ازدواج و عقد بايد دو مرد بالغ، عاقل و عادل گواهي دهند.
2) نبايد ميان زوجين (زن و مرد) عواملي که باعث ممنوعيت ازدواج ميشود شامل پيوند رضاعت و شيرخوارگي ميان زن و مرد يا قرابت نسبي و سببي و مانند آن وجود داشته باشد.
محرمات نکاح:
زناني که ازدواج آنها بر يک مردم حرام ميگردد بر دو قسم اند.
الف: گروهي که براي هميشه ازدواجشان بر وي حرام ميگردد و آنها عبارتند از:
1) محارم نسبي وي شامل مادر، جده، و مادر جده تا آخر، دختر و دختر فرزند و دختر دختر فرزند تا آخر، خواهر و دختر خواهر و دختر پسر خواهر و دختر دختر خواهر و دختر برادر بطور کلي و دخترهاي آنها و دخترهاي پسرهايشان و دخترهاي دخترانشان تا آخر و عمه و خاله تا آخر.
2) محارم رضاعي وي که حکم حرمت در آن حتي در نسبت مصاهره (سببي) نيز چون محارم نسبي وي است (و هر آنچه در نَسَب بر او حرام قرار داده شده در رضاعت (خويشاوندى) نيز حرام ميباشد).
3) محارم سببي وي که عبارتند از: مادرِ زن و جدههاي وي و دختران زن و دخترانِ دخترانِ زن تا آخر و زناني که با پدربزرگ و پدران او نسبت دارند.
ب: گروهي که تا زمان مشخصي بر وي حرام ميباشند و آنها بر دو قسم اند:
1) زناني که به خاطر عدم جمع بر وي حرام گشته اند مثل خواهر زن (که جمع دو خواهر در شريعت ممنوع قرار داده شده است).
2) زناني که مانعي براي ازدواج با آنها وجود دارد مثل زني که شوهر دارد ( و تا شوهرش از وي جدا نگشته ازدواجش با ديگري ممنوع قرار داده شده است).
* طلاق دادن زن در هنگامي که حيض يا نفاس است يا در طُهري که مرد با وي مجامعت نموده است حرام است اما طلاق واقع ميشود. طلاق دادن بدون ضرورت مکروه و در صورت ضرورت مباح ميباشد، اما چنانچه کسي از نکاح متضرر ميگردد (و از آن رنج ميبرد) طلاق براي وي سنت ميباشد. اطاعت از پدر و مادر براي طلاق دادن زن واجب نميباشد.
اگر کسي قصد طلاقدادن زنش را نمود بر او حرام است که وي را بيش از يک طلاق دهد. همچنين واجب است که طلاق در طهري (پاكى) انجام گيرد که در آن طُهر (پاكى) مرد با زنش همبستر نشده باشد.
وقتي مردي ميخواهد زنش را طلاق دهد بايستي او را يک طلاق بدهد و او را واگذار کند تا عدهاش را بگذراند. بديهيست چنانچه زني طلاق رجعي داده شود بر او حرام است که از خانهاش خارج گردد، يا اينکه شوهرش قبل از تمام شدن عدهاش وي را خارج گرداند. لازم به ذکر است طلاق تنها با نطق و الفاظ صورت ميگيرد و صِرف نيت براي وقوع طلاق کافي نيست.
عِدَّه: زنان عدّههاي متفاوتي را ميگذرانند که عبارتند از:
1) چنانچه زني حامله باشد و همسرش فوت کند يا از وي طلاق گيرد عده وي وضع حمل (زايمان) خواهد بود. 2) زني که شوهرش فوت کند چهار ماه و ده روز عده ميگذراند. 3) زني که در حاليکه حايض بوده طلاق داده شده است عدهاش سه حيض ميباشد و پايان عدة وي طهري است که پس از حيض سوم حاصل ميگردد. 4) زني که حيض نميشود عدهاش سه ماه ميباشد.
اگر زني طلاق رجعي داده شده است واجب است همراه شوهرش باقي بماند و در اين اثنا بر شوهر جايز است که هر يک از مواضع زينت زن را که خواست مشاهده کند يا با وي خلوت گزيند، بدان اميد که شايد خداوند قلبهاي آندو را مجدداً به هم پيوند دهد و بديهيست پس از انقضاي عده اين حق سلب ميشود. در اين نوع طلاق (طلاق رجعي) اگر زوج به زن بگويد به تو رجوع کردم يا با وي همبستر شود رجوع صورت گرفته و در اين رجوع رضايت زن شرط نميباشد.
سوگواري:
بر زن حرام است که بيش از سه روز بر مردهاي سوگواري کند، مگر زوج و همسرش که واجب است مدت چهار ماه و ده روز برايش سوگوار باشد و در اين مدت از هر نوع زينت و آرايش بپرهيزد و از پوشيدن زيورآلات چون انگشتر و لباسهاي زيبا و جذاب مانند لباسهاي قرمز و زرد رنگ و عطرآگين کردن خود به زعفران اجتناب کند.
همين طور آرايش با حنا يا رنگ ديگر و سرمه کردن و همچنين آغشته کردن پوست با روغنهاي معطر در اين زمان براي وي ناجايز است.
بديهيست در اين مدت او ميتواند ناخنهاي خود را کوتاه کند و موهاي زايد را از بدن زايل کند و همچنين غسل نمايد. لازم به ذکر است واجب نيست که او حتماً در ايام سوگواري خود لباس با رنگ معين مثل لباس سياه بپوشد (بلکه تنها بايد از پوشيدن لباسهايي با رنگ شاد و جذاب اجتناب کند). زن شوهر مرده بايد عدهاش را در خانهاي بگذراند که در زمان حيات شوهرش در آن سکني داشته است، بنابراين زن حق جا به جا کردن محل سکونت خود را ندارد و براي خارج شدن از خانه نيز تنها در مواقع ضرورت آن هم در هنگام روز ميتواند از آن خانه خارج شود.
رضاعت:
هر آنچه در نسب حرام ميگردد در رضاعت (شيرخوارى) نيز حرام ميگردد (يعني همان احکامي که بر شير خوردن از مادر نسبي مترتب است بر شير خوردن از مادر رضاعي نيز مترتب است). البته براي تحقق رضاعت سه شرط لازم است. آنها عبارتند از؛
1) اينکه شير موجود و مورد استفاده بر اثر ولادت حاصل شده باشد نه غير از ولادت.
2) رضاعت و شير خوردن طفل در دو سال اول عمرش تحقق يافته باشد.
3) اينکه تعداد شيرخوردن طفل بطور يقيني پنج مرتبه يا بيش از آن صورت گرفته باشد.
شير خوردن به اين معني است که طفل پستان در دهان بگيرد و پس از چندي آن را رها کند. بديهيست مراد از شير خوردن سير شدن و پرشدن شکم طفل از شير نخواهد بود، بلکه مراد صرف مکيدن مقدراي شير در هر مرتبه است. با رضاعت، نفقه و ارث ثابت نميشود.
قسم
براي وجوب کفاره در قسم چهار شرط لازم است که عبارتند از:
1) قصد انعقاد قسم داشتن: بنابراين قسم لغو مثل اينکه با زبان سوگند ياد کند و در دل قصد قسم نداشته باشد کفاره نخواهد داشت. مثلاً در خلال سخنش ميگويد (آري به خدا)، (نه به خدا سوگند).
2) قسم بر چيزي که در آينده تحقق خواهد يافت و امکان آن وجود دارد صورت گيرد. بنابراين اگر کسي از روي ناداني بر امري در گذشته سوگند ياد کند يا به گمان اين که فلان چيز آنگونه که او فکر ميکند است و بدان سوگند ياد کند يا دانسته بدروغ سوگند خورد (و اين همان سوگند غموس است که از گناهان کبيره است) يا بر امري در آينده بگمان اينکه آنگونه که او ميپندارد است سوگند ياد کند و بعداً خلاف آن ثابت شود، در تمام اين موارد کفاره لازم نميشود.
3) اينکه قسم خورنده از روي اختيار و نه از روي اجبار سوگند ياد کند.
4) اينکه در آنچه قسم ياد کرده حانث (قسم گير) شود. مثلاً اگر قسم خورده فلان کار را انجام ميدهم انجام ندهد و اگر سوگند خورده فلان کار را انجام نخواهم داد ولي آن را انجام دهد.
اگر کسي سوگند ياد کرد و در سوگندش چيزي را استثنا کرد به دو شرط بر وي کفاره واجب نميگردد.
1) اينکه آنچه مستثني شده متصل به سوگند استثنا شده باشد.
2) اينکه قسم خورنده قصد تعليق قسم به استثنا را داشته باشد. مثل اينکه بگويد سوگند ياد ميکنم اگر خدا بخواهد. [يا والله إن شاء الله].
* اگر کسي بر انجام کاري سوگند ياد کند ولي بعداً پي ببرد که مصلحت اقتضا ميکند خلاف آن را انجام دهد سنت است که کفارة سوگندش را بدهد و آنچه را که مصلحت و نيکوست انجام دهد.
کفارة قسم:
کفاره قسم عبارتست از؛ طعام دادن به ده مسکين به نحوي که براي هر مسکين نصف صاع (يک و نيم کيلو) غذا اختصاص دهد يا ده مسکين را لباس دهد (و بپوشاند) يا بردهاي را آزاد نمايد. اگر کسي استطاعت انجام هيچ يک از موارد فوق را نداشت بر اوست که سه روز متوالي روزه بگيرد. بديهيست اگر کسي استطاعت غذا دادن يا لباس پوشيدن مسکين را داشته باشد با روزهگرفتن، کفاره از ذمهاش ساقط نخواهد گرديد. پرداخت و به انجام رساندن کفاره قبل و بعد از حانث شدن جايز است.
اگر شخصي بيش از يک بار بر يک امر سوگند ياد کند دادن يک کفاره تمام سوگندهايش را کفايت ميکند ولي اگر بر امور متعدد سوگند ياد کرده باشد براي هر سوگند بايد يک کفاره بدهد.
نذر
انواع نذر عبارتند از:
1) نذر مطلق؛
مثل اينکه بگويد: اگر از اين مرض شفا يابم نذري در راه خدا بر ذمّهام باشد. ولي اينکه چه چيزي نذر کرده را معين نکند. در اين صورت اگر شفا يافت بر اوست که به مقدار کفارة قسم (براي اداي نذر خود) پرداخت کند.
2) نذر غضب و لجاجت؛
و آن اين است که نذر را به قصد انجام يا عدم انجام کاري به شرطي معلق گرداند. مثل اينکه بگويد: «اگر با تو سخن گفتم يک سال روزه گرفتن بر ذمّهام باشد» حکم چنين نذري آن است که اگر سخن گفت يا آنچه را خود بر ذمّة خود قرار داده (روزة يک سال) انجام دهد يا يک کفارة قسم (که مقدر آن را در مباحث قبلي تعيين نموديم) بپردازد.
3) نذر مباح؛
مثل اينکه شخص بگويد: با خدا عهد ميبندم (و نذر ميکنم) که لباسم را بپوشم. حکم چنين نذري آن است که يا شخص لباس را بپوشد يا که کفارة قسم را براي جبران آن بپردازد.
4) نذر مکروه؛
مثل اينکه بگويد؛ با خداي خويش نذر ميکنم که زنم را طلاق دهم. حکم اين گونه نذر آن است که؛ سنت است نذرکننده يک کفارة قسم بپردازد و از انجام آنچه که خود نذر کرده اجتناب کند (طلاق ندهد). اما اگر طلاق داد ديگر کفارهاي بر ذمّة او نيست.
5) نذر براي انجام گناه؛
مثل اينکه بگويد ؛ با خداي خويش نذر ميکنم و (و عهد ميبندم) که دزدي کنم.
حکم نذر براي انجام گناه؛ به فعليت رساندن اين نذر (دزدي کردن و...) حرام است و اگر نذر کننده آنچه را نذر کرده بود به انجام رساند گنهکار شده و کفارهاي بر ذمهاش نخواهد بود ولي اگر آن را انجام نداد يک کفارة قسم بر ذمهاش خواهد بود.
6) نذر براي اطاعت (و عبادت) خداوند؛
مثل اينکه جهت تقرب به خداوند بگويد؛ با خداي خويش نذر ميکنم (و عهد ميبندم) که نماز بخوانم.
چنانچه نذرکننده اين نذر را معلق به شرطي کند مثل اينکه بگويد اگر شفا يابم چنين کنم در اين صورت با حصول شرط (شفا و...) وفاي به نذر بر وي واجب ميگردد ولي اگر نذرش را مطلق گفته باشد و آن را مشروط به شرطي نکرده باشد؛ وفاي به نذر بر وي واجب ميگردد.
وصيت قبل از مرگ
وصيتکردن براي کسي که بر ذمّة او حقي است و شاهدي بر آن وجود ندارد واجب است، و بايد وصيت کند تا از نزديکان او کسي حق صاحب حق را به وي بپردازد. چنانچه کسي داراي مال فراوان باشد مستحب است که وصيت کند مال وي را ميان بستگان فقير او که از او ارث نميبرند تقسيم نمايند. اگر چنين بستگاني نداشت مستحب است که را ميان مساکين، علما و صالحان تقسيم کنند.
چنانچه شخص فقيري داراي ورثه باشد مکروه است که وصيت کند (مالش به غير ورثة او تعلّق گيرد). البته اگر ورثة او داراي مکنت مالي شده باشند و بينياز از مال وي شده باشند در آن صورت وصيت براي فقير مباح خواهد شد. وصيت کردن بيش از مال براي شخص اجنبي حرام است و همچنين وصيت کردن مقداري از مال براي وارث هر چند مقدار آن کم باشد نيز حرام است مگر اينکه ورثه بعد از وفات موصي اجازه دهند.
اگر شخص وصيتکننده (موصّي) بگويد: از وصيتم رجوع کردم يا آن را باطل کردم يا آن را تغيير دادم و... در تمام اين موارد وصيت باطل ميگردد.
مستحب است که شخص وصيت کننده در مقدمة وصيت خود اينگونه بنويسد: (بسم الله الرحمن الرحيم هَذا مَا أَوْصَى بهِ فُلانٌ أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لا إلَهَ إلا اللَّهَ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ، وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا، وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ. وَأُوصِي مَنْ تَرَكْتُ مِنْ أَهْلِي أَنْ يَتَّقُوا اللَّهَ وَيُصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِهِمْ، وَيُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ. وَأُوصِيهِمْ بمَا أَوْصَى بهِ إبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ: ﴿ 4Ó»uﷺuﷺ !$pkÍ5 ÞO¿Ïdºtö/Î) ÏmÏ^t/ Ü>qà)÷ètuﷺ ¢ÓÍ_t6»t ¨bÎ) ©!$# 4s"sÜô¹$# ãNä3s9 tûïÏe$!$# xsù £`è?qßJs? wÎ) OçFRﷺ&uﷺ tbqßJÎ=ó¡B ÇÊÌËÈ﴾ (البقرة:132). به نام خداوند بخشندة مهربان؛ اين وصيتنامة فلاني است و او گواهي ميدهد که جز خداي يگانه خدايي بحق وجود ندارد و شريک و همتايي براي او نيست و محمد ص بنده و فرستادة اوست و همانا بهشت حق است و آتش (جهنم) حق است و بدرستيکه قيامت آمدني است و در وقوع آن ترديدي نيست و خداوند (در آن روز) اهل قبور (مردگان) را بر ميانگيزاند. اهل و عيالم را سفارش ميکنم که تقواي الهي پيشه کنند و روابط خويش را با همديگر نيکو نگه دارند (و اصلاح ذات البين نمايند) و همواره تا از (نعمت) ايمان برخوردارند مطيع فرامين خدا و رسول او باشند. آنان را به همان چيزي سفارش ميکنم که ابراهيم و يعقوب عليهما السلام فرزندانشان را بدان سفارش کردند. آندو وصيت کردند: «اي فرزندان من خداوند دين را براي شما انتخاب و برگزيده است (تلاش کنيد) جز با دين و در حاليکه تسليم فرامين ديني هستيد از دنيا نرويد».
* مستحب است که هنگام درود فرستادن بر رسول الله ص بين صلوات (درود) و سلام جمع کند و به يکي از اين دو اکتفا نکند. (يعني مثلاً نگويد عليه السلام يا عليه الصلوة بلکه بگويد عليه الصَّلواةُ والسلام). ابتدا کردن به درود (صلوة) براي غير انبيا مکروه تنزيهي است يعني مثلاً نبايد بگويد: ابوبکر صَلواة الله عليه و.... اما چنانچه اين بزرگان را در زمرة و گروه انبيا بصورت جمع ياد کنيم درود فرستادن بر آنان جايز است. مثل اينکه بگويد: اللهم صَلِّ على محمد وعلى آل محمد وأصحابه وأزواجه وذريّته. بار خدايا بر محمد و آل محمد و ياران و همسران و نسل و فرزندان وي درود فرست. در اين گونه درود فرستادن غير انبياء تابع و زير مجموعة آنها قرار ميگيرند.
* مستحب است با ذکر نام اصحاب، تابعين و سپس علما و عابدان و ديگر بزرگان دين بر آنها رحمت بفرستيم و رضايت خداوند را براي آنان مطالبه کنيم. مثلاً با ذکر نام بزرگاني چون ابوحنيفه و مالك و شافعي و احمد بگوييم: رضی الله عنهم يا رحمهم الله.
* اگر کسي ميخواهد مصيبت يا اندوهي که او را عايد شده تخفيف يابد، بايد که در ذهن خويش اندوه و مصيبتي بزرگتر از آن را تصوّر کند، و به اين بيانديشد که در قبال آن از پاداش بزرگ برخوردار خواهد شد.
* ذبح هر حيواني که در خشکي زندگي ميکند و گوشتش مباح و دسترسي بدان ممکن است جايز است. براي ذبح حيوان چهار شرط لازم است که عبارتند از:
1) اينکه شخص ذبحکننده عاقل باشد.
2) وسيلة ذبح چيزي غير از ناخن و استخوان باشد؛، زيرا ذبح با اين دو جايز نيست.
3) بريدن و قطع کردن حلقوم و بلعوم (مجراي خوراک در حلق) و همچنين قطع کردن هر دو يا يکي از دو رگي که در زير گردن وجود دارد.
4) بسم الله گفتن هنگام حرکت دست براي ذبح و بريدن گردن گوسفند. البته اگر به زباني غير عربي نيز هنگام ذبح خدا را ياد کند جايز است.
سنت است که با بسم الله گفتن تکبير (الله اکبر) نيز بگويد. (يعني اينگونه بگويد: (بسم الله الله اکبر بسم الله الله اکبر...). لازم به ذکر است چنانچه ذبح کننده از روي فراموشي ذکر مذکور را فراموش کند آن ذکر ساقط ميگردد (و اشکالي بر آن مترتب نيست) ولي اگر از روي ناداني اين ذکر را ترک کند انجام آن ساقط نميگردد.
صيد يا شکار
صيد عبارتست از به دام انداختن و گرفتن حيواني حلال گوشت که ذاتاً وحشي است و در دسترس و تصرف هميشگي انسان قرار ندارد (اهلي نيست). شکارکردن چنين حيواني مباح است و البته چنانچه کسي به قصد تفريح و لهو و لعب به شکار بپردازد اين کار مکروه ميباشد. همچنين اگر با دنبال کردن صيد باعث آزار رساندن مردم در مزارع و اماکن مسکوني آنان گردد اين گونه شکارکردن حرام خواهد بود.
شرايط چهارگانه براي جواز صيد، عبارتند از:
1) اينکه شکارکننده شخصي باشد که ذبح کردن براي وي جايز باشد (و صلاحيت ذبح را داشته باشد).
2) اينکه وسيلهاي که با آن صيد ميکند از جمله ابزار و وسايلي باشد که باعث حلال شدن گوشت مذبوحه گردد يعني از چيزي تيز چون نيزه و تير و مانند آن استفاده کند و اگر قصد شکارکردن با حيوان شکاري چون شاهين و سگ را دارد از حيواني که براي اين کار تعليم ديده استفاده نمايد.
3) اينکه قصد شکار داشته باشد و اين بدان معني است که وسيلهاي را به قصد شکارکردن به طرف حيوان پرتاب کند. بديهيست چنانچه شخصي بدون ارادة شکار حيواني را شکار کند (به نحوي که مثلاً تصادفي حيواني را از پاي در آورد) گوشت حيوان شکار شده حلال نخواهد بود.
4) اينکه هنگام ارسال وسيله شکار (اعم از نيزه و...) (بسم الله) بگويد. لازم به ذکر است اگر در اين مورد بسم الله فراموش شود ديگر گوشت حيوان شکار شده حرام خواهد بود([33]) و هر چند عمداً آن را ترک نکرده باز از ذمّة او ساقط نميگردد.
طعام
طعام عبارتست از آنچه خورده يا نوشيده ميشود. اصل در طعام بر حلال بودن است. هرگونه طعامي با دارابودن سه شرط حلال ميباشد که آنها عبارتند از؛
1) اينکه طعام پاک باشد.
2) طعام مضر و زيانبخش نباشد.
3) اينکه نجس و آلوده نباشد.
بنابراين هر طعامي که چون خون و مردار نجس باشد، و هر آنچه چون سم زيانبار باشد، و همچنين هر چيزي که چون پشگل و ادرار حيوان و شپش و کک آلوده و کثيف باشد خوردن و استفاده از آن حرام خواهد بود.
* در ميان حيواناتي که در خشکي زندگي ميکنند، الاغ اهلي و هر حيواني که چون شير، ببر، گرگ، پلنگ، سگ، خوک، ميمون، گربه (هر چند اهلي)، روباه و سنجاب که با دندانهاي (نيش در جلوي دهان خود) شکار ميکنند (و حيوان شکار شده را مي درند) جز کفتار، حرام گوشت ميباشند. در ميان پرندگان نيز هر آن پرندهاي است که چون عقاب، باز، شاهين، باشه، کرکس، جغد و مانند آنها با چنگال خود به شکار مي پردازند حرام گوشت ميباشند.
همچنين پرندگاني که چون کرکس، لاشخور و لک لک مردارخورند و هر آنچه را که هر چند در محيط مسکوني زندگي ميکنند، عرب آنها را پليد برشمرده چون خفاش، موش، زنبور معمولي، زنبور عسل، شانه به سر، جوجه تيغي، خارپشت ومار ودر ميان حشرات نيز امثال کرمها و سوسکها و همين طور موش صحرايي و وزغها و همچنين هر آنچه که شريعت مقدس به کشتن آن امر فرموده چون عقرب، و آنچه را که از کشتن آن نهي فرموده مثل مورچه و هر حيواني که از آميزش يک حيوان حلال گوشت با يک حيوان حرام گوشت بوجود آمده باشد مثل بچة گرگ از کفتار همه و همه در زمرة طعام حرام به حساب ميآيند (و خوردن آنها حرام ميباشد) لازم به ذکر است چنانچه حيواني بر اثر آميزش دو حيوان از دو گونة متفاوت بوجود آيد که هر دو خوردن گوشت آنها مباح باشد مثل قاطري که از آميزش اسب با الاغ وحشي بوجود ميآيد گوشتش حرام نخواهد بود. حيواناتي که براي عرب ناشناخته اند و در شريعت نيز ذکري از آنها به ميان نيامده است، آن را بايد با حيواناتي که ماهيت آنها (به لحاظ حلال گوشت بودن يا حرام گوشت بودن) براي ما معلوم است مقايسه کنيم. چنانچه به حيوان حرام گوشت شبيه باشد پس حرام خواهد بود و اگر به حلال گوشت شباهت داشته باشد حلال خواهد بود. اما چنانچه حيوان مورد نظر شباهتي تلفيقي با حيواني حرام گوشت و در عين حال با حيواني که حکم مباح به گوشت آن داده شده است داشته باشد حکم حرمت در اين مورد غالب خواهد بود (يعني در زمرة حرام گوشت به حساب خواهد آمد).
گوشت غير از حيواناتي که ذکر کرديم شامل چهارپايان، اسب و بقية حيوانات وحشي مثل زرّافه، خرگوش، يربوع (که نوعي حيوان شبيه موش که دست و پاي کوچک و دم بلند دارد)، خرگوش رومي، گاو وحشي، سوسمار و آهو مباح ميباشد و در ميان پرندگان نيز آنچه ذکر نکرديم مثل شترمرغ، مرغ، طاووس، طوطي، کبوتر (انواع مختلف آن)، گنجشک ها، مرغابي و غاز و پرندگان آبي بطور کلي نيز در زمرة پرندگان مباح قرار دارند. تمامي حيواناتي که در آب زندگي ميکنند بجز قورباغه، مار آبي و تمساح حلالند. گياهان يا ميوه هايي که با آبي نجس آبياري شده اند يا چيزي نجس پاي آنها ريخته شده است خوردن ثمر آنها جايز است، مگر اينکه در ثمر بو يا طعم نجاست يافت شود که در آن صورت حرام خواهد بود.
خوردن زغال چوب، خاک، گِل و همچنين پياز، سير، تُرُب و تره فرنگي بصورت نپخته و خام مکروه است اما اگر کسي مجبور شد و مي ترسيد که از گرسنگي تلف شود واجب است که به مقدار لازم از موارد مذکور بخورد (تا از مرگ رهايي يابد).
عورت
عورت عبارتست از شرمگاه و هر آنجايي که انسان از ديده شدن و آشکارشدن آن شرم و حيا ميکند. منظور ما از عورت در اين بحث مقدار اعضايي از انسان است که نماز و طواف جز با پوشيدن آن قسمتها جايز نميگردد. عورت پسر بچهاي که عمر او به ده سال رسيده باشد عبارتست از مابين ناف و زانو و عورت کودک هفت تا ده ساله تنها پَس و پيش وي ميباشد، اما زن آزاده و بالغ تمامي بدنش جز صورت و دو کف دست و قدم پاي او عورت است، و بنابراين به عنوان مثال اگر چنين زني در حاليکه ساعدش برهنه است نماز بخواند يا طواف انجام بدهد عبادتش باطل و غيرقابل قبول خواهد بود. پوشيدن عورت غليظه شامل قُبُل و دُبُر (پيش و پَس) حتي در خارج از نماز نيز واجب است و ظاهر کردن اين دو عضو بدون ضرورت حتي در تاريکي و تنهايي نيز مکروه ميباشد. بديهيست آشکارکردن اين دو عضو در مواقع ضروري مثل معالجه و ختنه کردن مباح است (و اشکالي ندارد).
مساجد
ساختن مسجد به مقدار نياز واجب است و بيترديد مساجد دوستداشتنيترين مکانها نزد خداوند است. کفزدن، آوازخواندن، موسيقي، خواندن اشعار ناروا و حرام، مختلط شدن مردان و زنان، همبستري و مجامعت و خريد و فروش در مسجد حرام است و سنت است که چنانچه کسي را ببينيم که در مسجد معامله ميکند بگوييم: خداوند تو را در تجارتت بي بهره کند! همچنين اگر کسي چيزي را گم کرده نبايد در مسجد براي يافتن آن اقدام و اعلان نمايد، زيرا اين کار نيز حرام و نارواست. اما اگر کسي اين کار را کرد بر شنونده است که بگويد: خداوند هيچگاه آن را به تو برنگرداند!
آموزش کودکاني که ترس (ادرارکردن و نجس کردن مسجد) از آنها نميرود، عقد نکاح بستن، داوري و قضاوت، خواندن اشعار مباح و جايز، خوابيدن براي معتکف، بيتوته کردن ميهمان و مريض و قيلوله کردن در مسجد مباح است، و سنت است که در مسجد از هياهو و فرياد، دعوا و جنجال، زيادهگويي و بلند گفتن الفاظ مکروه و زشت اجتناب شود. همچنين تا در حد امکان بايد تلاش شود که در مسجد راهرو ايجاد نگردد. لازم به ذکر است استفاده از فرشها، چراغها و لامپها و برق مسجد براي مجالس تعزيه و عروسي و … مکروه است و زياد سخن گفتن از امور دنيوي در مسجد نيز از مکروهات به حساب ميآيد.
* ابن جوزي «رحمه الله» ميفرمايد: بزرگترين مجازات مجازاتي است که مجازات شونده به عقوبت و مجازات پي نبرد و آن را حس ننمايد و شديدتر از آن، آن است که مجازات شونده به خاطر مجازاتي که شده شادي وخوشحالي کند. مانند اينکه به خاطر دست يافتن به مالي حرام، يا تواناشدن بر انجام گناهي خوشحالي کند (در حاليکه در هر دو صورت خداوند قصد عقوبت و مجازات وي را داشته است).
وقت
بزرگان سلف از تلف کردن وقت در کارها و چيزهاي بيفايده پرهيز ميکردند. وقت (و عمر) همچون مزرعهاي است که هر بذري را که در آن بکاري هزار بذر (و دانه) را برداشت خواهي کرد. با اين وجود آيا عاقلانه خواهد بود که کسي در کاشتن بذر و دانه کوتاهي کند يا از کاشتن آن اجتناب نمايد؟!
* بر مرد واجب است که نفقة همسرش را بدهد. نفقه يک زن عبارتست از اينکه مرد نيازهاي ضروري وي شامل: غذا، نوشيدني، پوشاک و محل سکونت را در حدي که در زمان وي معمول و عرف است را برآورده کند.
* بر صاحب حيوانات واجب است که حيواناتي که در ملكيت وى هستند را آب و غذا دهد. چنانچه شخصى از اين کار اجتناب ورزد، وي را بر اين امر مجبور ميسازند. چنانچه از اين کار ابا ورزد يا از عهدة آن بر نيايد او را مجبور ميکنند تا به فروختن يا اجاره دادن يا ذبح کردن حيوانات (در صورت حلال گوشت بودن آنها) بپردازد.
بديهيست لعن و نفرين کردن حيوانات، بار سنگين بيش از حد توان حيوان بر آن نهادن، دوشيدن آن در حدي که به بچه آن ضرري برسد، زدن حيوان و همچنين خالکوبي بر روي صورت آن حرام و نارواست.
* پوشيدن لباسي که چهرة انسان يا حيوان بر آن نقش بسته است و همچنين آويزان کردن آن و نصب کردن آن بر ديوار حرام است و خريد و فروش آن نيز حرام و از گناهان کبيره محسوب ميشود.
زنا
زنا بعد از شرک از بزرگترين گناهان است. امام احمد (رحمه الله) ميفرمايد: بعد از قتل گناهي بزرگتر از زنا نميشناسم. انجام عمل زنا متفاوت است. مثلاً زناکردن با زني که شوهر دارد، يا با محرم خود، يا با همسايه، يا يکي از نزديکان، بسيار شنيع و زشت و پست است.
بدترين فواحش لواط است. به همين خاطر اکثر علما بر آنند که لواطکننده و لواط شونده هر چند بِکر باشند بايد کشته شوند. شمسالدين (رحمه الله) ميگويد: اگر امام صلاح را بر آن بداند که لواط کننده را بسوزاند چنين حقي را خواهد داشت. و اين در واقع مفهوم روايتي است که از ابوبکر صديق و گروهي از صحابه نقل شده است.
* * * * * *
* اذکاري را که در نماز مي خواند بايد به گونهاي بخواند که تنها خودش بشنود تا باعث تشويش ديگر نمازگزاران نگردد.
* خداوند بر ما منّت نهاده و فرزندان را براي ما در دنيا زينت (و نعمت) قرار داده است. اما همين فرزندان موجب آزمايش انسان ميگردند. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ !$yJ¯RÎ) öNä3ä9ºuqøBﷺ& ö/ä.ß»s9÷ﷺﷺ&uﷺ ×puZ÷GÏù﴾ (التغابن:15). همانا اموال و فرزندانتان را (براي شما) آزمايش قرار داديم.
پدر ملزم است در جهت اصلاح و مصلحت افراد تحت تکفّل خود تلاش کند. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ $pkﷺ'¯»t tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#þqè% ö/ä3|¡àÿRﷺ& ö/ä3Î=÷dﷺ&uﷺ #Y$tR﴾ (التحريم: 6). يعني؛ اي کساني که ايمان آوردهايد خود و اهل و عيال خود را از آتش نجات دهيد.
رسول الله ص نيز ميفرمايد: «كلكم راع وكلكم مسؤول عن رعيته».
يعني؛ هر يک از شما نگاهبانيد و هر کدام نسبت به زيردستانتان مسئوليت داريد. بديهيست رسيدن زيردستان (و افراد تحت تکفل) به سن بلوغ موجب رفع مسئوليت از وليّ نميشود. بنابراين اگر کسي در نصيحت کردن و مانع شدن فرزندانش از ضررهاي ديني و دنيوي کوتاهي کند به تحقيق که در امانتي که خداوند بدو ارزاني داشته (فرزندانش) خيانت کرده و بيترديد مستحق همان عقوبتي خواهد شد که در حديث آمده است. در اين حديث رسول الله ص ميفرمايد: «مَا مِنْ عَبْدٍ يَسْتَرعِيه اللهُ رَعِيّةً يَمُوتُ يَومَ يَمُوتُ وهُوَ غَاشٌّ لِرَعيّتِهِ إلاّ حَرّمَ اللهُ عَليْهِ الجَنّة».
يعني؛ هر آن بندهاي که خداوند سرپرستي عدهاي را به او بدهد و او در حاليکه (در سرپرستي) خيانت کرده (و مسئوليت خود را به خوبي انجام نداده) از دنيا برود بيترديد خداوند بهشت را بر وي حرام خواهد گردانيد.
تعويذ و نوشته مشروع
كسي كه در ارتباط با سنت ها و قوانين الهي به انديشه مي پردازد در مي يابد كه مورد آزمايش واقع شدن يا ابتلا يكي از سنتهاي مقدر خداوند است. زيرا ميفرمايد: ﴿Nä3¯Ruqè=ö7oYs9uﷺ &äóÓy´Î/ z`ÏiB Å$öqsø:$# Æíqàfø9$#uﷺ <Èø)tRuﷺ z`ÏiB ÉAºuqøBF{$# ħàÿRF{$#uﷺ ÏNºtyJ¨W9$#uﷺ 3 ÌÏe±o0uﷺ úïÎÉ9»¢Á9$# ÇÊÎÎÈ﴾ (البقرة: 155). «قطعاً شما را با پاره اي از امور مانند ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني و كمبود ميوه (مواد غذايي) مورد آزمايش قرار ميدهيم و به صابران مژده بده».
كسي كه گمان ميبرد انسان هاي صالح و پرهيزگار از ابتلاء دور و مصون ميمانند در اشتباهند، زيرا مورد آزمايش قرار گرفتن نشانه ايمان است زيرا از رسول الله ص سوال شده كه: «كدام انسان ها بيشتر مورد ابتلاء قرار ميگيرند او پاسخ فرمود:
پيامبران و پس از ايشان صالحان و پس از آنها كساني كه بيشتر به ايشان نزديكند».
هركس به اندازه ميزان دينداريش مورد آزمايش قرار ميگيرد، اگر در دين او استواري باشد به ميزان آزمايش او افزوده ميگردد و چنانچه در دينداري او ضعف و نرمي باشد از آن كاسته ميشود.
در واقع ابتلاء، علامت محبت خداوند در مورد بنده خويش است.
رسول الله ص فرموده اند: «وَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ قَوْمًا ابْتَلاهُمْ». (أحمد والترمذي)، خداوند هرگاه ملتي را دوست بدارد آنان را مورد ابتلاء قرار ميدهد.
همچنين بلا و ابتلا نشانه آن است كه خداوند به بنده اش اراده خير دارد. زيرا رسول خدا ص فرموده اند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ الْخَيْرَ عَجَّلَ لَهُ الْعُقُوبَةَ فِي الدُّنْيَا، وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ الشَّرَّ أَمْسَكَ عَنْهُ بِذَنْبِهِ حَتَّى يُوَافِيَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (الترمذي)، اگر خداوند نسبت به بنده اش اراده خير داشته باشد زودتر او را در دنيا دچار مجازات و عقوبت مينمايد و در صورتي كه نسبت به او اراده شر داشته باشد. او را با گناهانش به حال خود ميگذارد تا در قيامت به تمام و كمال او را مجازات كند.
بلا و ابتلا هر چند اندك و كم باشند كفاره گناهانند. رسول گرامي اسلام ص ميفرمايد: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ يُصِيبُهُ أَذًى شَوْكَةٌ فَمَا فَوْقَهَا إِلا كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا سَيِِّئَاتِهِ كَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا» (متفق عليه).
هيچ مسلماني نيست كه بخاطر فرورفتن خار يا بيشتر از آن دچار اذيت و درد شود مگر آنكه خداوند همچون ريزش برگ درختان آنها را كفاره گناهانش ميگرداند.
اين بدان خاطر است كه اگر آن انسان مسلمان, صالح باشد بلا و ابتلا سبب پاك شدن گناهان گذشته يا بلند گرديدن مرتبهاش ميشود و در صورتي كه گناهكار باشد کفاره گناهانش ميشود و او را به اهميت آن يادآوري مينمايد. همانگونه كه ميفرمايد: ﴿ tygsß ß$|¡xÿø9$# Îû Îhy9ø9$# Ìóst7ø9$#uﷺ $yJÎ/ ôMt6|¡x. Ï÷ﷺ& Ĩ$¨Z9$#﴾ (الروم: 41). «فساد و تباهي در خشكي و دريا بر اثر عملكرد (ناپسند) مردم پديد آمده است».
بلا و ابتلا دو گونه اند:
يكي آزمايش از طريق خير است مانند افزايش ثروت و سرمايه. و دومي آزمايش به وسيله شر و بدي است مانند: گرسنگي و مشكلات مالي. خداوند متعال ميفرمايد: ﴿Nä.qè=ö7tRuﷺ Îh¤³9$$Î/ Îösø:$#uﷺ ZpuZ÷FÏù﴾ (الانبياء: 35). «ما شما را به وسيله مبتلا كردن به خير و شر ميآزماييم».
همچنين گاهي بلا و ابتلا از طريق بيماري و مرگ است كه مهمترين عامل آنها چشم زني و جادوگري ناشي از حسد ورزي است زيرا از رسول الله ص روايت شده كه:
«أكثَرُ مَنْ يَمُوتُ مِنْ أمّتِيْ بَعْدَ قَضَاءِ اللهِ وقَدَرِهِ بالعَيْن» (البخاري).
بعد از قضا و قدر خداوند يكي از عوامل مرگ امت من چشم بد است.
جلوگيري:
لازم است با وسايل جلوگيري از چشم زدگي و جادوگري قبل از واقع شدن در آنها آشنا شويم و آنها را بكار بگيريم. زيرا جلوگيري از معالجه بهتر است. جلوگيري از آنها به وسايل مختلف بسياري است كه برخي از آنها عبارتند از:
* تقويت نقس به وسيله توحيد و ايمان به اين حقيقت كه دخل و تصرف در نظام هستي تنها كار خداوند است و همچنين اقدام به امور نيك و پسنديده ضرورت دارد.
* حسن ظن به خداوند و توكل بر او و بخاطر هرگونه چشم بد و عارضهاي گمان نكند كه بيمار ميگردد زيرا توهم و خيال خود نوعي بيماري است([34]).
* هرگاه كسي به حسادت و چشم بد بودن شهرت داشت از باب پرهيز از اسباب و وسايل بايد از او پرهيز نمايد، نه از روى ترس و هراس.
* ذكر خداوند و قدرت خداوند در مواردي كه چيز شگفت بر انگيزي را ميبيند. زيرا رسول الله ص ميفرمايد: «إِذَا رَأى أَحَدُكُمْ مِنْ نَفْسِه، أَو مَاله، أَوْ أَخِيْه مَا يُحِبّ، فَلْيُبَرّك، فَإنَّ العَيْن حَقّ» (أحمد والحاكم). (وتبريك مانند اين گفته: بارك الله لك، نه اينکه بگويد: تبارك الله).
هرگاه يكي از شما در مورد نفس خود يا دارايي برادر ديني اش چيزي را ديد. ما شاء الله گفته و آن را تبريك گويد زيرا چشم زخم حقيقت دارد.
يعني بگويد: خداوند آن را برايت مبارك بگرداند.
* يكي از اسباب مصونيت در برابر چشم بد آغاز كردن روز با هفت دانه خرما (عجوه) از نخلستان هاي مدينةالنبي است.
* روي آوري به خداوند و توكل و حسن ظن و پناه بردن به او از چشم بد و جادوگري و اقدام به ذكر و پناه بردن تعويذ در هر بامداد و شامگاه([35]) آن اذكار با اذن خداوند كم و بيش داراي تاثيرند.
1) ايمان به اينكه هر چه در آن آمده حق است و حقيقت دارد و با اراده خداوند مفيد واقع ميشود.
2) آن را به زبان بياورد يا به آن گوش فرا بدهد و دل را به آن بسپارد زيرا آنها دعا هستند و بنابر روايت دعاي دل غافل پذيرفته نميشود.
زبان ذكر و تعويذ:
ذكر و اوراد صبحگاه را پس از نماز صبح، و اذكار بعد از ظهر را بعد از نماز عصر بايد خواند، هرگاه مسلماني آنها را فراموش كرد يا به كاري مشغول بود، هرگاه بياد آورد آنها را بگويد.
علائم مبتلا شدن به چشم بد و غيره:
ميان كار پزشكي و تعويذ شرعي تعارضي وجود ندارد زيرا قرآن براي بهبودي بيماريهاي جسمي شفا دارد و هم براي بيماريهاي روحي و معنوي.
اما هرگاه انسان از بيماريهاي جسمي سالم باشد، عوارض گاهي به وسيله صداع و سردرد غير متمركز، زردي چهره، عرق و ادرار بسيار، كم اشتهايي، بيحالي يا تب و لرزه، تپش قلب، درد و المي كه در قسمت پايين شانهها و پشت نقل و انتقال مييابد. اندوه و غصه، خستگي و كوفتگي شبانه، فعل و انفعالات ناشي از ترس، خشم غير طبيعي، كثرت تهوعٍ، افسردگي، گوشهگيري، تنبلي و افسردگي، علاقه به خوابيدن و مشكلات و عوارض ديگر كه از نظر پزشكي غالباً اسباب آنها شناخته شده نيستند و گاهي با توجه به شدت و ضعف بيماري، آن علائم وجود دارند.
انسان مسلمان بايد از ايماني استوار و قلبي قوي برخوردار باشد كه وسوسهها به آن راه پيدا ننمايند و تنها با احساس يكي از عوارض خود را بيمار گمان نبرد، زيرا معالجه بيماري توهم و خيال پردازى خود كاري بسيار سخت و پيچيده است. زيرا گاهي بعضي اشخاص در حالي كه سالماند يكي از آن عوارض در آنها وجود دارد و ممكن است بيماري ايشان بيماري جسمي باشد، گاهي ممكن است عوارضي مانند: افسردگي و اندوه، بيحالي نشانههاي ضعف ايمان باشد، در اين صورت لازم است چگونگي ارتباط خود را با خداوند مورد بررسي و باز بيني قرار بدهد.
در صورتي كه بيماري بر اثر چشم بد باشد([36])، با خواست خداوند از دو راه ميتوان آن را معالجه نمود:
1) اگر چشم زننده شناخته شود، به او گفته ميشود كه غسل كند و چشم زده شده با آب آن يا با مقداري از آن غسل نمايد.
2) اگر چشم زننده شناخته شده نبود، از طريق تعويذ، دعاء و حجامت بايد به معالجه آن پرداخت.
اما اگر در صورتي كه بيماري بر اثر سحر حاصل شده باشد، معالجه آن با خواست خداوند از يكي از راههاي زير ممكن خواهد بود:
1) اگر محل سحر را ميدانست و آن را يافت در حالي كه دو سوره معوذتين (قل أعوذ برب الناس وقل أعوذ برب الفلق) را ميخواند گرههاي آن را بگشايد و سپس آن را بسوزاند.
2) از طريق تعويذ شرعي و آيات قرآن به ويژه دو سوره معوذتين و بقره و دعاهايي كه در پايان خواهند آمد، براي معالجه آن تلاش نمايد.
3) نشره(باطل كردن سحر): كه دو گونه است:
الف: نوعي از آن كه باطل گردانيدن سحر به وسيله سحر و مراجعه به ساحران براي باز و باطل نمودن آن است، كه حرام ميباشد.
ب: نوع ديگر روا ميباشد، مانند:
تهيه هفت عدد برگ از درخت سدر(كُنار) و خوردكردن آن در ميان دو سنگ و سپس خواندن سورههاي الكافرون, الإخلاص, الفلق و الناس سه بار و سپس قرار دادن آن در آب و بعد از آن نوشيدن و غسل كردن به وسيله آن و اين كار چند بار تا شفا پيدا كردن به خواست خداوند پيدا نمايد. (عبدالرزاق در كتاب مصنف).
4) خارج گردانيدن سحر از راه خوردن مواد خوراكي اسهال آور اگر سحر در شكم قرار داشته باشد و اگر در قسمتهاي ديگر باشد از طريق حجامت([37]) (نوعي خون گرفتن) براي معالجه آن اقدام شود.
شروط تعويذ (دعاى شرعى) عبارتند از اينكه:
1) به وسيله نامها و صفتهاي خداوند باشد.
2) به وسيله زبان عربي يا زباني مفهوم انجام شود.
3) اين اعتقاد كه تعويذ در ذات خود موثر نيست و شفاي اين بيماري با خواست و اراده خداوند است.
شروط تعويذ كننده:
1) مستحب است كه تعويذ كننده مسلماني صالح و پرهيزگار باشد زيرا به هر ميزان كه پرهيزكار باشد تاثير كار او بيشتر خواهد بود.
2) به هنگام اقدام به تعويذ صادقانه به سوي خداوند روي بياورد به گونهاي كه قلب و زبان او همراه شوند. اما بهتر آن است كه هركس براي خود اقدام به تعويذ نمايد، زيرا ديگران غالباً قلبشان به چيزي ديگر مشغول است و هيچكس به اندازه خود او مشكل و نيازمندي او را احساس نميكند و خداوند خود اجابت دعاي نيازمندان را وعده فرموده است.
شروط تعويذ شونده:
1) مستحب است كه مومن و صالح باشد و ميزان تاثير آن به قوت و ضعف ايمان و پرهيزگاري در ارتباط است خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ ãAÍit\çRuﷺ z`ÏB Èb#uäöà)ø9$# $tB uqèd Öä!$xÿÏ© ×puH÷quuﷺ tûüÏZÏB÷sßJù=Ïj9 wuﷺ ßÌt tûüÏJÎ=»©à9$# wÎ) #Y$|¡yz ÇÑËÈ﴾ (الاسراء: 82). «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم; و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد».
2) روي آوردن صادقانه به پيشگاه خداوند و طلب شفا از جانب او.
3) در ارتباط با تاخير در شفا و بهبودي اظهار گلهمندي نكند، زيرا تعويذ دعاست و چنانچه در مورد شفا عجله كند، ممكن است هيچگاه دعاي او پذيرفته نشود.
رسول الله ص فرموده اند: «يُسْتَجَابُ لأَحَدِكُمْ مَا لَمْ يَعْجَلْ يَقُولُ: دَعَوْتُ فَلَمْ يُسْتَجَبْ لِي» (متفق عليه).
(چنانچه عجله نكنيد دعايتان مستجاب مىشود نگوييد دعا نموديم اما مورد قبول واقع نشد.)
تعويذ داراي روشهاي است كه عبارتند از:
1) خواندن تعويذ همراه با دميدن.
2) خواندن تعويذ بدون دميدن.
3) گرفتن آب دهان به وسيله انگشت و آميختن آن با خاك و سپس ماليدن آن بر روي محل درد.
4) خواندن تعويذ با ماليدن بر روي محل درد.
آيات و احاديثي كه به وسيله آنها براي بيمار تعويذ ميشود عبارتند از:
سوره فاتحه، آية الكرسي، و دو آيه آخر سوره البقره.
﴿ cÎ) Îû È,ù=yz ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚöF{$#uﷺ É#»n=ÏF÷z$#uﷺ È@ø©9$# Í$pk¨]9$#uﷺ ;M»tﷻy Í<'ﷺT[{ É=»t6ø9F{$# ÇÊÒÉÈ tûïÏ%©!$# tbﷺãä.õt ©!$# $VJ»uÏ% #Yqãèè%uﷺ 4n?tãuﷺ öNÎgÎ/qãZã_ tbﷺã¤6xÿtGtuﷺ Îû È,ù=yz ÏNºuq»uK¡¡9$# ÇÚöF{$#uﷺ $uZ/u $tB |Mø)n=yz #x»yd WxÏÜ»t/ y7oY»ysö6ß $oYÉ)sù z>#xtã Í$¨Z9$# ÇÊÒÊÈ﴾ (آل عمران: 190-191). «مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است. همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند; و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند; (و مىگويند:) بار الها! اينها را بيهوده نيافريده اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!».
﴿ * !$uZøym÷ﷺﷺ&uﷺ 4n<Î) #ÓyqãB ÷bﷺ& È,ø9ﷺ& $|Átã ( #sÎ*sù }Ïd ß#s)ù=s? $tB tbqä3Ïùù't ÇÊÊÐÈ yìs%uqsù ,ptø:$# @sÜt/uﷺ $tB (#qçR%x. tbqè=yJ÷èt ÇÊÊÑÈ﴾ (لأعراف:117- 118). «(ما) به موسى وحى كرديم كه: «عصاى خود را بيفكن!» ناگهان (بصورت مار عظيمى در آمد كه) وسايل دروغين آنها را بسرعت برمىگرفت. (در اين هنگام،) حق آشكار شد; و آنچه آنها ساخته بودند، باطل گشت. و در آنجا (همگى) مغلوب شدند; و خوار و كوچك گشتند».
﴿ (#qä9$s% #ÓyqßJ»t !$¨BÎ) bﷺ& uÅ+ù=è? !$¨BÎ)uﷺ bﷺ& tbqä3¯R tA¨ﷺﷺ& ô`tB 4s+ø9ﷺ& ÇÏÎÈ tA$s% ö@t/ (#qà)ø9ﷺ& ( #sÎ*sù öNçlé;$t7Ïm öNßgÅÁÏãuﷺ ã@§sä Ïmøs9Î) `ÏB ÷L¿eÌósÅ $pk¨Xﷺ& 4Ótëó¡n@ ÇÏÏÈ }§y_÷ﷺﷺ'sù Îû ¾ÏmÅ¡øÿtR ZpxÿÅz 4ÓyqB ÇÏÐÈ $uZù=è% w ô#ys? ¨RÎ) |MRﷺ& 4n?ôãF{$# ÇÏÑÈ È,ø9ﷺ&uﷺ $tB Îû y7ÏYÏJt ô#s)ù=s? $tB (#þqãèuZ|¹ ( $yJ¯RÎ) (#qãèoY|¹ ßøx. 9Ås»y ( wuﷺ ßxÎ=øÿã ãÏm$¡¡9$# ß]øym 4tAﷺ& ÇÏÒÈ﴾ (طه: 65- 69). «(ساحران) گفتند: «اى موسى! آيا تو اول (عصاى خود را) مى افكنى، يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم؟!». گفت: «شما اول بيفكنيد!» در اين هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كند!. موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد (مبادا مردم گمراه شوند)!. گفتيم: «نترس! تو مسلماً (پيروز و) برترى!. و آنچه را در دست راست دارى بيفكن، تمام آنچه را ساختهاند مى بلعد! آنچه ساختهاند تنها مكر ساحر است; و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!».
﴿ ãAÍit\çRuﷺ z`ÏB Èb#uäöà)ø9$# $tB uqèd Öä!$xÿÏ© ×puH÷quuﷺ tûüÏZÏB÷sßJù=Ïj9 wuﷺ ßÌt tûüÏJÎ=»©à9$# wÎ) #Y$|¡yz ÇÑËÈ﴾ (الاسراء: 82).
و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى كنيم; و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد».
﴿ö@è% uqèd úïÏ%©#Ï9 (#qãZtB#uä Wèd Öä!$xÿÏ©uﷺ ( úïÏ%©!$#uﷺ w cqãYÏB÷sã þÎû öNÎgÏR#s#uä Öø%uﷺ uqèduﷺ óOÎgøn=tæ ¸Jtã﴾ (فصلت: 44). «بگو: اين (كتاب) براى كسانى كه ايمان آورده اند هدايت و درمان است; ولى كسانى كه ايمان نمىآورند، در گوشهايشان سنگينى است و گويى نابينا هستند و آن را نمىبينند».
﴿ öqs9 $uZø9tRﷺ& #x»yd tb#uäöà)ø9$# 4n?tã 9@t6y_ ¼çmtF÷ﷺ&t©9 $Yèϱ»yz %YæÏd|ÁtFB ô`ÏiB Ïpuô±yz «!$#﴾ (الحشر: 21). «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم، مى ديدى كه در برابر آن خاشع مى شود و از خوف خدا مىشكافد!».
﴿ bÎ)uﷺ ß%s3t tûïÏ%©!$# (#ﷺãxÿx. y7tRqà)Ï9÷ãs9 óOÏdÌ»|Áö/ﷺ'Î/ $£Js9 (#qãèÏÿx tø.Ïe%!$# tbqä9qà)tuﷺ ¼çm¯RÎ) ×bqãZôfpRmQ ÇÎÊÈ﴾ (القلم: 51). «نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مىشنوند با چشمزخم خود تو را از بين ببرند، و مىگويند: «او ديوانه است!».
همچنين از سورههاى الكافرون، الاخلاص، الفلق، الناس براي تعويذ استفاده ميشود:
براي تعويذ از روايات زير استفاده می شود:
«أَسْأَلُ اللهَ الْعَظِيْمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِيْمِ أَنْ يَشْفِيَكَ». (7 بار). (از خداوند عظيم، پروردگار عرش بزرگ، میخواهم كه تو را شفا دهد).
«أُعِيْذُكُمَا بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّةِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانِ وَهَامَّةٍ، وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لاَمَّةٍ». (3 بار). (من شما دو نفر «حسن و حسين رضي الله عنهما» را به وسيله كلمات كامل الله از بدى هر شيطان و جانور زهردار و زخم چشم به حفظ خدا میسپارم).
«اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ أَذْهِبِ البَأْسَ اِشْفِ أَنْتَ الشَّافِي لاَ شِفَاءَ إلاَّ شِفَاؤكَ شِفَاءً لاَ يُغَاِدُر سَقَمَاً. (3 بار)». (بارخدايا! اي معبود مردم و نابودكننده مرضها، شفا بده كه تو شفا دهنده اي. جز تو شفا دهنده اي نيست، شفايي كه مرضها را باقي نمی گذارد).
«اللَّهُمَّ أَذْهِبِ عَنْهُ حَرَّهَا وَبَرْدَهَا وَوَصَبَهَا».
«حَسْبِيَ اللهُ لاَ إِلَه إلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَّكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشُ الْعَظِيمِ (7 بار)».
«بِسْمِ اللهِ أرْقِيْكَ مِنْ كُلِّ دَاءٍ يُؤْذِيْكَ وَمِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَو عَيْنٍ حَاسِدٍ اللهُ يَشْفِيْكَ بِسْمِ اللهِ أرْقِيْكَ (3 بار)».
دست خود را روي محل درد قرار دهيد و (3 بار) بگوييد: «بِسْمِ اللهِ». و (7 بار) بگوييد: «أَعُوْذُ بِعِزَّةِ اللهِ وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ وَأُحَاذِرُ». (من بـه عزت خـدا و قدرتش پناه میبرم از شرّ آنچه به آن دچار میشوم و از آن بيم دارم و میترسم).
چند ياد آوري:
1) تصديق خرافات مربوط به صاحب چشم بد، مانند: خوردن ادرار از او، يا باطل شدن چشم زدن او پس از مرگش و... به هيچ وجه صحيح نيست.
2) قراردادن مهره و طلسم و دستبند و گردنبند بر روي جايي يا چيزي كه در مورد چشم خوردگي جاي نگراني دارد، جايز نيست.
رسول الله ص ميفرمايد: «مَنْ تَعَلَّقَ شَيْئًا وُكِلَ إِلَيْهِ» (الترمذي)، هر كس چيزي را برخود بياويزد، سرنوشتش در اختيار آن چيز قرار داده میشود.
اما اگر آياتي از قرآن باشد در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد و بهترآن است كه ترك شود.
3) نوشتن جملاتي مانند: ما شاء الله، تبارك الله يا نقاشي شمشير، چاقو، چشم، يا قرار دادن قرآن در اتومبيل يا آويختن آياتي از قرآن در منزل، هيچكدام از چشم زدن جلوگيري نمیكنند، حتي ممكن است جزو طلسم و افسون حرام به شمار بيايند.
4) شخص مريض بايد به قبول تعويذ مطمئن باشد و از تاخير بهبودي احساس نگراني نكند زيرا گاهي اگر به بيمار گفته شود كه در طول عمر بايد دارو مصرف كني اظهار نارضايتي نمینمايد، اما اگر نتيجه تعويذ به طول بيانجامد اظهار نارضايتي مینمايد در حالي كه در برابر خواندن هر حرفي اجر و پاداش دارد و پاداش آن ده برابر است. لازم است مدام دعا و استغفارش را قطع نكند و صدقه و احسانش را بيشتر كند، زيرا احسان و صدقه جزو امور شفا بخش به شمار میآیند.
5) خواندن دسته جمعي بر خلاف سنت است و اثر آن ضعيف میباشد. همچنين بسنده كردن به نوار كاست، كافي نيست زيرا در مورد آن نيّت كه در تعويذ شرط است, تحقق پيدا نمیکند, هر چند گوش فرادادن به آن مفيد است.
تكرار تعويذ تا بهبودي كامل سنت است، مگر آنكه سبب زحمت و مشقت براي او بشود، در اين صورت براي كاستن از ملال آن را كم كند. اما تكرار آيات يا دعا به تعدادي مشخص كه در سنت وارد نشده، جايز نيست.
6) نشانههايي دال بر اينكه تعويذ كننده با سحر سر و كار داشته نه قرآن، وجود دارد كه به آنها يا بعضي از آنها استدلال میشود و نبايد فريب دينداري ظاهري او را خورد، زيرا گاهي ممكن است خواندن تعويذ را با آياتي از قرآن آغاز كند، اما بلافاصله چيزهاي ديگري را جايگزين آن كند، حتي ممكن است براي فريب دادن مردم مرتب به مسجد رفت و آمد داشته باشد، و گاهي در پيش روي شما مدام اهل ذكر و اوراد باشد، بايد هوشيار بود و دچار فريب نشد.
برخي از نشانههاي ساحران و فريبكاران عبارتند از:
1) پرسيدن نام بيمار يا مادر او، زيرا دانستن يا ندانستن نام در مورد معالجه چيزي را تغيير نمی دهد.
2) قطعهاي از لباس بيمار را مانند: پيراهن يا ژاكت طلب كند.
3) ممكن است از بيمار بخواهد حيواني را با ويژگیهاي خاص تهيه كند تا او آن را براي خبيثان ذبح كند و شايد خون آن را بر بدن بيمار بمالد.
4) خواندن ورد و طلسم هاي نامفهوم و بیمعني.
5) دادن صفحهاي كه در آن مربعهايي كه در ميان آنها حروف و ارقامي نوشته شده - كه حجاب نام دارد - به بيمار.
6) بيمار را به كنارهگيري از مردم و زنداني شدن در اطاقي تاريك براي مدتي مشخص- كه حجبه نام دارد- وادار كردن.
7) امر کردن به بيمار كه مدتي از استعمال آب خودداري كند.
8) دادن چيزي به بيمار تا آن را در زميني دفن كند يا كاغذي را به او بدهد تا آن را بسوزاند و از دود آن به عنوان بخور استفاده نمايد.
9) خبر دادن به بيمار از صفات و ويژگیهايي كه ديگران از آن خبر ندارند، يا خبر دادن از اسم و محل سكونت و بيماري او پيش از آنكه خود او چيزي را بر زبان بياورد.
10) خبر دادن از نوع بيماري او از طريق تلفن يا پست و... يا بلافاصله پس از وارد شدن به اطاق او.
7) از نظر علماي اهل سنت و جماعت جنیها میتوانند خود را به هيئت انسان در آورند و به اين استدلال مینمايد كه: ﴿ úïÏ%©!$# tbqè=à2ù't (#4qt/Ìh9$# w tbqãBqà)t wÎ) $yJx. ãPqà)t Ï%©!$# çmäܬ6ytFt ß`»sÜø¤±9$# z`ÏB Äb§yJø9$#﴾ (البقرة: 275). «كساني كه ربا میخورند، بر نيميخيزند مگر مانند كسي كه شيطان او را سخت دچار ديوانگي كرده باشد».
مفسرين در اين مورد اتفاق نظر دارند كه منظور از كلمه مس در آن آيه جنون شيطاني است كه براي آدمي كه جني در قالب او رفته است، پيش میآيد.
چند نكته مفيد
1) جن چيست؟
جنی ها نوعي از مخلوقات خداوند هستند كه آفرينش آنها از آتش است، و آنگونه كه ملايك از نور آفريده شده اند. آنها در كل مكلفاند و میتوان پشت سر آنها نماز جماعت خواند و پيش از پيامبر گرامي محمد ص پيامبري به سوي ايشان فرستاده نشده و درميان خود ايشان پيامبران و رسولاني وجود ندارد. اشخاص كافر ايشان اهل دوزخ، و اهل ايمان آنها بهشتياند، جسم آنها پس از مرگ مثل انسان به خاك تبديل نميشوند. حال آنها در بهشت به ميزان اعمالشان بستگي دارد. اما آنان در گوشه و كنار بهشت قراردارند و در آن خورد و خوراك خواهند داشت.
تقي الدين (رحمه الله) مي گويد: ما ايشان را مشاهده خواهيم كرد اما آنان ما را بر عكس دنيا نخواهند ديد.
2) حسادت چيست؟
حسادت به معناي آرزوي زوال نعمت ديگران است و غالباً چشم زدن از آن ناشي میشود، حسادت جزو بزرگترين گناهان است حتي اساس همه گناهان به شمار میآيد و اولين نافرماني خداوند به وسيله حسادت بوده، زيرا ابليس به خاطر حسادت به آدم حاضر نشد به او سجده كند و قابيل بر اثر حسادت برادرش هابيل را به قتل رسانيد.
معالجه حسادت:
1) آگاهي از خطر و اهميت حسادت و اطلاع از اين موضوع كه حسادت همانگونه كه آتش، چوب را از بين میبرد نيكیها و حسنات انسان را نابود میكند.
2) آنچه را كه خداوند به ديگران داده بر اساس تقدير و حكمت او بوده و اظهار نارضايتي از آن اعتراض به كار خداوند و سستي ايمان به قضا و قدر به شمار میآيد.
3) گفتن ما شاء الله و تبريك به هنگام ديدن چيزي جالب توجه نشانه سلامت و پاكي نفس شماست.
آگاهي از اجر ترك حسادت:
هر كسي زماني كه سر بر بالين مینهد و در قلبش نسبت به کسي حسودي وجود نداشته باشد وارد بهشت ميشود. همانگونه كه در حديثي كه رسول الله ص به يكي از اصحاب مژده بهشت داده و عبدالله بن عمرو –رضي الله عنهما- بخاطر دانستن راز اين بشارت و مژده به بهشت براى اين صحابى سه شبانه روز نزد او سپرى كرد و در نتيجه دريافت كه اين صحابى دلش از حسادت پاك و خالى است.
دعاء
تمامي مخلوقات به خداوند محتاج اند و به آنچه او دارد نياز دارند. اما او از مخلوقات بینياز است.
خداوند دعا را بر بندگانش واجب گردانيده و فرموده است: ﴿ tA$s%uﷺ ãNà6/u þÎTqãã÷$# ó=ÉftGóﷺ& ö/ä3s9 4 ¨bÎ) úïÏ%©!$# tbﷺçÉ9õ3tGó¡o ô`tã ÎAy$t6Ïã tbqè=äzôuy tL©èygy_ úïÌÅz#y ÇÏÉÈ﴾ (غافر: 60). «پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبر مىورزند به زودى با ذلت وارد دوزخ مىشوند!».
رسول خدا ص فرموده اند: «مَنْ لَمْ يَسْأَلِِ اللَّهَ يَغْضَبْ عَلَيْهِ»، هر كسي از خداوند چيزي نخواهد، بر او خشم ميگيرد.
با اين وصف خداوند از دعا و درخواست انسانها در پيشگاه خود شادمان ميشود و كساني را كه در دعاي خود الحاح و اصرار ميورزند دوست ميدارد و به خود نزديك ميكند.
اصحاب پيامبر ص به اين موضوع پي برده بودند و هر يك از آنها هيچ چيزي را براي درخواست از خداوند كم اهميت به شمار نميآوردند و دعا و درخواست خود را تا حدي بيارزش نميكردند كه آنها را با هيچيك از بندگان خداوند مطرح كنند اين تنها بخاطر پيوندشان با پروردگار و نزديكيشان به او بود و به اين آيه تمسک ميجستند: ﴿ #sÎ)uﷺ y7s9ﷺ'y Ï$t6Ïã ÓÍh_tã ÎoTÎ*sù ë=Ìs%﴾ (البقرة: 186). «و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم».
دعا در پيشگاه خداوند از جايگاه والايي برخوردار است و از هر چيزي ارزشش بيشتر ميباشد، دعا گاهي از قضا، جلوگيري ميكند و دعاي انسان مسلمان اگر اسباب آن فراهم شود و موانعش مرتفع گردد قطعاً مستجاب خواهد شد و دعا كننده يكي از مواردي كه در اين فرموده رسول الله ص آمده اعطاء خواهد شد.
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَدْعُو بدَعْوَةٍ لَيْسَ فِيهَا إِثْمٌ وَلا قَطِيعَةُ رَحِمٍ إِلا أَعْطَاهُ اللَّهُ بِهَا إِحْدَى ثَلاثٍ: إِمَّا أَنْ تُعَجَّلَ لَهُ دَعْوَتُهُ، وَإِمَّا أَنْ يَدَّخِرَهَا لَهُ فِي الآخِرَةِ، وَإِمَّا أَنْ يَصْرِفَ عَنْهُ مِنْ السُّوءِ مِثْلَهَا. قَالُوا إِذاً نُكْثِرُ؟. قَالَ: اللَّهُ أَكْثَرُ» (أحمد والترمذي).
هيچ مسلماني نيست كه دعايي را بنمايد كه در آن گناهي و قطع صله رحمي نباشد. مگر آنكه خداوند يكي از سه امور را به او عطاء خواهد فرمود: اينكه در اسرع وقت دعاي او را مستجاب خواهد فرمود، يا آن را توشه آخرتش خواهد گردانيد، يا به ميزان آن او را از بدي و مشكلات مصون خواهد داشت. اصحاب گفتند: پس تا بتوانيم دعا خواهيم كرد. رسول الله ص فرمودند: خداوند هم آن امور را بيشتر خواهد فرمود.
انواع دعا:
دعا دو گونه است:
1) دعاهايي كه عبادتند: مانند نماز و روزه.
2) دعاهايي كه خواستن و طلبيدن است.
در اينجا اين سوال پيش ميآيد كه كدام عمل بهتر است؟
آيا قرائت قرآن بهتر است يا ذكر و يا دعا و خواستن از خداوند؟
در پاسخ به آن بايد گفت كه: قرائت قرآن قطعاً بهتر است و بعد از آن ذكر و ثنا و سپس دعا و درخواست از خداوند قرار دارد.
اين از نظر كلي بدين صورت است، اما گاهي عواملي باعث ميشود كه آنچه در درجه دوم و سوم قرار دارند از آنچه در درجه اول قرار دارد بهتر باشد.
براي مثال دعاي روز عرفه از قرائت قرآن بهتر است، و خواندن اوراد پس از نمازهاي واجب اولويتش از قرائت كردن قرآن بيشتر است.
اسباب استجابت دعا
براي پذيرفته شدن دعا اسباب و عواملي ظاهري و باطني وجود دارند:
1) اسباب ظاهري:
ارائه اعمال صالحهاي مانند: صدقه دادن، وضو و نماز، نشستن رو به قبله و بلند كردن دستان و ثنا و ستايش شايسته خداوند. استفاده از اسماء و صفات خداوند و اسماء و صفاتي كه با موضوع درخواست و دعا مناسب باشد. مثلاً اگر دعا متعلق به درخواست رفتن به بهشت است و درخواست و زاري به وسيله فضل و رحمت خداوند باشد، و در صورتي كه عليه ستمكاري دست به دعا بر ميدارد از اسمائي مانند: جبار، قهار را به كار بگيرد.
يكي ديگر از اسباب ظاهري فرستادن صلوات بر رسول الله ص در آغاز و اواسط و آخر آن و اعتراف به گناهان و شكر و سپاس نعمتهاي خداوند است.
براي دعا از اوقات مباركي كه روايات و دلايلي مبني بر احتمال مقبوليت دعا در آنها وجود دارند استفاده نمايد. چنان اوقاتي بسيارند، مثلاً در:
1) طول شبانه روز: يك سوم اخير شب كه خداوند به آسمان دنيا نزول ميفرمايد. ميان اذان و اقامه، بعد از وضوء، در سجده و پيش از سلام دادن نماز و پس از نمازها، بعد از ختم قرآن، به هنگام آواز خروس، در طول مسافرت و دعاي مظلوم، دعاي کسي که در تنگنا قرار گرفته، دعاي والدين براي فرزندان، دعاي پنهاني انسان مسلمان براي برادر ديني خود، و هنگام قرار گرفتن در برابر صف دشمن محارب.
2) در مورد هفته: روز جمعه و مخصوصاً آخرين لحظات روز جمعه.
3) اما در ميان ماهها: ماه رمضان و هنگام افطار و سحري و شبهاي قدر و روز عرفه.
4) در مورد اماكن مبارك: همه مساجد، به ويژه مسجدالحرام در مكه و در كنار كعبه نزديک ملتزم و نيز در كنار مقام ابراهيم u و به هنگام سعي ميان صفا و مروه و در عرفات، مزدلفه و مني و ايام حج و...
2) اسباب پنهاني:
به وسيله توسل به توبه صادقانه و جبران حقوق متعلق به ديگران و پاك و حلال گردانيدن خوراك و پوشاك و مسكن و كسب روزي از راههاي حلال و بيشتر گردانيدن عبادات و پرهيز از محرمات و دوري از شبهات و شهوات و حضور قلب و هنگام دعا و اطمينان و اميدواري به رحمت خداوند و پناه بردن به او، و زاري و الحاح و سپردن امور خود به خداوند و قطع اميد و توجه به غير او.
موانع قبولي دعا
گاهي انسان در پيشگاه خداوند دست به دعا بر ميدارد اما دعايش مستجاب نميشود يا استجابت آن به تاخير ميافتد. علل و اسباب آن بسيارند كه براي مثال ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
* دعا و طلب خواستن از غير خداوند همراه با دعا و خواستن از خداوند.
* طول و تفصيل در دعا مانند: پناه بردن به خداوند از آتش و سختيها و تنگناها و تاريكي دوزخ، در حالي كه پناه بردن به خداوند از عذاب يا آتش آن كفايت ميكند.
* دعاي ناروا عليه خود يا ديگران و دعايي كه گناه و قطع پيوند خويشاوندي را سبب شود.
* معلق نمودن دعا به خواست و اگر و اما، مثل اينكه دعا كند خدايا اگر خواستي مرا ببخش و...
* عجله داشتن براي پذيرفته شدن دعا: براي مثال بگويد: «خداوندا ! تو را خواندم و در پيشگاهت دعا كردم, اما آن را نپذيرفتي».
* ترك كردن دعا به سبب ناراحتي و ملال.
* دعا كردن در حالت غفلت قلب.
* عدم مراعات ادب در حضور خداوند.
روزي رسول الله ص متوجه شد كه مردي در نماز دعا مي كرد: اما بر پيامبر صلوات نفرستاد. رسول الله ص فرمود: اين مرد عجله نموده و سپس به او يا ديگران فرمود: «عَجِلَ هَذَا»، ثُمَّ دَعَاهُ فَقَالَ لَهُ أَوْ لِغَيْرِهِ: «إِذا صَلَّى أَحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِتَحْمِيدِ اللَّهِ وَالثَّنَاءِ عَلَيْهِ، ثُمَّ لْيُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ (صلى الله عليه وسلم) ثُمَّ ليَدْعُ بَعْدُ بمَا شَاءَ» أبوداود والترمذي.
«هرگاه يكي از شما نماز خواند و خواست دعا كند, ابتدا خداوند را حمد و ستايش و سپس بر پيامبر صلوات بفرستد و پس از آن هر دعايي را كه ميخواهد بگويد».
دعا و درخواست چيزي كه تحقق آن جزو محالات باشد مانند: در خواست عمر جاويدان در دنيا.
همچنين تكلف و تصنع در بكارگيري كلمات ادبي و مسجع مطلوب نسيت, خداوند متعال ميفرمايد: ﴿ (#qãã÷$# öNä3/u %Yæ|Øn@ ºpuøÿäzuﷺ 4 ¼çm¯RÎ) w =Ïtä úïÏtF÷èßJø9$# ÇÎÎÈ﴾ (الأعراف:55). «پروردگار خود را فروتنانه و پنهان به كمك بخواهيد, به درستي او متجاوزان سرکش را دوست نميدارد».
ابن عباس –رضي الله عنهما- مي گويد: «فَانْظُر السَّجْعَ مِنَ الدُّعَاءِ فَاجْتَنِبْهُ فَإِنِّي عَهِدْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وسلم) وَأَصْحَابَهُ لا يَفْعَلُونَ إِلا ذَلِكَ. يَعْنِي لا يَفْعَلُونَ إِلا ذَلِكَ الاجْتِنَابَ» البخاري. «به سجع (تكلف در به كارگيرى كلمات ادبى) در دعا توجه نكنيد و از آن خودداري نماييد! من رسول الله ص و اصحاب او را بارها ديده بودم كه همين كار را ميكردند».
(يعني در دعا از كلمات مسجع و تكليفي خودداري ميكردند) .
زياده روي در بلند نمودن صدا, زيرا خداوند ميفرمايد: ﴿wuﷺ öygøgﷺB y7Ï?x|ÁÎ/ wuﷺ ôMÏù$séB $pkÍ5 Æ÷tFö/$#uﷺ tû÷üt/ y7Ï9ºs WxÎ6y ÇÊÊÉÈ﴾ (الاسراء:110). «نمازت را بلند يا آهسته مخوان. بلكه راه وسطي را ميان آن دو برگزين». عايشه –رضي الله عنها- ميفرمايد: «أنزل هذا في الدعاء». «اين آيه در ارتباط با دعا نازل گرديده است».
مستحب است كه انسان دعا كند و دعايش را به صورت زير مرتب نمايد:
اول: خداوند را حمد و ستايش كند.
دوم: بر رسول الله ص درود و صلوات بفرستد.
سوم: توبه كند و به گناه خويش معترف باشد.
چهارم: خداوند را به خاطر نعمتهايش سپاس گويد.
پنجم: دعا و درخواستش را با استفاده از دعاهاي كامل و جامع روايت شده از رسول الله ص و سلف صالح بيان كند.
ششم: دعايش را با فرستادن صلوات بر رسول الله ص خاتمه بدهد.
دعاهاي مهمي كه شايسته است حفظ شوند
مناسبت دعا | دعاهاي مأثور از رسول الله ص |
قبل و بعد از خواب | «بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ أَمُوتُ وَأَحْيَا» بعد از خواب «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَمَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ». |
خروج از منزل | «اللَّهُمَّ إنيْ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَضِلَّ أَوْ أُضَلَّ، أَوْ أَزِلَّ أَوْ أُزَلَّ، أَوْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ، أَوْ أَجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَيَّ». |
كسيكه در خواب دچار ترس شود | «أَعُوذُ بكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ غَضَبِهِ، وَمن شَرِّ عِبَادِهِ، وَمِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ، وَأَنْ يَحْضُرُونِ». |
زماني كه كسي خواب ميببيند | «اگر خواب خوبي ديديد از خداوند است و او را ستايش كنيد و آن را«براي ديگران» بگوييد. و اگر خواب بد ديديد از شيطان است و از شر او به خداوند پناه ببريد و به كسى نگوييد كه ـ إن شاء الله ـ به شما ضررى نخواهد رسيد». |
وقتي بردار مسلمانش عطسه مي كند: | «هرگاه عطسه كرديد الحمدلله بگوييد. و اگر برادر مسلمان شما عطسه كرد و الحمدلله گفت شما بگوييد: يرحمك الله و هرگاه شخص کافر عطسه کرد و حمد خداوند را نمود به او بگويد: يهديکم الله (خداوند شما را هدايت فرمايد) و به او نگويد يرحمک الله |
وارد شدن به مسجد | وقتي وارد مسجد شد پاي راستش را پيش بگذارد و بگويد: «بسْمِ اللَّهِ وَالسَّلامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَافْتَحْ لِي أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ». |
خروج از مسجد | هرگاه از مسجد بيرون رفت پاي چپ را پيش بگذارد و بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَالسَّلامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَافْتَحْ لِي أَبْوَابَ فَضْلِكَ». |
تبريك به عروس و داماد | «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ، وَبَارَكَ عَلَيْكَ، وَجَمَعَ بَيْنَكُمَا فِي خَيْرٍ». |
شنيدن صداي الاغ | «هر گاه صداي الاغ شنيديد به خداوند پناه ببريد, زيرا شيطان را ديده است». |
آواز خروس و زوزه سگ و صداي الاغ در شب: | هرگاه صداي خروس شنيديد از خداوند فضلش را بخواهيد زيرا فرشتهاي را ديده است» و«هرگاه زوزه سگها و صداي عرعر الاغها را در شب شنيديد به خدا پناه ببريد». |
هر کس به شما بفهماند که او شما را به خاطر خدا دوست دارد | از انس t روايت شده که مردي نزد پيامبر ص بود و مردي (از آنجا) گذشت و گفت: اي رسول الله! من آن مرد را دوست دارم. پيامبر ص فرمود: «به او آن را فهماندهاي؟» گفت: نه, فرمود: «به او بفهمان», پس مرد به او رسيد و گفت: «إنّي أحبك في الله» (من شما را به خاطر خدا دوست دارم) مرد گفت: «أحبک الذي أحببتني له». |
دعاي رفع مشكل و سختي | «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ الْعَظِيمُ الْحَلِيمُ، لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرْضِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ» «أَللَّهُ أَللَّهُ رَبِّي، لا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا» «يَا حَيُّ يا قَيْومُ برحمتكَ أسْتَغِيثُ» «سبحَان الله الَعَظِيم». |
به هنگام ديدن باران | «اللَّهُمَّ صَيِّبًا نَافِعًا» دو يا سه بار، «مُطِرْنَا بفَضْلِ الله وَرَحْمَتِهِ». |
بعد از نماز | «اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ». اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الْكُفْرِ وَالْفَقْرِ وَعَذَابِ الْقَبْرِ». |
دعاي پرداخت بدهكاري | «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْكَسَلِ، وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ، وَضَلَعِ الدَّيْنِ، وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ». |
وسوسه در نماز | «آن شيطان است به او گفته ميشود: خَنْزَبْ, زمانيکه آن را احساس نمودي به خداوند پناه ببر, و سه مرتبه به طرف چپ خود تُف کن.» |
وارد شدن به محل قضاي حاجت و حمام | «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثِ». و هر گاه خارج شديد بگوييد: «غُفْرَانَكَ». |
دعاي عليه دشمنان | «اللَّهُمَّ مُجْرِيَ السَّحَابِ مُنْزِلَ الْكِتَابِ سَرِيعَ الْحِسَابِ اهْزِمْ الأَحْزَابَ اللَّهُمَّ اهْزِمْهُمْ وَزَلْزِلْهُمْ». |
در سجده | «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي ذَنْبِي كُلَّهُ دِقَّهُ وَجِلَّهُ وَأَوَّلَهُ وَآخِرَهُ وَعَلانِيَتَهُ وَسِرَّهُ» «سُبْحَانَكَ رَبِّي وَبحَمْدِكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي» «اللَّهُمَّ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَبمُعَافَاتِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ لا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ». |
كسي كه مسافري را بدرقه ميكند مسافر هم بگويد | «اسْتَوْدِعْ اللَّهَ دِينَكَ وَأَمَانَتَكَ وَخَواتيمَ عَمَلِكَ» و مسافر چنين جواب دهد: «أسْتُوْدِعَكمْ الله الَّذيْ لا تَضيْعُ وَدَائعُهُ». |
سجده تلاوت | «اللَّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ وَبِكَ آمَنْتُ وَلَكَ أَسْلَمْتُ سَجَدَ وَجْهِي لِلَّذِي خَلَقَهُ وَصَوَّرَهُ وَشَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَالِقِينَ». |
آخر نماز | «اللَّهُمَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْمًا كَثِيرًا وَلا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ فَاغْفِرْ لِي مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِكَ وَارْحَمْنِي إِنَّك أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ». |
هر گاه در كاري مشكلي پيش آيد | «اللهمَّ لا سَهْلَ إلا مَا جَعَلْتَهُ سَهْلا وَأَنتَ تَجَْعلُ الحزن إذا شِيْئتَ سَهْلاً». |
كسي كه كار خوبي را از ديگران ديد | «هر کس کار خوب و نکوئي را از کسي ديد به فاعلش بگويد: «جزاك الله خيراً». که اين بهترين ثنا است, او نيز در جواب بگويد: وجزاك، ويا بگويد: وإياك |
هنگام وزيدن باد | «اللهمَّ إني أسألك خَيْرَهَا وخير مَا فيْها وخير ما أرسلت به، وأعوذُ بكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا فيها وشَرِّ ما أُرسلت به». |
وقتي كه هلال ماه را ميبينيد | «اللهمَّ أَهلَّه عَلَيْنَا باليمنِ والإيمَانِ والسَّلامَةِ وَالإسْلامِ، رَبيْ وَرَبُّكَ اللهُ». |
دعاي سفر | «اللهُ أَكْبَر، اللهُ أَكْبَر، اللهُ أَكْبَر )سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (*) وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ( اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ فِي سَفَرِنَا هَذَا الْبِرَّ وَالتَّقْوَى، وَمِنْ الْعَمَلِ مَا تَرْضَى، اللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنَا سَفَرَنَا هَذَا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَهُ، اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِي الأَهْلِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَكَآبَةِ الْمَنْظَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ فِي الْمَالِ وَالأَهْلِ. وَإِذَا رَجَعَ قَالَهُنَّ وَزَادَ فِيهِنَّ: آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ». |
قبل از خوابيدن | اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ وَأَلجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ رَهْبَةً وَرَغْبَةً إِلَيْكَ لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ». «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا وَكَفَانَا وَآوَانَا فَكَمْ مِمَّنْ لا كَافِيَ لَهُ وَلا مُؤْوِيَ». «اللَّهُمَّ خَلَقْتَ نَفْسِي وَأَنْتَ تَوَفَّاهَا لَكَ ممَاتُهَا وَمحْيَاهَا إِنْ أَحْيَيْتَهَا فَاحْفَظْهَا وَإِنْ أَمَتَّهَا فَاغْفِرْ لَهَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَافِيَة». «اللَّهُمَّ قِنيْ عَذَابك يَوْمَ تَبْعَثُ عبَادكَ».«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبِّي بِكَ وَضَعْتُ جَنْبِي وَبِكَ أَرْفَعُهُ إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِي فَاغْفِرْ لَهَا وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَكَ الصَّالِحِينَ». «كَانَ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ نَفَثَ فِي يَدَيْهِ وَقَرَأَ بِالْمُعَوِّذَتَيْنِ وَمَسَحَ بِهِمَا جَسَدَهُ». «عادت رسول الله ص بر اين بود که نميخوابيدند تا اينکه اين سورههاي ذيل را ميخواندند: (آلم) السجدة، والملك». |
در آغاز نماز | «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنْ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا مِنْ الْمُسْلِمِينَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِكُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ، أَنْتَ رَبِّي وَأَنَا عَبْدُكَ ظَلَمْتُ نَفْسِي وَاعْتَرَفْتُ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي جَمِيعًا إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ وَاهْدِنِي لأَحْسَنِ الأَخْلَاقِ لا يَهْدِي لأَحْسَنِهَا إِلا أَنْتَ وَاصْرِفْ عَنِّي سَيِّئَهَا لا يَصْرِفُ عَنِّي سَيِّئَهَا إِلا أَنْتَ لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ وَالْخَيْرُ كُلُّهُ فِي يَدَيْكَ وَالشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْكَ أَنَا بِكَ وَإِلَيْكَ تَبَارَكْتَ وَتَعَالَيْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ». |
بعد از نماز | «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُورًا، وَفِي لِسَانيْ نُورًا، وَفِي سَمْعِي نُورًا، وَفِي بَصَرِي نُورًا، وَمن فَوْقِي نُورًا، وَمن تحْتِي نُورًا، وَعَنْ يَمِينِي نُورًا، وَعَنْ شِمَاليْ نُورًا، وَمن أَمَامِي نُورًا، وَمن خَلْفِي نُورًا، وَاجْعَلْ في نَفسيْ نُورًا، وَأعْظمْ لِيْ نوراً، وَعَظِّمِ ليْ نُوْرَاً، وَاجْعَلْ ليْ نوْرَاً، وَاجْعَلْنيْ نُوْرَاً، اللَّهُمَّ أَعْطِنيْ نُوْرَاً، وَاجْعَلْ فيْ عَصَبِي نُورَاً، وَفيْ لَحْمِي نُوْرَاً، وَفيْ دَمِي نُورَاً، وَفي شَعَرِي نُوْرَاً، وَفيْ بَشَرِي نُوْرَاً». |
دعاي استخاره | هرگاه خواستيد كاري را انجام بدهيد. ابتدا دو ركعت نماز غير واجب بر جاي آوريد و سپس بگوييد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ، وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلا أَقْدِرُ، وَتَعْلَمُ وَلا أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ، اللَّهُمَّ فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ هَذَا الأمْرَ(سپس مورد استخاره را نام ببرد) خَيْرًا لِي فِي دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي(يابگويد: عَاجِلِ أَمْرِي وَآجِلِهِ) فَاقْدُرْهُ لِي وَيَسِّرْهُ لِي ثُمَّ بَارِكْ لِي فِيهِ، وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأمر شَرٌّ لِي فِي دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي( يا بگويد فِي عَاجِلِ أَمْرِي وَآجِلِهِ) فَاصْرفهُ عني واصْرِفْنِي عَنْهُ وَاقْدُرْ لِي الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ ثُمَّ رَضِّنِي بِهِ». |
دعاهاي جامعي كه ثابت شده رسول خدا ص آنها را ميخوانده است | «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الْكَسَلِ وَالْهَرَمِ وَالْمَأْثَمِ وَالْمَغْرَمِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْقَبْرِ وَعَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَعَذَابِ النَّارِ وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْغِنَى وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْفَقْرِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ اللَّهُمَّ اغْسِلْ عَنِّي خَطَايَايَ بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَنَقِّ قَلْبِي مِنْ الْخَطَايَا كَمَا نَقَّيْتَ الثَّوْبَ الأَبْيَضَ مِنْ الدَّنَسِ وَبَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ». «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوءِ الْقَضَاءِ وَمِنْ دَرَكِ الشَّقَاءِ وَمِنْ شَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ وَمِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ». «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي خَطِيئَتِي وَجَهْلِي وَإِسْرَافِي فِي أَمْرِي وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي جِدِّي وَهَزْلِي وَخَطَئِي وَعَمْدِي وَكُلُّ ذَلِكَ عِنْدِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي الَّذِي هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِي وَأَصْلِحْ لِي دُنْيَايَ الَّتِي فِيهَا مَعَاشِي وَأَصْلِحْ لِي آخِرَتِي الَّتِي فِيهَا مَعَادِي وَاجْعَلْ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَاجْعَلْ الْمَوْتَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍّ». «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْهُدَى وَالتُّقَى وَالْعَفَافَ وَالْغِنَى» «اللَّهُمَّ آتِ نَفْسِي تَقْوَاهَا وَزَكِّهَا أَنْتَ خَيْرُ مَنْ زَكَّاهَا أَنْتَ وَلِيُّهَا وَمَوْلاهَا اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ وَمِنْ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَمِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَمِنْ دَعْوَةٍ لا يُسْتَجَابُ لَهَا» «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ وَتَحَوُّلِ عَافِيَتِكَ وَفُجَاءَةِ نِقْمَتِكَ وَجَمِيعِ سَخَطِكَ». |
تجارت سودمند
خداوند انسان را بر ديگر آفريدههايش برتري بخشيده و او را به نعمت نطق وكلام اختصاص داده و زبان را ابزار بيان گردانيده است. زبان نعمتي است كه مىتوان آن را هم در خير و هم در شر بكار گرفت.
هر كس آن را در راه خير بكار گيرد به سعادت دنيوي و منزلتهاي والاي اخروي خواهد رسيد. اما هر كسي در غير اين راه آن را بكار گيرد او را در معرض هلاك و نابودي در هر دو جهان قرار خواهد داد.
بهترين راه براي مستغرق کردن وقت در راه خير قرائت قرآن, ذكر و ياد خداوند است.
فضيلت ذكر
احاديث بسياري راجع به آن آمده است: از جمله رسول خدا ص فرموده اند: «ألاَ أنبِئُكُمْ بخيْرِ أَعْمَالِكُمْ، وَأَزْكَاهَا عِنْدَ مَليْككُم وَأَرْفَعِهَا فِيْ دَرَجَاتِكُمْ، وَخَيْرٍ لَكُمْ مِنْ إِنْفَاقِ الذّهَبِ وَالوَرِقِ، وَخَيْرٍ لَكُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوّّكُمْ فَتَضْرِبُوْا أَعْنَاقَهُمْ وَيَضْرِبُوْا أَعْنَاقَكُمْ ؟ قَالوْا بَلَىْ يَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ:ذِكْرُ اللهِ» ، مي خواهيد شما را به بهترين و پاك ترين و با ارزشترين اعمالتان در پيشگاه پروردگارتان مطلع نمايم: اعمالي كه منزلت شما را بالا ميبرد و از صدقه و احسان به وسيله طلا و نقره و درگير شدن با دشمن و زدن گردن آنان و زده شدن گردن شما بهتر ميباشند. گفتند: آري يا رسول الله! فرمود: ذكر خداوند.
رسول الله ص ميفرمايد: «مَثَلُ الَّذِي يَذْكُرُ رَبَّهُ وَالَّذِي لا يَذْكُرُ رَبَّهُ مَثَلُ الْحَيِّ وَالْمَيِّتِ»، «كسي كه خداوند را ذكر ميكند و كسي كه او را ذكر نميكند همچون زنده و مردهاند».
خداوند متعال در حديث قدسي ميفرمايد: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلأ ذَكَرْتُهُ فِي مَلأ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ بشِبْرٍ تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً». من به همراه ظن و گمان بندهام نسبت به خودم هستم هرگاه مرا ذكر كند با او هستم. اگر مرا در نفس خود بخواند، او را در نفسم ميخوانم. اگر مرا در حضور ديگران بخواند، او را در حضور ديگران ميخوانم. اگر يك وجب به من نزديك شود يك ذراع به او نزديك ميگردم.
همچنين رسول خدا ص ميفرمايد: «سَبَقَ الْمُفَرِّدُونَ، قَالُوا: وَمَا الْمُفَرِّدُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: الذَّاكِرُونَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتُ». يكه تازها پيشي گرفتهاند. خدمت ايشان گفتند: يكه تازها كيستند يا رسول الله؟ فرمود: مردان و زنانى كه خداوند را بسيار ذكر ميكنند.
رسول الله ص در مقام تذكر به يكي از ياران خود فرمود: «لا يَزَالُ لِسَانُكَ رَطْبًا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ». زبانت هميشه از ياد خداوند تر و تازه است.
پاداش مضاعف:
پاداش اعمال صالحه ـ همچون قرائت قرآن ـ چندين برابر ميگردد و اين افزايش اجر با توجه به موارد زير است:
1- با ميزان ايمان، اخلاص و محبت خداوند و... در قلب ارتباط دارد.
2- با ميزان توجه و اشتغال قلب به ذكر و فكر ارتباط مستقيم دارد که ذکر نبايد فقط بر زبان آورده شود. چنانچه اين را كامل كند، خداوند تمامي گناهان او را ميبخشايد و به او پاداش تام و تمام ميدهد، اما اگر ناتمام باشد اجر و پاداش او هم ناتمام خواهد بود.
فوايد ذكر
· شيطان را ميراند و او را سركوب كرده و بينيش را بر خاك ميمالد.
· خوشنودي خالق را سبب مي شود.
· سبب محبت خداوند و نزديكي به او مي گردد.
· زمينه را براي رويآوري هر چه بيشتر خداوند نسبت به بنده فراهم مي گرداند.
· انسان را براي اطاعت بيشتر از خداوند منان ياري ميدهد.
· غم و غصه را از دل ميزدايد و سرور و شادماني را به همراه ميآورد.
· به قلب قوت و حيات و پاكي و صفا ميبخشد.
· در دل عطش و نيازي هست كه هيچ چيزي به غير از ذكر خداوند آن را برطرف نمي كند.
· در قلب قوت و خشنونتي وجود دارد كه هيچ چيزي به غير از ياد خداوند آن را ذوب و نرم نمي كند.
· ذكر داروي شفابخش دل و مايه قوت آن است.
· ذكر را لذتي است كه با هيچ لذتي قابل مقايسه نيست.
· غفلت بدترين بيماري دل است.
· ذكر اندك نشانه نفاق است و كثرت آن علامت قوت ايمان و صداقت در محبت خداوند است زيرا هر كسي چيزي را دوست بدارد بسيار آن را ياد ميكند.
· هرگاه انسان در شرايط شادماني و آسودگي خداوند را ياد كند، خداوند نيز او را در شرايط سخت مانند: مرگ و سختيهاي آن, فراموش نميكند.
· ذكر خداوند عامل نجات از عذاب خداوند است، آرامش را به همراه دارد، و انسان را در زير پوشش رحمت خداوند قرار ميدهد، و طلب مغفرت از جانب ملايك را براي ذاكر سبب ميشود.
· زبان را از وارد شدن به بيهودهگويي، غيبت، سخن چيني، دروغ و ديگر گناهان ومعاصي باز ميدارد.
· از آسانترين عبادات و برترين و گراميترين آنهاست و در واقع تضمين كننده بهشت است.
· لباس وقار و محبوبيت و درخشاني چهره را كه نور دنيوي و نور قبر و نور معاد است بر تن ذكر كننده ميپوشاند.
· ذكر سبب درود و رحمت خداوند و فرشتگان بر ذكر كننده ميشود و خداوند در ميان ملائك به انسانهايي كه او را ذكر ميكنند افتخار مينمايد.
· آنهايي كه بهترين اعمال را انجام ميدهند، غالباً كساني هستند كه به بهترين صورت خداوند را هم ذكر و ياد مينمايند.بهترين روزه دار كسي است كه به هنگام روزه بيش از ديگران خداوند را ذكر و ياد نمايد.
· سختي ها را آسان، مشكلات را مرتفع و مشقتها را كاهش ميدهد و موجب جلب روزي ميگردد و بدن را قوت و نيرو ميبخشد.
تبصره:
شيخ الاسلام ابن تيمية (رحمه الله) مي گويد: ذكر براي قلب همچون آب براي ماهي است، وقتي آب نباشد حال و وضع ماهي چگونه خواهد بود؟
اوراد روزانه در هر بامداد و شامگاه
ورد روزانه | تعداد و وقت | اثر و فضيلت آن | ||
قرآن كريم | 1 | آية الكرسي([38]) | صبح و شب و بعد از نمازهاي واجب يكبار | شيطان را ميراند و سبب رفتن به بهشت ميشود |
2 | دو آيه آخر سوره بقره([39]) | شب و پيش از خواب يك بار | اورا از تمامي بديها مصون ميدارد | |
3 | سوره اخلاص و معوذتين «الفلق» و«الناس» | سه بار صبح و سه بار شب | او را در همه امور كفايت ميكند | |
پناه به خدا | 4 | بسم الله الذي لا يضر مع اسمه شيء في الأرض ولا في السماء وهو السميع العليم | سه بار شبانه و زماني كه كسي به جايي وارد ميشود | به بلاي ناگهاني مبتلا نميشود و هيچ زياني نمي بيند |
5 | أعوذ بكلمات الله التامات من شر ما خلق. | سه بار شبها و زماني كه به جايي وارد ميشود | اماكن را از همه مشكلات مصون مي دارد | |
6 | بسم الله توكلت على الله لا حول ولا قوة إلا بالله | هنگام بيرون رفتن از منزل | او را كافي است و مصونش مي دارد و شيطان را از او مي راند. | |
7 | حسبي الله لا إله إلا هو عليه توكلت وهو رب العرش العظيم. | هفت بار صبح و هفت بار شب | در مورد همه امور دنيوي و اخروي كه برايش اهميت دارد او را كفايت مي كند. | |
8 | رضيت بالله رباً وبالاسلام ديناً وبمحمد نبياً. | سه بار صبح و سه بار شب | خداوند بر خود حق مي داند كه او را راضي بگرداند. | |
به بامداد رسيديم و شب را در يافتيم | 9 | اللهم بك أصبحنا وبك أمسينا وبك نحيا وبك نموت وإليك النشور، وفي المساء: اللهم بك أمسينا وبك أصبحنا.... وإليك المصير. | صبح يك بار و شب يك بار | به آن تشويق شده است. |
10 | أصبحنا على فطرة الإسلام، وكلمة الإخلاص، ودين نبينا محمداً ص وملة أبينا إبراهيم u حنيفاً مسلماً وما كان من المشركين | صبح يك بار | رسول الله ص در دعاها يشان آن را ميخواندند. | |
11 | اللهم إني أصبحت منك في نعمة وعافية وستر فأتمم نعمتك علي وعافيتك وسترك في الدنيا والآخرة. وفي المساء يقول: أمسيت.... | يك بار صبح و يك بار شب | خداوند بر خود حق ميداند كه نعمت و عافيت و پوشانيدن گناهانش را بر او كامل كند. | |
12 | اللهُمّ إنّيْ أصْبَحْتُ أُشْهِدُكَ وَأُشْهِدُ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَمَلاَئِكَتِكَ وَأنْبِيَائَكَ وَجَمِيْعِ خَلْقِكَ بِأنّكَ أنتَ اللهُ لاَ إلهَ إلاّ أنتَ وَأنّ مُحَمّداً عَبْدُكَ وَرَسُوْلُكَ. (وفي المساء يقُولُ: أمْسَيْتُ). | صبح چهار بار و شب چهار بار | هر كس چهار بار آن را بگويد خداوند او را از آتش مصون ميدارد. | |
تعويذات | 13 | اللهم فاطر السموات والأرض عالم الغيب والشهادة رب كل شيء ومليكه أشهد ألا إله إلا أنت، أعوذ بك من شر نفسي ومن شر الشيطان وشركه وأن أقترف على نفسي سوءاً أو أجرّه إلى مسلم. | صبح يك بار و شب يك بار و هنگام رفتن به بستر يك بار | او را از وسوسه هاي شيطان مصون ميدارد. |
14 | اللهم إني أعوذ بك من الهم والحزن وأعوذ بك من العجز والكسل وأعوذ بك من الجبن والبخل وأعوذ بك من غلبة الدين وقهر الرجال. | صبح يك بار و شب يك بار | غم و غصه اش را از بين ميبرد و بدهكاري او پرداخت ميشود. | |
15 | اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ خَلَقْتَنِي وَأَنَا عَبْدُكَ وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ أَبُوءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَأَبُوءُ لَكَ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلا أَنْتَ. | سرور و سيد همه استغفارها است صبح يك بار و شب يك بار | هر كس با يقين در روز آن را بخواند اگر در آن روز يا شب آن بميرد بهشتي است. | |
دعاء | 16 | ياحي يا قيوم بك استغيث فأصلح لي شأني كله ولا تكلني إلى نفسي طرفة عين | صبح يك بار و شب يك بار | رسول الله ص خواندن آن را به دخترش فاطمه سفارش مي فرمود. |
17 | اللهم عافني في سمعي، اللهم عافني في بصري، اللهم إني أعوذ بك من الكفر والفقر، اللهم إني أعوذ بك من عذاب القبر لا إله إلا أنت | صبح سه بار و شب سه بار | روايت شده كه رسول خدا آن را در دعاي خود ميخواندند. | |
18 | لاإله إلا الله وحده لا شريك له،له الملك وله الحمد وهوعل كل شيء قدير | صبح و شب ده بار | ثواب آن به اندازه آزاد كردن يك برده 10 اجر و پاك شدن 10 گناه است. |
اقوال و اعمالي که براي آنها پاداش و اجر تعيين شده
(1) گفتن: «لاَ إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
«مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، فِي يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ، كَانَتْ لَهُ عَدْلَ عَشْرِ رِقَابٍ، وَكُتِبَتْ لَهُ مِائَةُ حَسَنَةٍ، وَمُحِيَتْ عَنْهُ مِائَةُ سَيِّئَةٍ، وَكَانَتْ لَهُ حِرْزًا مِنْ الشَّيْطَانِ يَوْمَهُ ذَلِكَ حَتَّى يُمْسِيَ، وَلَمْ يَأْتِ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا جَاءَ بِهِ إِلا أَحَدٌ عَمِلَ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ».
هر كسي در هر روز صد بار بگويد: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»، به اندازه آزادكردن ده برده ثواب مي برد، يكصد احسان براي او نوشته ميشود، و صد گناهش پاك ميشود، و او در آن روز از شيطان مصون مي ماند، و هيچكس كار بهتري را از كار او نمي تواند ارائه بدهد مگر كسي كه آن را بيشتر انجام داده باشد.
(2) گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ وَرِضَا نَفْسِهِ وَزِنَةَ عَرْشِهِ وَمِدَادَ كَلِمَاتِهِ»
«لَقَدْ قُلْتُ بَعْدَكِ أَرْبَعَ كَلِمَاتٍ ثَلاثَ مَرَّاتٍ لَوْ وُزِنَتْ بِمَا قُلْتِ مُنْذُ الْيَوْمِ لَوَزَنَتْهُنَّ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ وَرِضَا نَفْسِهِ وَزِنَةَ عَرْشِهِ وَمِدَادَ كَلِمَاتِهِ».
پس از تو چهار كلمه را سه بار گفتم، اگر آن را با تمامي آنچه امروز از نشستنت تا حالا گفته ای مقايسه كنم به اندازه آنها ميشود:«سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ وَرِضَا نَفْسِهِ وَزِنَةَ عَرْشِهِ وَمِدَادَ كَلِمَاتِهِ».
(3) گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ» و گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ»
«مَنْ قَالَ حِينَ يُصْبِحُ وَحِينَ يُمْسِي سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ حُطَّتْ خَطَايَاهُ وَإِنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ،ولَمْ يَأْتِ أَحَدٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَفْضَلَ مِمَّا جَاءَ بِهِ إِلا أَحَدٌ قَالَ مِثْلَ مَا قَالَ أَوْ زَادَ». «كَلِمَتَانِ خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَانِ حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ».
«هر كس بامداد و شامگاه صد بار بگويد: سبحان الله وبحمده گناهان او را اگرچه همانند كف دريا باشد پاك مي گرداند و در روز قيامت هيچكس عملي بهتر از او را به همراه ندارد مگر كسي همچون او يا بيشتر از او گفته باشد». دو کلمه هستند که گفتنشان بر زبان راحت است و در ترازوي (عمل) بسيار سنگين هستند و نزد خداوند رحمان محبوب هستند و آن دو کلمه سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ هستند.
(4) گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ»
«مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ غُرِسَتْ لَهُ نَخْلَةٌ فِي الْجَنَّةِ».
هر كسي بگويد سبحان الله العظيم وبحمده درخت خرمايي در بهشت براي او كاشته ميشود.
(5) گفتن: «لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ».
«أَلا أَدُلُّكَ عَلَى كَنْزٍ مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ؟. فَقُلْتُ: بَلَى، فَقَالَ: لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ».
شما را به بهترين گنج از گنجينههاي بهشت راهنمايي كنيم؟ گفتم: آري، فرمود: «لاَ حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ».
(6) كفاره مجلس
«مَنْ جَلَسَ فِي مَجْلِسٍ فَكَثُرَ فِيهِ لَغَطُهُ فَقَالَ قَبْلَ أَنْ يَقُومَ مِنْ مَجْلِسِهِ ذَلِكَ: سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ إِلا غُفِرَ لَهُ مَا كَانَ فِي مَجْلِسِهِ».
كسي كه در مجلسي حضور داشته و در آن لغزشش بسيار بوده، اگر پيش از آنكه از آن مجلس برخيزد بگويد: سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ تمامي آنچه را كه در آن مجلس براي او پيش آمده مورد عفو قرار مي گيرد.
(7) صلوات بر پيامبر ص:
«مَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلاةً وَاحِدَةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ عَشْرَ صَلَوَاتٍ، وَحُطَّتْ عَنْهُ عَشْرُ خَطِيئَاتٍ، وَرُفِعَتْ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ». وفي رواية: «وكتب له بها عشر حسنات».
هر كس بر من تنها يك صلوات بفرستد خداوند بر او ده صلوات مي فرستد و ده گناهش بخشيده ميشود و ده درجه به منزلت او اضافه ميگردد. و در روايتي: ده درجه ثواب براي او نوشته مي شود.
(8) فضل قرائت آيات قرآن کريم:
«مَنْ قَرَأَ في يَوْم وَلَيْلَةٍ خَمْسَيْنَ آيَةً؛ لَمْ يُكْتَبْ منْ الغَافِلِينَ، وَمَنْ قَرَأَ مِئةَ آيَةٍ؛ كُتِبَ مِنَ القَانتينَ، ومَنْ قَرَأَ مئتيْ آيةً؛ لَمْ يحاجهُ القُرْآنُ يَوْمَ القِيَامَةِ، وَمَنْ قَرَأَ خَمْسَ مِئَةٍ؛ كُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ من الأَجْرِ».
هر کس در يک شبانه روز 50 (پنجاه) آيه را تلاوت نمايد, از زمرهي غافلين نخواهد بود و هر کس 100 (صد) آيه را بخواند از زمرهي پارسايان خواهد بود و هركس 200 (دويست) آيه را بخواند, قرآن بر ضد او حجت نخواهد بود و هر کس 500 (پانصد) آيه را تلاوت نمايد, براي او اجر سرسامآور و هنگفتي خواهد بود.
(9) فضل خواندن سوره اخلاص:
«مَنْ قَرَأَ قُل هُوَ اللهُ أَحَد عَشَرَ مَرَّات بَنَى اللهُ لَهُ بَيْتَاً فِي الجَنَّة». «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ تَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ».
هر كسي ده بار قل هو الله أحد را بخواند خداوند خانهاي را در بهشت براي او مي سازد. قل هو الله أحد برابر با يك سوم قرآن است.
(10) فضل حفظ کردن آياتي از سوره کهف:
«مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الْكَهْف عُصِمَ مِنْ الدَّجَّالِ».
هر کس 10 (ده) آيه اول سوره کهف را حفظ نمايد از دجال مصون خواهد بود.
(11) اجر مؤذن:
«فَإِنَّهُ لا يَسْمَعُ مَدَى صَوْتِ الْمُؤَذِّنِ جِنٌّ وَلا إِنْسٌ وَلاَ شَيْءٌ إِلا شَهِدَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» «المؤذنون أطولُ النَّاسِ أعناقاً يوم القيامة».
هر کسي شامل جن ها و انسان ها و اشياء که صداي مؤذن را بشنود در روز قيامت براي او شهادت ميدهد.
(12) دعا بعد از اذان:
«مَنْ قَالَ حِينَ يَسْمَعُ النِّدَاءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاةِ الْقَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِيلَةَ وَالْفَضِيلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِي وَعَدْتَهُ؛ حَلَّتْ لَهُ شَفَاعَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
هر كسي بعد از شنيدن اذان بگويد: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاةِ الْقَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِيلَةَ وَالْفَضِيلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِي وَعَدْتَهُ؛ شفاعتم در روز قيامت براي او واجب ميشود.
(13) وضوي خوب و كامل:
«مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ خَرَجَتْ خَطَايَاهُ مِنْ جَسَدِهِ حَتَّى تَخْرُجَ مِنْ تَحْتِ أَظْفَارِهِ».
هر كسي به بهترين صورت وضو بگيرد گناهانش از بدن او خارج ميشود حتي از زير ناخنهايش بيرون مي ريزد.
(14) دعاي بعداز وضو:
«مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ يَتَوَضَّأُ فَيُبْلِغُ أَوْ فَيُسْبِغُ الْوَضُوءَ ثُمَّ يَقُولُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ؛ إِلا فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ الثَّمَانِيَةُ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّهَا شَاءَ».
هر يك از شما كه وضوي مطلوب و كاملي بگيرد و بعد از آن بگويد:
«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ؛ إِلا فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ الثَّمَانِيَةُ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّهَا شَاءَ».
(15) دو ركعت نماز بعد از وضو:
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَتَوَضَّأُ فَيُحْسِنُ وُضُوءَهُ ثُمَّ يَقُومُ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ مُقْبِلٌ عَلَيْهِمَا بِقَلْبِهِ وَوَجْهِهِ إِلا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ».
هر مسلماني كه وضوي مطلوب را بگيرد و سپس دو ركعت نماز را بر پاي دارد و قلب و دل او متوجه آن دو ركعت نماز باشد بهشت براي او واجب ميشود.
(16) بسيار به مسجد رفتن:
«مَنْ رَاحَ إِلَى مَسْجِدِ الْجَمَاعَةِ فَخَطْوَةٌ تَمْحُو سَيِّئَةً وَخَطْوَةٌ تُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ ذَاهِبًا وَرَاجِعًا».
هر كسي روز و شب براي حضور در جماعت به مسجد برود هر گامي كه بر مي دارد گناهي از او پاك ميشود، چه گام هاي رفتن و چه گام هاي برگشتن.
(17) رفتن به مسجد:
«مَنْ غَدَا إِلَىْ المسْجِدْ أَوْ رَاحْ أَعَدًَّ اللهُ لَهُ فِيْ الجَنَّةِ نُزُلاً كُلَّمَا غَدَا أَوْ رَاحْ».
هر کس صبحگاه به مسجد برود و يا شامگاه به مسجد برود, خداوند در بهشت جايگاهي را آماده ميکند که صبحگاهان در آنجا باشد و يا شامگاههان در آن بيارامد.
(18) آمادگي براي روز جمعه:
«مَنْ غَسَّلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاغْتَسَلَ ثُمَّ بَكَّرَ وَابْتَكَرَ وَمَشَى وَلَمْ يَرْكَبْ وَدَنَا مِنَ الإمَامِ فَاسْتَمَعَ وَلَمْ يَلْغُ؛ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ عَمَلُ سَنَةٍ أَجْرُ صِيَامِهَا وَقِيَامِهَا». «لاَ يَغْتَسِلُ رَجُلٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَيَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ وَيَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ أَوْ يَمَسُّ مِنْ طِيبِ بَيْتِهِ ثُمَّ يَخْرُجُ فَلا يُفَرِّقُ بَيْنَ اثْنَيْنِ ثُمَّ يُصَلِّي مَا كُتِبَ لَهُ ثُمَّ يُنْصِتُ إِذَا تَكَلَّمَ الإِمَامُ إِلا غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الأُخْرَى».
«هر كس روز جمعه غسل كند و خود را شستشو دهد و زود از خواب برخيزد و پياده به جمعه برود و به امام نزديك شود و به او گوش فرا دهد، كار بيهوده نكند، به تعداد هرگام او پاداش روزه و نماز يك سال اجر خواهد داشت» «هر كس كه روز جمعه غسل كند و در حد توان خود را پاكيزه نمايد و خود را پيرايش نمايد و بوي خوش بر خويش بزند و بيرون برود و در ميان دو كس جدايي ايجاد نكند و سپس نمازي را نوافل بخواند و سپس به هنگام خطبه امام ساكت بماند گناهان ميان آن جمعه تا جمعه ديگرش بخشيده ميشود».
(19) رسيدن به الله اكبر اول نماز و تكبيره الاحرام:
«مَنْ صَلَّى لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا فِي جَمَاعَةٍ يُدْرِكُ التَّكْبِيرَةَ الأولَى كُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ: بَرَاءَةٌ مِنْ النَّار، وَبَرَاءَةٌ مِن النِّفَاقِ».
هر كسي چهل روز نمازهايش را به همراه جماعت بخواند و با تکبير اولي امام نمازش را آغاز كند(به تکبير اولي برسد) از دو چيز حتما تبرئه ميشود از آتش دوزخ و از انفاق.
(20) نمازهاي واجب را به جماعت خواندن:
«صَلاةُ الْجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلاةَ الْفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ دَرَجَةً».
نماز جماعت 27 بار برتر از نماز فردي است.
(21) خواندن نماز صبح عشا با جماعت:
«مَنْ صَلَّى الْعِشَاءَ فِي جَمَاعَةٍ فَكَأَنَّمَا قَامَ نِصْفَ اللَّيْلِ، وَمَنْ صَلَّى الصُّبْحَ فِي جَمَاعَةٍ فَكَأَنَّمَا صَلَّى اللَّيْلَ كُلَّهُ».
هركس نماز عشا را با جماعت بخواند مثل آن است كه نیمی از شب را نماز خوانده، و هركس نماز صبح را با جماعت بخواند همانند آن است كه تمامي شب را نماز خوانده است.
(22) صف اول نماز:
«لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي النِّدَاءِ وَالصَّفِّ الأوَّلِ ثُمَّ لَمْ يَجِدُوا إِلا أَنْ يَسْتَهِمُوا عَلَيْهِ لاسْتَهَمُوا».
اگر مردم ميدانستند زود رفتن به نماز هنگام اذان و در صف اول چه اجر و پاداشي دارد براي آن عزم خود را جزم مي كردند و در حضور به صف اول قرعهكشي مى كردند.
(23) نماز زن در منزل:
«جَاءَت امرأة إلى النَّبِيَّ ص فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أُحِبُّ الصَّلاةَ مَعَكَ، قَالَ: قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكِ تُحِبِّينَ الصَّلاةَ مَعِي، وَصَلاتُكِ فِي بَيْتِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلاتِكِ فِي حُجْرَتِكِ، وَصَلاتُكِ فِي حُجْرَتِكِ خَيْرٌ مِنْ صَلاتِكِ فِي دَارِكِ وَصَلاتُكِ فِي دَارِكِ، خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلاتِكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ، وَصَلاتُكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلاتِكِ فِي مَسْجِدِي».
خانمي به خدمت رسول الله ص آمد و گفت يا رسول الله دوست دارم پشت شما نماز بخوانم، رسول الله ص فرمود ميدانم دوست داري پشت سر من نماز بخواني، اما نمازت در منزل از خواندن نماز در اطاق خود و نمازت در اطاقت از نمازت در خانه ات و نمازت در مسجد طايفهات از نمازت در مسجد من بهتر است.
(24) نماز مستحب فراوان خواندن:
«عَلَيْكَ بِكَثْرَةِ السُّجُودِ لِلَّهِ فَإِنَّكَ لا تَسْجُدُ لِلَّهِ سَجْدَةً إِلا رَفَعَكَ اللَّهُ بِهَا دَرَجَةً وَحَطَّ عَنْكَ بِهَا خَطِيئَةً».
شما را به سجده بسيار سفارش مينمايم زيرا هر سجدهاي را كه ميبريد خداوند درجهاي را بر منزلت شما ميافزايد و گناهي از گناهان شما را پاك ميگرداند.
(25) خواندن مرتب نمازهاي سنت رواتب:
«مَنْ صَلَّى فِي يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ ثِنْتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً بُنِيَ لَهُ بَيْتٌ فِي الْجَنَّةِ؛ أَرْبَعًا قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَهَا، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ، وَرَكْعَتَيْنِ قَبْلَ صَلاةِ الْفَجْرِ».
كسي كه در شبانه روز دوازده ركعت نماز مستحب بخواند خانهاي در بهشت براي او ساخته مي شود چهار ركعت قبل از ظهر و دو ركعت بعد از آن و دو ركعت بعد از مغرب دو ركعت بعد از عشا و دو ركعت قبل از نماز صبح.
(26) سنت راتبه قبل از نماز صبح و فريضه صبح:
«رَكْعَتَا الْفَجْرِ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا». «مَنْ صَلَّى الصُّبْحَ فَهُوَ فِي ذِمَّةِ اللَّهِ».
دو ركعت نماز قبل از نماز صبح بهتر از دنيا و همه آنچه در آن است، هر كسي نماز صبح را بخواند در حمايت خداوند قرار مي گيرد.
(27) نماز چاشتگاه:
«يُصْبِحُ عَلَى كُلِّ سُلامَى مِنْ أَحَدِكُمْ صَدَقَةٌ فَكُلُّ تَسْبِيحَةٍ صَدَقَةٌ، وَكُلُّ تَحْمِيدَةٍ صَدَقَةٌ، وَكُلُّ تَهْلِيلَةٍ صَدَقَةٌ، وَكُلُّ تَكْبِيرَةٍ صَدَقَةٌ، وَأَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ، وَنَهْيٌ عَنْ الْمُنْكَرِ صَدَقَةٌ، وَيُجْزِئُ مِنْ ذَلِكَ: رَكْعَتَانِ يَرْكَعُهُمَا مِنْ الضُّحَى».
بر هر پيوندي از بـدن شما در هر صبحگاه صدقه اي است، هر تسبيحي صدقه است و هر حمدي و لا إله إلاَّ الله والله اكبر و او به معروف و نهي و از منكر صدقه است و اما دو ركعت نماز صبح به اندازه همه آنها اجر و ثواب دارد.
(28) ذكر خداوند در محل نماز:
«الْمَلائِكَةُ تُصَلِّي عَلَى أَحَدِكُمْ مَا دَامَ فِي مُصَلاهُ مَا لَمْ يُحْدِث تقول: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ».
بر هر يك از شما تا زماني كه در محل نماز هستنيد و همچنان وضو داريد ملايك صلوات ميفرستند و ميگويند خداوندا او را مورد مغفرت قرار بده، خداوندا با او مهربان باش.
(29) ذكر خداوند بعد از خواندن نماز صبح (با جماعت) تا طلوع آفتاب و خواندن دو ركعت نماز بعد از آن:
«مَن صَلّىَ الصُّبْحَ فِي جَمَاعَةٍ ثُمّ قَعَدَ يَذكُرُ اللهَ حَتّى تَطْلُعَ الشَمْسُ ثُمّ صَلّىَ رَكْعَتَينِ كَانَتْ لَهُ كَأجْرِ حَجّةٍ وَعُمْرَةٍ تَامّةٍ تَامّةٍ تَامّةٍ».
هر كس نماز صبح را با جماعت بخواند بعد بنشيند و تا طلوع آفتاب خداوند را ذكر كند و سپس دو ركعت نماز را بر جاي بياورد به اندازه ثواب يك حج و يك عمره كامل، كامل، كامل از آن خود مي سازد.
(30) هر کس براي بر پايي نماز تهجد برخيزد و همسرش نيز بيدار شود:
«مَنْ اسْتَيْقَظَ مِنْ اللَّيْلِ وَأَيْقَظَ امْرَأَتَهُ فَصَلَّيَا رَكْعَتَيْنِ جمِيعًا كُتِبَا مِنْ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ».
هر کس شبانگاهان بيدار شود و همسرش نيز با او برخيزد, با همديگر«به جماعت» دو رکعت نماز بخوانند, خداوند آنها را از زمره مردان و زناني قرار ميدهد که بسيار خداوند را ياد ميکنند.
(31) كسي كه قصد نماز شب را داشته اما او را خواب ربوده باشد:
«مَا مِنْ امْرِئٍ تَكُونُ لَهُ صَلاةٌ بِاللَّيْلِ فَيَغْلِبُهُ عَلَيْهَا نَوْمٌ إِلا كَتَبَ اللَّهُ –عزوجل- لَهُ أَجْرَ صَلاتِهِ وَكَانَ نَوْمُهُ ذَلِكَ صَدَقَةً».
هر كس براى نماز نافله شب بيدارى كند، اما او را خواب ربوده باشد، مگر اينكه خداوند اجر نماز را براي او در نظر ميگيرد و خوابش صدقهاي براي اوست.
(32) من دعا إذا تَعَارّ من الليل: (أي إذا استيقظ من النوم ليلاً)
«مَنْ تَعَارَّ مِنْ اللَّيْلِ فَقَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَلا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي أَوْ دَعَا اسْتُجِيبَ لَهُ فَإِنْ تَوَضَّأَ وَصَلَّى قُبِلَتْ صَلاتُهُ».
هركس در شب بيدار شود و ذكر مذكور را بگويد سپس بگويد: خدايا مرا ببخش، و يا دعا كند، دعايش مستجاب مىشود، و اگر وضو بگيرد و نماز بخواند، نمازش قبول مىشود.
(33) گفتن 33 بار سبحان الله و الحمدالله و الله اكبر و پايان دادن آن به لااله إلاَّ الله:
«مَنْ سَبَّحَ اللَّهَ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ ثَلاثًاً وَثَلاثِينَ وَحَمِدَ اللَّهَ ثَلاثًاً وَثَلاثِينَ وَكَبَّرَ اللَّهَ ثَلاثًاً وَثَلاثِينَ فَتْلِكَ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ وَقَالَ تَمَامَ الْمِائَةِ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، غُفِرَتْ خَطَايَاهُ وَإِنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ».
هر كس بعد از هريك از نمازها 33 بار سبحان الله، 33 بار الحمدالله، 33 بار الله اكبر را بگويد و در پايان بگويد:
«لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» گناهان او اگر چه همچون كف دريا باشد بخشيده ميشود.
(34) خواندن آيه الكرسي بعد از نمازهاي واجب:
«مَنْ قَرَأ آيَةَ الكُرْسِي دُبُرَ كُلِ صَلاة مَكْتُوْبَة لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ دُخُوْلِ الجَنَّةِ إِلا المَوْتَ».
كسي كه بعد از نمازهاي خود آيه الكرسي را بخواند فاصله او تا بهشت فقط مرگ است.
(35) عيادت مريض:
«مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَعُودُ مُسْلِمًا غُدْوَةً إِلا صَلَّى عَلَيْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ حَتَّى يُمْسِيَ، وَإِنْ عَادَهُ عَشِيَّةً إِلا صَلَّى عَلَيْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ حَتَّى يُصْبِحَ وَكَانَ لَهُ خَرِيفٌ فِي الْجَنَّةِ».
هيچ مسلماني مسلمان ديگر را در وقت صبح عيادت نميکند مگر اينکه هفتاد هزار ملائکه تا شب بر او درود ميفرستند و اگر شب به عيادت او برود, هفتاد هزار ملائکه تا صبح بر او درود ميفرستند, و براي او ميوههاي چيدهاي در بهشت است.
(36) هر کس کلمات توحيد را بگويد و بميرد:
«مَا مِنْ عَبْدٍ قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ إِلا دَخَلَ الْجَنَّةَ».
هيچ بندهاي نيست که لا اله الا الله را گفته باشد و سپس با ايمان به آن بميرد مگر اينکه به بهشت وارد شود.
(37) تعزيه دادن به مصيبت ديده:
«مَنْ عَزَّى مُصَابَاً؛ فَلَهُ مِثلُ أجْرِهِ» «ما منْ مُؤمنٍ يُعَزِّيْ أَخَاهُ بمُصيْبَتِهِ؛ إلا كَسَاهُ اللهُ مِنْ حُلَلِ الكَرَامَةِ».
هر کس تعزيه مصيبت ديدهاي را بکند, اجري همانند او را شامل ميشود. هيچ مؤمني نيست که تعزيه برادر مسلمان مصيبت ديدهاش را ميکند مگر اينکه خداوند او را با لباس کرامت ميپوشاند.
(38) غسل دادن ميت و پوشاندن عيب او:
«مَن غَسَّلَ مَيِّتَاَ فَكَتَمَ عَلَيْهِ؛ غَفَرَ اللهُ لَهُ أَرْبَعِيْنَ مَرَّةً».
هر مردهاي را غسل داده (اسرار و عيوب) او را پنهان نمايد, خداوند چهل مرتبه او را ميآمرزد.
(39) نماز بر ميت و تشييع جنازه تا قبرستان:
«مَنْ شَهِدَ الْجَنَازَةَ حَتَّى يُصَلِّيَ فَلَهُ قِيرَاطٌ، وَمَنْ شَهِدَ حَتَّى تُدْفَنَ كَانَ لَهُ قِيرَاطَانِ، قِيلَ وَمَا الْقِيرَاطَانِ؟. قَالَ: مِثْلُ الْجَبَلَيْنِ الْعَظِيمَيْنِ». قال ابن عمر –رضي الله عنهما-: (لقد فرطّنا في قراريط كثيرة).
هر كسي بر جنازهاي نماز بخواند يك قيراط اجر دارد، و كسي كه بر دفن آن جنازه نيز همراه شود دو قيراط اجر خواهد داشت، از او سؤال شد قيراط چيست فرمود: دو قيراط همانند دو كوه بزرگ است. ابن عمر فرمود: ما در قيراطهاي بسياري افراط كردهايم.
(40) كسي كه براي كسب رضايت خداوند مسجدي را مي سازد:
«مَنْ بَنَى لِلَّهِ مَسْجِدًا ولو كمفحص قَطَاةٍ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيْتًاً فِي الْجَنَّةِ». (مفحص قطاة: عش طير القطاة).
كسي كه مسجدي را براي خداوند ميسازد هر چند به اندازه لانه گنجشكي باشد خداوند خانهاي را در بهشت براي او ميسازد.
(41) انفاق:
«مَامِنْ يَوم يُصْبح العِبَاد فِيهِ إِلاَّ مَلَكان يَنْزِلان فَيَقُول أَحَدُهُمَا اللَّهُمَ أَعْطِ مُنفِقَاً خَلَفَاً، وَيَقُولُ الآخَر اللَّهُمَ أَعْطِ ممْسِكاً تَلَفاً».
هيچ صباحي برمردم نميگذرد مگر كه دو فرشته نازل ميشود و يكي از آنان ميگويد خداوندا مال اهل انفاق را جايگزين كن و مال خودداري كننده از احسان را تلف نما.
(42) صدقه:
«مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبْدًا بِعَفْوٍ إِلاعِزًّا، وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلا رَفَعَهُ اللَّهُ»، «سَبَقَ دِرْهَمٌ مِائَةَ أَلْفٍ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ؟ قَالَ: رَجُلٌ لَهُ دِرْهَمَانِ فَأَخَذَ أَحَدَهُمَا فَتَصَدَّقَ بِهِ، وَرَجُلٌ لَهُ مَالٌ كَثِيرٌ فَأَخَذَ مِنْ عُرْضِ مَالِهِ مِائَةَ أَلْفٍ فَتَصَدَّقَ بِهَا».
صدقه به هيچ وجه از ميزان دارايي نميكاهد و عفو بخشش بخشنده را عزت ميبخشد و انسان متواضع را سر بلند مي گرداند.
يك درهم از صد هزار درهم برتر است، گفتند يا رسول الله چگونه؟ فرمود: مردي داراي دو درهم است يكي از آنها را صدقه داده، و مردي داراي دارايي بسياري است و از آن مال صد هزار درهم را صدقه داده است.
(43) قرض دادن بدون سود:
«ما مِنْ مُسْلِمٍ يُقْرِضُ مُسْلِمًا قَرْضًا مَرَّتَيْنِ إِلا كَانَ كَصَدَقَتِهَا مَرَّةً».
هرگاه مسلماني به برادر مسلمان خود (پول يا مالي را) دو بار قرض دهد (تا گرهي از کار او بگشايد ثوابي) برابر با ثواب يک بار صدقه دادن همان مال عايد او خواهد شد.
(44) درگذشن از معسر([40]):
«كَانَ رَجُلٌ يُدَايِنُ النَّاسَ فَكَانَ يَقُولُ لِفَتَاهُ إِذَا أَتَيْتَ مُعْسِرًا فَتَجَاوَزْ عَنْهُ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَتَجَاوَزَ عَنَّا قَالَ فَلَقِيَ اللَّهَ –عزوجل- فَتَجَاوَزَ عَنْهُ».
مردي به مردم قرض ميداد و به پسر جوانش سفارش ميکرد که چنانچه (درمانده و) معسري نزد تو آمد از او درگذر (و به خاطر طلبت او را به مشقت ميانداز) باشد که خداوند متعال از ما درگذرد (و گناهان ما را معاف گرداند). گويد: آن مرد خداوند را ملاقات کرد در حاليکه از گناهانش در گذشته بود.
(45) روزه گرفتن در راه خدا:
«مَنْ صَامَ يَوْمًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَعَّدَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَن النَّارِ سَبْعِينَ خَرِيفًا».
هر کس در راه خدا يک روز را روزه بگيرد خداوند وي را به اندازة هفتاد سال از آتش دور ميگرداند.
(46) روزه گرفتن سه روز در هر ماه:
«صَوْمُ ثَلاثَةٍ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ وَرَمَضَانَ إِلَى رَمَضَانَ صَوْمُ الدَّهْر».
هر کس از هر ماه سه روز، و رمضان تا رمضان ديگر روزه بگيرد چنان است که تمام سال را روزه گرفته است.
روزه گرفتن روز عرفه:
«وَسُئِلَ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ عَرَفَةَ فَقَالَ يُكَفِّرُ السَّنَةَ الْمَاضِيَةَ وَالْبَاقِيَةَ».
از رسول الله ص از روزه گرفتن روز عرفه سؤال شد: ايشان فرمود: اين روزه کفارة گناهان همان سال و سال گذشته روزه گيرنده ميشود.
روزه گرفتن روز عاشورا:
«وَسُئِلَ عَنْ صَوْمِ يَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ يُكَفِّرُ السَّنَةَ الْمَاضِيَةَ»
و از روزه گرفتن روز عاشورا سؤال شد. ايشان فرمود: کفارة گناهان سال گذشته ميباشد.
(47) روزه گرفتن شش روز از ماه شوال:
«مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ كَانَ كَصِيَامِ الدَّهْرِ».
«هر كس تمامي ماه رمضان را روزه بگيرد و سپس شش روز از ماه شوال را نيز روزه بگيرد، گويا همه روزگار (سال) را روزه گرفته است».
(48) کامل خواندن نماز تراويح همراه با امام جماعت:
«إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا صَلَّى مَعَ الإِمَامِ حَتَّى يَنْصَرِفَ حُسِبَ لَهُ قِيَامُ لَيْلَةٍ».
مردي که براي خواندن نماز (تراويح) به امام اقتدا ميکند و تا پايان نماز امام را همراهي ميکند (از ثوابي برابر با) عبادت يک شب کامل برخوردار ميشود.
(49) حج مبرور:
«مَنْ حَجَّ لِلَّهِ فَلَمْ يَرْفُثْ وَلمْ يَفْسُقْ رَجَعَ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».
کسي که براي رضاي خدا حج کند و (در ايام حج) از فسق و گناه (شهوت نفس، فحش و سخن بد) پرهيز کند پس از اتمام حج (از گناهان پاک ميگردد) همانگونه که هنگام زاده شدن، از مادر پاک بوده است.
«وَالحَجُّ المَبْرُورُ لَيْسَ لَهُ جَزَاءٌ إلا الجَنَّة».
و حج مبرور را پاداشي جز بهشت (خداوندي) شايسته نيست.
(50) عمره رفتن در ماه رمضان:
«عُمْرَةٌ فِي رَمَضَانَ تَعْدِلُ حَجَّةً، أوْ حَجَّةً مَعيْ».
عمره رفتن در ماه رمضان (در اجر و ثواب) با يک حج (کامل) برابري ميکند. (راوي انگار شک کرده و گفته، شايد رسول الله ص فرمود) با حجي در معيت و همراهي من برابري ميکند.
(51) انجام اعمال صالح در ده روز اول از ماه ذي الحجه:
«مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذِهِ الأَيَّامِ» يَعْنِي أَيَّامَ الْعَشْرِ. قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَلا الجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ؟. قَالَ: «وَلا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، إِلا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ».
در هيچ يک از ايام (سال) عمل نيکو انجام دادن دوستداشتنيتر از اعمال صالح در (ده روز اول) ماه ذي الحجه نزد خداوند نميباشد. (اصحاب رضی الله عنهم) عرض کردند. اي رسول خدا! حتي جهاد در راه خدا! آن حضرت ص فرمود: حتي جهاد در راه خدا، مگر اينکه شخص با مال و جان خود در راه خدا خروج کند و باز نگردد (يعني به شهادت برسد).
(52) قرباني:
«قَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ -صلی الله عليه وآله وسلم- يَا رَسُولَ اللَّهِ: مَا هَذِهِ الأَضَاحِيُّ؟ قَالَ: سُنَّةُ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ قَالُوا: فَمَا لَنَا فِيهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: بِكُلِّ شَعَرَةٍ حَسَنَةٌ، قَالُوا: فَالصُّوفُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ بِكُلِّ شَعَرَةٍ مِنْ الصُّوفِ حَسَنَةٌ».
اصحاب رسول الله ص عرض کردند، اي رسول خدا! چرا بايد قرباني کرد؟ آن حضرت فرمود: اين سنت پدرتان ابراهيم است. اصحاب عرض کردند: چه چيزي از قرباني عايدمان ميگردد؟ آن حضرت ص فرمود: در مقابل هر مو (از حيوان قرباني شده) يک نيکي به شما تعلق ميگيرد. اصحاب گفتند: اگر حيوان پشم داشته باشد؟ آن حضرت ص فرمود: در برابر هر تار مو از پشم نيز يک نيکي به قربانيكننده تعلق ميگيرد.
(53) اهميت نيت خالص:
«مَثَلُ هَذِهِ الأُمَّةِ كَمَثَلِ أَرْبَعَةِ نَفَرٍ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً وَعِلْمًا فَهُوَ يَعْمَلُ بِعِلْمِهِ فِي مَالِهِ يُنْفِقُهُ فِي حَقِّهِ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْمًا وَلَمْ يُؤْتِهِ مَالاً فَهُوَ يَقُولُ لَوْ كَانَ لِي مِثْلُ هَذَا عَمِلْتُ فِيهِ مِثْلَ الَّذِي يَعْمَلُ؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله عليه وآله وسلم-: فَهُمَا فِي الأَجْرِ سَوَاءٌ. وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً وَلَمْ يُؤْتِهِ عِلْمًا فَهُوَ يَخْبِطُ فِي مَالِهِ يُنْفِقُهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ، وَرَجُلٌ لَمْ يُؤْتِهِ اللَّهُ عِلْمًا وَلا مَالاً فَهُوَ يَقُولُ: لَوْ كَانَ لِي مِثْلُ هَذَا عَمِلْتُ فِيهِ مِثْلَ الَّذِي يَعْمَلُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله عليه وآله وسلم-: فَهُمَا فِي الْوِزْرِ سَوَاءٌ».
مثال اين امت چون چهار نفر است که: يکي از آنها را خداوند مال (ثروت) و دانش ارزاني داشته و او با دانش خويش در مالش تصرف ميکند و آن را در راه حق انفاق ميکند و ديگري را خداوند دانش ارزاني داشته ولي از ثروت وي را محروم گردانيده و اين شخص ميگويد اگر من هم از مالي چون فلاني برخوردار بودم همچون او اقدام ميکردم (و من هم آن را انفاق مينمودم). رسول الله ص ميفرمايد: اين دو نفر هر دو در پاداش مساوياند. (شخص سوم) کسي است که خداوند به وي ثروت و مال ارزاني داشته، اما از علم و دانش او را محروم گردانده است. اين شخص (به علت جهالت) اموالش را در غير حق مصروف ميدارد و در آن کوتاهي ميکند. نفر چهارم کسي است که خداوند هم از مال و هم از دانش وي را محروم گردانده و او ميگويد: اگر من هم مثل او (نفر سوم از اموال) برخوردار بودم چون او اقدام ميکردم. رسول الله ص فرمود: اين دو در گناه برابرند.
(54) طالب علم:
«مَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَبْتَغِي فِيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقًا إِلَى الْجَنَّةِ وَإِنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا رِضَاءً لِطَالِبِ الْعِلْمِ وَإِنَّ الْعَالِمَ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِي الأَرْضِ حَتَّى الْحِيتَانُ فِي الْمَاءِ وَفَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ الْكَوَاكِبِ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَارًا وَلَا دِرْهَمًا إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ بِهِ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ».
آنکه در راهي رود که در آن طلب علم کند خداوند برايش راهي را بسوي بهشت هموار ميکند و همانا فرشتگان بواسطة رضايتي که از کارش دارند بالهاي خود را براي طالب علم ميگسترانند و همهي کساني که در زمين و آسماناند حتي ماهيها در آب براي عالم آمرزش ميطلبند و فضيلت عالم بر عابد مانند فضيلت ماه شب چهارده بر ديگر ستارههاست. علما ميراثبر پيامبراناند و پيامبران درهم و ديناري به ارث نميگذارند بلکه علم را به ارث گذاشتند و کسيکه آن را گرفت از بهرهي افزون و وافر برخوردار شده است.
(55) فضيلت عالم:
«فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِي عَلَى أَدْنَاكُمْ». ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله عليه وآله وسلم-: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ وَأَهْلَ السَّمَوَاتِ وَالأَرَضِينَ حَتَّى النَّمْلَةَ فِي جُحْرِهَا وَحَتَّى الْحُوتَ لَيُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِ النَّاسِ الْخَيْرَ».
فضيلت عالم بر عابد چون فضيلت من (پيامبر) بر پايينترين شما از لحاظ منزلت است. سپس رسول خدا ص فرمود: همانا خداوند و فرشتگان او و تمامي اهل آسمانها و زمين، حتي مورچه در لانهاش و ماهي (در دريا) بر معلمي که به مردم علم نيکو و مفيد ميآموزاند درود ميفرستند.
(56) جايگاه شهيد:
«لِلشَّهِيدِ عِنْدَ اللَّهِ سِتُّ خِصَالٍ يُغْفَرُ لَهُ فِي أَوَّلِ دَفْعَةٍ وَيَرَى مَقْعَدَهُ مِنْ الْجَنَّةِ وَيجَارُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَيَأْمَنُ مِنْ الْفَزَعِ الأَكْبَرِ وَيُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْوَقَارِ الْيَاقُوتَةُ مِنْهَا خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا وَيُزَوَّجُ اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ زَوْجَةً مِنْ الْحُورِ الْعِينِ وَيُشَفَّعُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَقَارِبِهِ»
شهيد در نزد خداوند از شش (جايزه) ويژگي برخوردار ميگردد. در همان اولين وهله (حضور در محضر الهي) گناهانش آمرزيده ميشود، جايگاه خود را در بهشت (الهي) به وضوح ميبيند، از عذاب قبر رهانيده شده از عذاب «فزع اکبر» (روز قيامت و محشر) نيز نجات مييابد، تاج افتخار بر سر او نهاده ميشود که هر ياقوت آن از دنيا و هر آنچه در دنياست قيمتيتر (و بهتر) است، هفتاد و دو حور بهشتي به عنوان همسر بدو ارزاني ميشود، به او اجازه داده ميشود تا هفتاد تن از نزديکان خويش را شفاعت کند.
(57) زخميشدن در راه خدا:
«وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يُكْلَمُ أَحَدٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بمَنْ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِهِ إِلا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ المِسْكِ».
قسم به آن ذاتي که جان من در دست اوست هيچ کس در راه خداوند (جهاد) زخمي برنميدارد ـ و خداوند بدان که در راهش زخمي ميشود داناتر است ـ، مگر اينکه در روز قيامت به گونهاي محشور ميشود که خون او رنگ خون و بويش بوى مشک است.
(58) جهاد در راه خدا:
«رِبَاطُ يَوْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا وَمَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِكُمْ مِنْ الجَنَّةِ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا».
يک روز در راه خدا سنگرگرفتن در جهاد از دنيا و آنچه در آن است بهتر است، و مقدار فضايي که يک شلاق از بهشت (دُرَّه) اشغال ميکند. از دنيا و آنچه در آن است بهتر است.
(59) تجهيز مجاهد:
«مَنْ جَهَّزَ غَازِيًا فَقَدْ غَزَا، وَمَنْ خَلَفَ غَازِيًا فِي أَهْلِهِ فَقَدْ غَزَا».
هر کس مجاهدى را تجهيز کند (و به لحاظ مالي يا تهيه مرکب و غيره مجاهد را ياري رساند) گويي خود جهاد کرده و کسي که پس از رقتن مجاهد (و در نبود او) اهل و عيالش را پشتيباني و ياري کند چنان است که خود جهاد کرده است.
(60) آرزوي جهاد:
«مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الشَّهَادَةَ بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللَّهُ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَإِنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ».
هر کس (صميمانه و) با صداقت کامل از خداوند تقاضاي شهادت (در راه او را) بکند خداوند جايگاه و منزلت شهدا را بدو ارزاني ميدارد هر چند (شهيد نشود) و در خانهاش بر فراشش بميرد.
(61) گريه و زاري از ترس خدا:
«عَيْنَانِ لا تَمَسُّهُمَا النَّارُ؛ عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ، وَعَيْنٌ بَاتَتْ تَحْرُسُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».
دو چشم را آتش (جهنم) نسوزاند. چشمي که از ترس خداوند گريان بوده و ديگر چشمي که در راه خداوند پاسباني نموده است. (منظور چشم نگهبان يا مجاهدي است که با وجود غلبة خواب براي حراست از اسلام و مسلمين بيدار مانده است).
(62) بلا و مصيبت بر مسلمان:
«مَا يُصِيبُ المسلِم مِنْ نَصَبٍ ولاَ وَصَبٍ ولا هَمٍّ ولاَ حَزَن ولاَ أذى ولا غَمٍّ، حتَّى الشَّوكة يُشَاكها إلاَّ غَفَر اللهُ بِهَا مِنْ خَطَاياه».
هيچگونه خستگي، مرض، غم، اندوه، اذيت و شکنجهاي به مسلمان نميرسد حتي خاري که به پايش ميخلد مگر اينکه خداوند در قبال آن گناهي از گناهانش را مورد آمرزش قرار ميدهد.
(63) پرهيز از داغ كردن و تعويذ (دعا خواندن) و قال:
«عُرِضَتْ عَلَى النَّبي -صلی الله عليه وآله وسلم- الأُمَمُ في المَنَامِ فَرَأى أُمَّتَهُ وَفِيْهُمْ سَبْعُوْنَ ألفَاً يَدْخُلُوْنَ الجنَّةَ بِلا حِسَابٍ وَلا عَذَابٍ وَهُمْ: الَّذِيْنَ لا يَكْتَوونَ، وَلا يَسْتَرْقُوْنَ، وَلا يَتَطَيْرُوْنَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُوْنَ».
تمامي امتها در خواب بر رسول ص عرضه شدند. آن حضرت ص در ميان امت خويش هفتاد هزار (نفر) را مشاهده نمود که بدون حساب و کتاب و بدون هيچ دغدغه و رنجي به بهشت (خداوندي) داخل گرديدند. آنها کساني بودند که خود را داغ (براي شفا از بيماري) نميکنند، و طلب خواندن تعويذ از كسي نميکنند، و از تفائل (فالگيري) پرهيز ميکردند و (همواره) بر خداي خويش توکل مينمودند.
(64) کسي که فرزندان کوچکش را از دست داده:
«مَا مِن النَّاسِ مُسْلِمٌ يَمُوتُ لَهُ ثَلاثَةٌ مِن الْوَلَدِ لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ إِلا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ».
هر مسلماني که سه تن از فرزندان او قبل از سن بلوغ (و قبل از اينکه به سن گناه برسند) از دنيا بروند بيترديد خداوند وي را (در مقابل چنين مصبيتي که تحمل نموده) بهشت خويش، ارزاني خواهد کرد.
(65) کسي که بينايي اش را از دست ميدهد:
«إِنَّ اللَّهَ قَالَ: إِذَا ابْتَلَيْتُ عَبْدِي بِحَبِيبَتَيْهِ فَصَبَرَ عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الْجَنَّةَ، يُرِيدُ عَيْنَيْهِ».
خداوند متعال ميفرمايد: چنانچه بندهام را با از بين بردن بينايي او بيازمايم و او دو چشم خود را بخواهد، و او در مقابل، صبر پيشه سازد. در عوض دو چشم او بهشت را بدو خواهم بخشيد.
(66) ترک چيزي جهت جلب رضاي خدا:
«إِنَّكَ لَنْ تَدَعَ شَيْئًا اتِّقَاءَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِلا أَعْطَاكَ اللَّهُ خَيْرًا مِنْهُ».
هيچگاه تو چيزي را صرفاً به خاطر ترس و تقواي الهي ترک نميکني مگر اينکه خداوند بهتر از آن را عايد تو ميگرداند.
(67) حفاظت زبان و شرمگاه:
«مَنْ يَضْمَنْ لِي مَا بَيْنَ لَحْيَيْهِ وَمَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ».
(رسول خدا ص): هر کس زبان و شرمگاه خويش را حفظ کند بهشت را براي او ضمانت ميکنم.
(68) آداب داخل شدن در منزل و آداب غذا خوردن:
«إِذَا دَخَلَ الرَّجُلُ بَيْتَهُ فَذَكَرَ اللَّهَ عِنْدَ دُخُولِهِ وَعِنْدَ طَعَامِهِ قَالَ الشَّيْطَانُ: لا مَبِيتَ لَكُمْ وَلا عَشَاءَ، وَإِذَا دَخَلَ فَلَمْ يَذْكُرْ اللَّهَ عِنْدَ دُخُولِهِ قَالَ الشَّيْطَانُ: أَدْرَكْتُم الْمَبِيتَ، وَإِذَا لَمْ يَذْكُرْ اللَّهَ عِنْدَ طَعَامِهِ قَالَ أَدْرَكْتُم الْمَبِيتَ وَالْعَشَاءَ».
هر گاه کسي هنگام داخل شدن در خانه و هنگام شروع کردن غذا خداي را ياد کند (بسم الله الرحمن الرحيم گويد) شيطان (به دار و دسته خود) گويد: نه خانهاي براي شما باقي ماند و نه غذايي، ولي چنانچه بدون ذکر و ياد الهي در خانه داخل شود يا شروع به غذا خوردن کند شيطان (به دار و دستة خود) گويد: هم منزل و هم غذا يافتيد.
(69) کسي که از پي خوردن، نوشيدن و پوشيدن شکرگزاري خدا را ميکند:
«مَنْ أَكَلَ طَعَامًا فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَطْعَمَنِي هَذَا وَرَزقَنِيهُِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنِّي وَلا قُوَّةٍ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» وإذا شرب شراباً قال: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَقَاني هَذَا...» وإذا لبس ثوباً جديداً قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَاني هَذَا...».
هر کس پس از خوردن غذا بگويد: «ستايش مخصوص خداوندي است که چنين غذايي را ارزاني داشته و (بيترديد) دست يافتن به چنين غذايي منوط به نيرو و قوة من نبود» تمامي گناهان گذشتهاش آمرزيده ميشود. پس از نوشيدن آب به جاي (اطعمني = مرا غذا داد)، (سَقاني = مرا آب داد) را بکار ميبريم و به جاي اين دو لفظ پس از پوشيدن لباس نو واژه (کساني = مرا پوشانيد) را بکار ميبريم.
(70) دعاي قبل از همبستري:
«لو أنّ أحدهم إذا أراد أن يأتي أهله قال: بسم الله، اللهم جنبناً الشيطان و جنبِ الشيطانَ ما رزقتنا. فإنّه إن يقدر بينهما ولدٌ في ذلک لم يضره الشيطان أبداً».
اگر شخصي قصد همبستري با همسرش را داشت و اين دعا را خواند: به نام خدا! بار خدايا ما را از (شر) شيطان دور بگردان و شيطان را از آنچه نصيب ما ميکني (فرزندمان) دور بگردان. چنانچه حاصل اين همبستري (که دعاي مذکور در آن خوانده شده) فرزندي گردد هيچگاه شيطان قادر به ضرر رساندن بدو نخواهد بود.
(71) کسي که ميخواهد از مشقت منزل و... رهائي يابد:
سألت فاطمة النبي –صلى الله عليه وسلم- خادماً فقال لها ولعلي –رضي الله عنهما-: «أَلا أُعَلِّمُكُمَا خَيْرًا مِمَّا سَأَلْتُمَانِي؟ إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَكُمَا تُكَبِّرَا أَرْبَعًاً وَثَلاثِينَ، وَتُسَبِّحَا ثَلاثًاً وَثَلاثِينَ وَتحْمَدَا ثَلاثًاً وَثَلاثِينَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمَا مِنْ خَادِمٍ».
فاطمه –رضی الله عنها- (از پدر بزرگوارش) رسول الله ص تقاضاي خادم نمود. آن حضرت خِطاب به او و (همسرش) علي ب فرمود: آيا دوست داريد چيزي به شما بياموزم که از مطلوبتان (خادم) ارزشمندتر باشد؟ هرگاه روانه بستر خواب شديد 34 مرتبه الله اکبر و 33 مرتبه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله را بخوانيد، بيترديد اين ذکر از خادم براي شما سودمندتر خواهد بود.
(72) راضي کردن زن همسرش را:
«إذا صَلًّت المرأة خمسَهَا، وصَامَت شَهرَهَا، وحَصّنًت فرجَها، وأَطاعَت زوجَها، قِيلَ لها أُدخُلي الجنَّةَ مِن أيِّ أبوابِ الجنّة شِئت»، «أَيُّمَا امْرَأَةٍ مَاتَتْ وَزَوْجُهَا عَنْهَا رَاضٍ دَخَلَتْ الْجَنَّةَ».
اگر زني به نمازهاي پنجگانه و روزه ماه مبارک رمضان پايبند باشد و شرمگاه خويش حفظ کند و (در دنيا) مطيع شوهرش باشد در روز جزا او را مخير ميکنند که از هر دري از درهاي بهشت که خود ميخواهد وارد بهشت گردد.
در روايتي ديگر آمده است: هر زني که از دنيا برود در حاليکه شوهرش از او راضي بوده بهشتي خواهد بود.
(73) نيکي کردن به فرزندان دختر:
«مَنْ ابْتُلِيَ مِنْ الْبَنَاتِ بِشَيْءٍ فَأَحْسَنَ إِلَيْهِنَّ كُنَّ لَهُ سِتْرًا مِنْ النَّارِ».
کسي را که خداوند با فرزندان دختر مورد آزمايش قرار دهد و او به آنها نيکي کند همانها بين او و آتش جهنم مانع و پرده قرار ميگيرند. (منظور آن است که خداوند به کسي فرزند دختر دهد و او دخترانش را با تربيت صحيح و نيك تربيت كند از آتش دوزخ زدوده ميشود).
(74) صلة رحم:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ فِي رِزْقِهِ وْ يُنْسَأَ لَهُ فِي أَثَرِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ».
هر کس را که خوشايند است که در رزق او گشادگي ايجاد شود (روزياش افزون گردد) و از طول عمر برخوردار گردد بايد که صله رحم را به جا آورد.
(75) کفالت يتيم:
«أَنَا وَكَافِلُ الْيَتِيمِ فِي الْجَنَّةِ هَكَذَا، وَقَالَ بِإِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى».
من و آنکه کفالت يتيم را به عهده ميگيرد در بهشت همچون دو انگشت سبابه و وسطي (مياني) که به هم نزديکند، به هم نزديک و همجوار خواهيم بود.
(76) احسان به مساکين و بيوه زنان:
«السَّاعِي عَلَى الأَرْمَلَةِ وَالْمِسْكِينِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ الْقَائِمِ اللَّيْلَ الصَّائِمِ النَّهَارَ».
آنکه در جهت خدمت به بيوهزنان (بيسرپرست) و مساکين تلاش ميکند (و به امور آنها سامان ميدهد) بسان مجاهدِ در راه خدا و يا شب زندهداري که تا صبح به عبادت ميپردازد و روز را روزه ميگيرد ميباشد (و در اجر و ثواب با آنها برابري ميکند).
(77) خوش اخلاقي:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُدْرِكُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ»، «وَبِبَيْتٍ فِي أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ حَسَّنَ خُلُقَهُ».
همانا مؤمن با خوش اخلاقي از جايگاه و منزلت روزهداري که شب را تا به صبح عبادت ميکند برخوردار ميگردد. (در روايتي ديگر آمده است که) رسول خدا –صلی الله علیه وآله وسلم- فرموده است: براي (انسان) خوش اخلاق در بالاترين (طبقات) بهشت خانهاي را ضمانت ميکنم.
(78) مهرباني با مخلوقات الهي:
«وَإِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ، ارْحَمُوا مَنْ فِي الأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ».
همانا خداوند بر بندگان رحم کننده (و مهرورز) خود ترحم ميکند. بر اهل زمين ترحم کنيد تا اهل آسمان شما را ترحم کنند.
(79) خيرخواهي براي مسلمان:
«لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ».
هيچ يک از شما ايمانش کامل نخواهد شد مگر اينکه هر آنچه براي خويش ميپسندد براي برادر (مسلمان) خود نيز بپسندد.
(80) حيا:
«الْحَيَاءُ لا يَأْتِي إِلاّ بِخَيْرٍ»، «الحياء من الإيمان»، «أَرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ الْحَيَاءُ وَالتَّعَطُّرُ وَالسِّوَاكُ وَالنِّكَاحُ».
«حيا جز به خير منجر نميشود». «حيا (نشانهاي) از ايمان است»، «چهار چيز از سيره و روش فرستادگان الهي (پيامبران) عبارتند از: حيا، خوشبويي (عطر)، مسواک، ازدواج.
(81) آغاز کردن به سلام:
«أَنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيْكُمْ. قَالَ النَّبِيُّ : عَشْرٌ. ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ. فَقَالَ النَّبِيُّ ص: عِشْرُونَ. ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ص: ثَلاثُونَ» أي: حسنات.
مردي به محضر رسول الله ص آمد و عرض کرد: درود بر شما. رسول خدا ص فرمود: ده (نيکي) سپس شخصي ديگر وارد شد و گفت: درود و رحمت خداوند بر شما باد. رسول الله ص فرمود: بيست (نيکي) آنگاه فردي ديگر وارد شد و عرض کرد: درود و رحمت و برکت الهي بر شما باد. رسول الله ص فرمود: سي (نيکي) (منظور رسول الله ص از ذکر اعداد متفاوت در موارد سهگانه فوق اين بود که هر يک از الفاظ سلام شامل (السلام عليکم) و... به نسبت الفاظ خود از فضايل متفاوتي برخوردار است).
(82) سلام کردن:
«إنًّ السَّلاَم اسم مِنْ أَسْمَاءِ الله وضَعَهُ في الأَرْضِ فَأَفْشُوهُ بَيْنَكُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ المُسْلِمَ إذا مَرَّ بِالقَوْمِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ فَرَدُّوا عَلَيْهِ كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ فَضْلُ دَرَجَةٍ بِتَذْكِيرِهِ إِيَّاهُمْ السَّلامَ، فَإِنْ لَمْ يَرُدُّوا عَلَيْهِ، رَدَّ عَلَيْهِ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُمْ وَأَطْيَب».
همانا«سلام» اسمي از اسامي (متبرکه) خداوند است که آن را در زمين وضع نموده است، پس به افشاي آن ميان همديگر بپردازيد. بدرستيکه هرگاه مرد مسلماني بر قومي گذر کند و بدانها سلام گويد چنانچه سلام او را پاسخ گويند (باز هم) به خاطر يادآوري کردن سلام به آنها از يک درجه فضيلت بيشتر برخوردار ميشود. اما چنانچه (آن قوم) سلام او را پاسخ نگويند کسي بهتر و پاکتر از آن قوم سلامش را پاسخ خواهد گفت (یعنی ملایک).
(83) مصافحه:
«مَا مِنْ مُسْلِمَيْنِ يَلْتَقِيَانِ فَيَتَصَافَحَانِ إِلا غُفِرَ لَهُمَا قَبْلَ أَنْ يَفْتَرِقَا».
دو مسلمان که با هم ملاقات کرده با همديگر مصافحه ميکنند، هنوز از هم جدا نشدهاند که مورد آمرزش قرار ميگيرند.
(84) حفظ آبروي ديگران:
«مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ رَدَّ اللَّهُ عَنْ وَجْهِهِ النَّارَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
هرکس مانع آبروريزي برادر (مسلمانش) گردد خداوند در روز جزا او را از آتش جهنم محفوظ نگه ميدارد.
(85) همنشيني با صالحان:
«أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». قال أنس t: (فما فرح الصحابة بشيئ فرحَهم بهذا الحديث).
(در قيامت) تو با دوست خود (همرديف) خواهي بود. انس t ميفرمايد: صحابه y از هيچ چيز به اندازه شنيدن اين سخن از پيامبر خوشحال نشده بودند.
(شايد منظور از حديث مذکور آن است که در آخرت هر کسي با همان کسي محشور خواهد شد که در دنيا به او محبت ميورزيده است).
(86) دوستي به خاطر خدا:
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «الْمُتَحَابُّونَ فِي جَلالِي لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ يَغْبِطُهُمْ النَّبِيُّونَ وَالشُّهَدَاءُ».
خداوند متعال (در حدیث قدسی) ميفرمايد: براي آنانکه به خاطر جلال و عظمت من با همديگر دوستي ميکنند منبرهايي از نور است که شهدا و انبيا بدان غبطه ميخورند.
(87) دعاکردن براي مسلمان:
«مَنْ دَعَا لأخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ قَالَ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِهِ: آمِينَ وَلَكَ بِمِثْلٍ».
هر کس برادر (مسلمانش) را در غياب او دعا(ي خير) کند فرشته موکل برل او«آمين» ميگويد و همان دعا را براي خود او نيز از خداوند مسئلت ميدارد.
(88) طلب مغفرت براي مؤمنين:
«من استغفر للمؤمنين و المؤمنات، كتب الله له بكل مؤمن و مؤمنة حسنة».
هرکس براي زنان و مردان مؤمن (از خداوند) طلب مغفرت کند خداي متعال به تعداد زنان و مردان مسلمان بر نيکيهاي او ميافزايد.
(89) راهنمايي به سوي خير:
«مَنْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ فَاعِلِهِ».
هر کس فردي را به (انجام) عملي خير راهنمايي کند از ثوابي چون ثواب انجامدهنده عمل خير برخوردار ميگردد.
(90) هموار کردن راه (براي سهولت عبور):
«لَقَدْ رَأَيْتُ رَجُلاً يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ فِي شَجَرَةٍ قَطَعَهَا مِنْ ظَهْرِ الطَّرِيقِ كَانَتْ تُؤْذِي النَّاسَ».
مردي را ديدم که چون درختي را که باعث اذيت و آزار مردم در راه آنان قطع کرده بود در بهشت (خداوندي) گردش ميکرد.
(91) مداومت بر عمل نيکو:
«فَإِنَّ اللَّهَ لا يَمَلُّ حَتَّى تَمَلُّوا، وَإِنَّ أَحَبَّ الأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ مَا دَامَ وَإِنْ قَلَّ».
همانا خداوند خستگيناپذير است و شما (بندگانيد که) خسته ميشويد. بدرستيکه دوستداشتنيترين اعمال نزد خداوند مداومترين آنهاست هر چند مقدار آن اندک باشد.
(92) ترک دروغ و جدال:
«أَنَا زَعِيمٌ بِبَيْتٍ فِي رَبَضِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقًّا، وَبِبَيْتٍ فِي وَسَطِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْكَذِبَ وَإِنْ كَانَ مَازِحًا».
هر آنکس در حاليکه حق با اوست باز هم از جدال و پيکار بپرهيزد خانهاي را در كنار بهشت براي او ضمانت ميکنم، و هر کس هر چند از روي مزاح و شوخي از دروغ بپرهيزد خانهاي را در وسط بهشت براي وي ضمانت مينمايم.
(93) فروخوردن خشم:
«مَنْ كَظَمَ غَيْظًا وَهُوَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يُنَفِّذَهُ دَعَاهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلائِقِ حَتَّى يُخَيِّرَهُ فِي أَيِّ الْحُورِ شَاءَ».
هر کس در حاليکه ميتواند خشم خود را نافذ کند آن را فرو خورد (و بر زيردست خود ببخشد) خداوند در روز قيامت فراروي تمامي خلايق او را مختار ميکند تا هر آن حوري را که ميپسندد براي خويش برگزيند.
(94) ذکر خير ديگران:
«مَنْ أَثْنَيْتُمْ عَلَيْهِ خَيْرًا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَمَنْ أَثْنَيْتُمْ عَلَيْهِ شَرًّا وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ اللَّهِ فِي الأَرْضِ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ...».
هر کس را که ذکر خير او نموديد بهشت بر او واجب و لازم ميگردد، و هر کس به بدي از او ياد کرديد جهنم بر او واجب ميگردد. شما گواهان و شاهدان الهي بر روي زمين هستيد. شما گواهيد...
(95) تعاون و آسانگيري با برادر مسلمان:
«مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ الدُّنْيَا نَفَّسَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ يَسَّرَ عَلَى مُعْسِرٍ يَسَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ، وَاللَّهُ فِي عَوْنِ الْعَبْدِ مَا كَانَ الْعَبْدُ فِي عَوْنِ أَخِيهِ، وَمَنْ سَلَكَ طَرِيقًاً يَلْتَمِسُ فِيهِ عِلْمًا سَهَّلَ اللَّهُ لَهُ بِهِ طَرِيقًا إِلَى الْجَنَّةِ، وَمَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِي بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ اللَّهِ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَيَتَدَارَسُونَهُ بَيْنَهُمْ إِلا نَزَلَتْ عَلَيْهِم السَّكِينَةُ وَغَشِيَتْهُم الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْهُم المَلائِكَةُ وَذَكَرَهُم اللَّهُ فِيمَنْ عِنْدَهُ وَمَنْ بَطَّأَ بِهِ عَمَلُهُ لمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ».
هر کس در دنيا گره از مشکل (برادر) مؤمنش بگشايد خداوند در روز قيامت مشکلي را از او ميگشايد و هر آنکس که بر معسر (کسي که دچار مشکل شده و قادر به رهايي از آن نيست) آسانگيري کند خداوند در دنيا و آخرت کار وي را آسان ميکند، و هر کس پردهپوشي برادر مسلمانش را بکند خداوند در دنيا و آخرت پردهپوش وي خواهد نمود. خداوند مادامي که بنده در (فکر) همکاري برادرش باشد وي را ياري ميرساند.
هر آنکس که براي کسب علم در راهي گام بر دارد خداوند راهي برايش به سوي بهشت (خويش) هموار ميکند و هرگاه گروهي در خانهاي از خانههاي الهي (مساجد) گرد هم آيند تا کتاب خدا (قرآن) را تلاوت کنند يا به تعليم و تعلّم آن بپردازند سکينه (آرامش) بر آنها نازل شده رحمت الهي آنها را در بر ميگيرد و فرشتگان آنها را احاطه ميکنند. خداوند از چنين گروهي در ميان آنانکه در محضر اويند (فرشتگان و... به خوبي) ياد ميکند و (بيترديد) آنکه عملش اندک باشد نَسَبش (او را ياري نخواهد کرد) و باعث افزوني عملش نخواهد گرديد.
(96) ارادة خير:
«فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيرَةٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَيِّئَةً وَاحِدَةً».
«هر آنکس که ارادة خير کند ولي آن را به انجام نرساند خداوند پاداش يک نيکي کامل بدو ميدهد، ولي چنانچه هم ارادة خير کند و هم کار خير را به انجام برساند خداوند ده تا هفتصد برابر يا بيشتر نيکي بدو ارزاني ميکند. اما چنانچه ارادة گناه کند ولي فعل گناه از او سر نزند (باز هم) خداوند يک نيکي در نامه اعمال او مرقوم ميکند، و چنانچه هم ارادة گناه کند و هم فعل گناه را انجام دهد (تنها) خداوند يک گناه براي او به حساب ميآورد».
(97) توکل بر خدا:
«لَوْ أَنَّكُمْ تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصًا وَتَرُوحُ بِطاناً».
چنانچه بر خداي توکل کنيد آنگونه که حق توکل اوست به تحقيق که شما را همچون پرندهاي که صبحگاهان گرسنه (از لانه بيرون) ميرود و شامگاه سير (به لانه) بر ميگردد رزق خواهد داد.
(98) طالب آخرت:
«مَنْ كَانَتْ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ وَجَمَعَ لَهُ شَمْلَهُ وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ».
کسي که همه هم و غمش آخرت باشد (و تنها براي آباداني آخرت خويش تلاش کند) خداوند به وي غناي دل عنايت ميکند و کارش را برآورده ميسازد و دنيا با ذلت و خواري نزد او ميآيد.
(99) عدل حاکم، جوان صالح، تعلق به مساجد، دوستي به خاطر خدا، عفت، صدقه مخفيانه:
«سَبْعَةٌ يُظِلُّهُم اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ، إمَامُ عَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِي المَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدقةٍ فَأخفَاهَا حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يمِينُهُ وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ».
هفت (گروهند) که خداوند در روزي که هيچ سايهاي جز سايه (عرش) او وجود ندارد آنها را در ساية (عرش) خود قرار ميدهد: 1) امام (و پادشاه) عادل. 2) جواني که جوانيش را در عبادت پروردگارش سپري ميکند. 3) مردي که با مساجد اُنس گرفته (و همواره در مساجد است). 4) دو شخصي که دوستي يا دشمني آنها با هم صرفاً جهت رضاي خداست و فقط به خاطر او به هم ميگرايند، يا از هم ميگلسند. 5) مردي که زني صاحب منصب و زيبايي او را (جهت عمل قبيح زنا) فرا خواند و او در پاسخ بگويد من از خداي ميترسم. 6) کسي که آنچنان پنهاني صدقه ميدهد که دست چپش بر انفاق دست راستش واقف نميگردد (کنايه از نهايت مخفيانه بودن امر). 7) کسي که در خلوت ذکر خداي را ميگويد و چشمانش (از ترس خدا) اشکآلود ميگردد.
(100) عادلان:
«إِنَّ الْمُقْسِطِينَ عِنْدَ اللَّهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ عَنْ يَمِينِ الرَّحْمَنِ عَزَّ وَجَلَّ وَكِلْتَا يَدَيْهِ يَمِينٌ؛ الَّذِينَ يَعْدِلُونَ فِي حُكْمِهِمْ وَأَهْلِيهِمْ وَمَا وَلُوا».
همانا مقسطين، در پيشگاه خداوند در سمت راست او«عزوجّل» بر منبرهايي از نور قرار ميگيرند. هر دو دست او (بيترديد) راست است». مقسطين کساني هستند که در داوري و قضاوت ميان اهل خويش و هر آنجا که به سرپرستي گماشته شوند عدل را رعايت ميکنند.
(101) نشستن در حلقة ذکر:
«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَلائِكَةً سَيَّارَةً فُضُلاً يَتَتَبَّعُونَ مجَالِسَ الذِّكْرِ فَإِذَا وَجَدُوا مجْلِسًا فِيهِ ذِكْرٌ قَعَدُوا مَعَهُمْ وَحَفَّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا بأَجْنِحَتِهِمْ حَتَّى يمْلَئُوا مَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا فَإِذَا تَفَرَّقُوا عَرَجُوا وَصَعِدُوا إِلَى السَّمَاءِ قَالَ فَيَسْأَلُهُمْ اللَّهُ –عزوجل- وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ: مِنْ أَيْنَ جِئْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: جِئْنَا مِنْ عِنْدِ عِبَادٍ لَكَ فِي الأَرْضِ يُسَبِّحُونَكَ وَيُكَبِّرُونَكَ وَيُهَلِّلُونَكَ وَيحْمَدُونَكَ وَيَسْأَلُونَكَ. قَالَ: وَمَاذَا يَسْأَلُونِي قَالُوا: يَسْأَلُونَكَ جَنَّتَكَ، قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا جَنَّتِي؟ قَالُوا: لا أَيْ رَبِّ، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا جَنَّتِي؟! قَالُوا: وَيَسْتَجِيرُونَكَ، قَالَ: وَمِمَّ يَسْتَجِيرُونَنِي؟ قَالُوا: مِنْ نَارِكَ يَا رَبِّ قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا نَارِي؟ قَالُوا: لا، قَالَ: فَكَيْفَ لَوْ رَأَوْا نَارِي؟! قَالُوا: وَيَسْتَغْفِرُونَكَ، قَالَ فَيَقُولُ: قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ فَأَعْطَيْتُهُمْ مَا سَأَلُوا وَأَجَرْتُهُمْ ممَّا اسْتَجَارُوا قَالَ فَيَقُولُونَ: رَبِّ فِيهِمْ فُلانٌ عَبْدٌ خَطَّاءٌ إِنَّمَا مَرَّ فَجَلَسَ مَعَهُمْ قَالَ فَيَقُولُ: وَلَهُ غَفَرْتُ هُمْ الْقَوْمُ لا يَشْقَى بِهِمْ جَلِيسُهُمْ».
خداوند متعال را فرشتگان بسياري هستند که در جستجوي مجالس ذکرند. چنانچه چنين مجالسي را دريابند در آن فرود آيند و هر يک ديگري را با بالهاي خود درهم گيرد تا جائيکه ما بين آسمان دنيا و حاضرين را (فرشتگان) در بر گيرند. آنگاه که اهالي مجلس ذکر متفرق گردند فرشتگان به سوي آسمان بالا روند. (رسول الله) ميفرمايد: خداوندي که بر آنها داناست آنان را همي پرسد که از کجا ميآييد؟ فرشتگان گويند: از نزد بندگاني از تو ميآييم که تسبيح (سبحان الله)، تکبير (الله اکبر)، تهليل (لا اله الا الله) و ستايش (الحمدلله) تو را ميکردند و از تو طلب ميکردند. خداوند ميفرمايد: (اي فرشتگان، بندگان من) چه چيزي را از من طلب ميکردند؟ فرشتگان گويند: بهشت تو را ميطلبند. خداوند: آيا بهشت مرا ديدهاند؟ فرشتگان: پروردگارا! نديدهاند. خداوند: پس چه خواهد شد اگر بهشت مرا ببينند؟ فرشتگان: (بار خدايا! بندگانت نيز) به تو پناه ميجستند. خداوند: از چه چيزي به من پناه ميجستند؟ فرشتگان: بار خدايا! از آتش (جهنم) تو خداوند: آيا آتش (عذاب) مرا ديدهاند؟ فرشتگان: خير! خداوند: چگونه خواهد شد اگر آتش عذاب مرا ببينند؟ فرشتگان: (براي مرتبه سوم گويند خدايا همچنين بندگانت) از تو طلب مغفرت ميکردند خداوند: هر آنچه تقاضا کردند را برآورده کردم و بدانها پناه دادم و (گناهان) آنان را نيز به کلي آمرزيدم. فرشتگان: بار خدايا! فلان بنده خطاکار (تو) نيز در آن مجلس حاضر بود خداوند: او را نيز بخشيدم. (زيرا) اين گروه قومي هستند که همنشين آنها (هيچگاه) دچار شقاوت نگردد.
اموري که رسول الله ص از آن نهي فرموده است:
(1) کبر:
«لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ». الْكِبْرُ: بَطَرُ الْحَقِّ أي رَدُّهُ، وَغَمْطُ النَّاسِ أي احْتِقَارُهُم.
هر کس به اندازة ذرهاي کبر در دلش وجود داشته باشد از بهشت محروم خواهد ماند.
کبر: عبارتست از پشت پا زدن و پايمال کردن حق و حقير شمردن مردم.
(2) رياکاري:
«مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ، وَمَنْ يُرَائِي يُرَائِي اللَّهُ بِهِ» سَمَّعَ الله به: فضحه يوم القيامة، يرائي به: يُظْهِر سريرته.
هر کس (کاري را در پنهان انجام دهد و بعد براي مطرح شدن و رياکاري آن را) به مردم بشنواند خداوند او را در روز قيامت رسوا ميکند، و هر کس (به منظور تظاهر و ريا) کاري را در منظر ديگران انجام دهد خداوند رازش هويدا ميکند (و آبرويش را ميبرد).
(3) فحش و ناسزا:
«إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَدَعَهُ أَوْ تَرَكَهُ النَّاسُ اتِّقَاءَ فُحْشِهِ».
در روز قيامت همانا بدترين مردم از نظر جايگاه و منزلت در نزد خداوند کسي است که ديگر مردم از ترس ناسزاگويي او از وي کنارهگيري کنند.
(4) دروغ:
«وَيْلٌ لِلَّذِي يُحَدِّثُ بِالْحَدِيثِ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ فَيَكْذِبُ، وَيْلٌ لَهُ، وَيْلٌ لَهُ».
واي بر کسي که براي خنداندن ديگران به دروغ سخنپردازي ميکند. واي بر او، واي بر او.
(5) فتنه و گناه:
«تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِيرِ عُودًا عُودًا، فَأَيُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ».
فتنهها چون بوريا پي در پي بر قلب عرضه ميگردند. پس هر قلبي که بدان آميخته گردد در آن نقطهاي سياه ايجاد ميشود.
(6) تجسّس:
«وَمَنْ اسْتَمَعَ إِلَى حَدِيثِ قَوْمٍ وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ، أَوْ يَفِرُّونَ مِنْهُ صُبَّ فِي أُذُنِهِ الآنُكُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
کسي که به سخنان مردم گوش فرا ميدهد در حاليکه آنها ناراضياند (استراق سمع ميکند) در روز قيامت در گوشهاي وي سرب خواهند ريخت.
(7) تصوير:
«إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَابًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ الْمُصَوِّرُونَ»، «لا تَدْخُلُ الْمَلائِكَةُ بَيْتًا فِيهِ كَلْبٌ وَلا صُورَةُ»
همانا بدترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت تصويرگراناند. فرشتگان در خانهاي که سگ و تصوير وجود دارد وارد نميشوند.
(تصويرگري را برخي اعم از عکاسي، مجسمهسازي، نقاشي و.. دانستهاند ولي عدهاي تنها مجسمهسازي را مصداق آن دانستهاند).
(8) سخن چيني:
«لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ نَمَّامٌ». والنميمة هي: نقل الحديث بين الناس لغرض الإفساد.
سخنچين به بهشت وارد نميگردد.
سخنچيني: يعني نقل و انتقال سخن ميان مردم به منظور ايجاد فساد (و تباهي)
(9) غيبت:
«أَتَدْرُونَ مَا الْغِيبَةُ؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ: ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا يَكْرَهُ قِيلَ: أَفَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ فِي أَخِي مَا أَقُولُ؟ قَالَ: إِنْ كَانَ فِيهِ مَا تَقُولُ فَقَدْ اغْتَبْتَهُ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ».
(رسول خدا): آيا ميدانيد غيبت چيست؟ (اصحاب) عرض کردند: خدا و رسول او داناترند. (رسول خدا ص) فرمود: اينکه برادرت را به آنچه ناپسند ميداند ياد کني. گفته شد: ما را خبر بده (اي رسول خدا) اگر آنچه (از بدي) ياد ميکنيم در برادرمان وجود داشته باشد باز هم (غيبت محسوب ميشود؟) رسول خدا ص فرمود: اگر آنچه (از بدي) دربارة او ميگويي در او وجود داشته باشد تو او را غيبت کردهاي، و چنانچه از آنچه ميگويي مبرّا باشد بدو تهمت روا داشتهاي.
(10) لعن کردن:
«لَعْنُ الْمُؤْمِنِ كَقَتْلِهِ»، «لا يَكُونُ اللَّعَّانُونَ شُفَعَاءَ وَلا شُهَدَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
اينکه مؤمني را لعن کني گويي که او را کشتهاي.
لعنتکنندگان در روز قيامت نه شفاعتکننده و نه قادر به شهادتاند.
(11) افشاي سر:
«إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلَ يُفْضِي إِلَى امْرَأَتِهِ وَتُفْضِي إِلَيْهِ ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا».
همانا بدترين مردم از نظر جايگاه در روز قيامت مردي است که با همسرش همبستري ميکند و آنگاه (که به ميان مردم ميرود) اسرار وي را هويدا ميگرداند.
(12) خوشبويي براي زن در بيرون از منزل:
«كُلُّ عَيْنٍ زَانِيَةٌ، وَالْمَرْأَةُ إِذَا اسْتَعْطَرَتْ فَمَرَّتْ بِالْمَجْلِسِ فَهِيَ كَذَا وَكَذَا يَعْنِي زَانِيَةً».
همانا هر چشم زنا ميکند و زني که خويشتن را عطرآگين کرده، در مجلس (نامحرمان) آمد و شد ميکند نيز اينچنين است. يعني زناکار است.
(زناي چشم نظرکردن به نامحرمان است).
(13) متهم کردن مسلمان به کفر:
«أَيُّمَا رَجُلٍ قَالَ لأخِيهِ: يَا كَافِرُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا، فَإن كَانَ كَمَا قَالَ وَإلا رَجَعَتْ عَلَيْهِ».
هر کس برادر (مسلمانش) را کافر خطاب کند چنانچه شخص (مخاطب) آنگونه باشد (يعني کافر باشد مشکلي پيش نميآيد) اما چنانچه مخاطب از کفر عاري باشد صفت کفر به خود او باز ميگردد.
(14) انتساب به غير پدر:
«مَنْ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُ فَالْجَنَّةُ عَلَيْهِ حَرَامٌ»، «فَمَنْ رَغِبَ عَنْ أَبِيهِ فَهُوَ كُفْرٌ».
کسي که در حاليکه ميداند منسوب به پدرش است اما اين را منکر شود، بهشت بر او حرام ميگردد. هر کس خويش را به غير پدرش منسوب کند کافر ميشود.
(15) ترساندن مسلمان:
«لا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِمًا»، «مَنْ أَشَارَ إِلَى أَخِيهِ بحَدِيدَةٍ فَإِنَّ الْمَلائِكَةَ تَلْعَنُهُ حَتَّى يَدَعَهُا».
براي مسلمان جايز نيست که (برادر) مسلمانش را دچار رعب و وحشت کند.
کسي که با آهني (شمشير، نيزه و...) به سوي برادرش اشاره کند (به گونهاي که او را بترساند) تا آنزمان که از اين کار دست برنداشته فرشتگان وي را لعنت ميکنند.
(16) بزرگ شمردن منافق:
«لا تَقُولُوا لِلْمُنَافِقِ سَيِّدٌ فَإِنَّهُ إِنْ يَكُ سَيِّدًا فَقَدْ أَسْخَطْتُمْ رَبَّكُمْ عَزَّ وَجَلّ». منافق را بزرگوار خطاب نکنيد، زيرا هر چند او بزرگوار باشد (باز هم اينگونه خطاب) پروردگار شما را خشمگين ميکند. (کنايه از بيتوجهي به منافق و عدم مدح وي).
(17) زيارت قبرها براي زنان:
«لَعَنَ اللَّه زَوَّارَات الْقُبُور»، «قالت أم عطية رضي الله عنها: نُهِينَا عَنْ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَلَمْ يُعْزَمْ عَلَيْنَا».
خداوند زناني را که به زيارت قبور ميروند لعنت فرموده است. ام عطيه –رضی الله عنها- ميگويد: ما از متابعت (و مشايعت) جنازه منع شديم ولي در اين کار بر ما سختگيري نشد. (منظور عدم وجوب و عدم قطعيت امر است).
(18) عدم اجابت زن شوهرش را:
«إِذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ فَأَبَتْ أَنْ تَجِيءَ لَعَنَتْهَا الْمَلائِكَةُ حَتَّى تُصْبِحَ».
چنانچه مردي همسرش را به بسترش فراخواند ولي زن خواستة او را اجابت نکند، فرشتگان آن شب تا به صبح آن زن را لعنت (نفرين) ميکنند.
(19) خيانت به رعيت:
«مَا مِنْ عَبْدٍ يَسْتَرْعِيهِ اللَّهُ رَعِيَّةً يَمُوتُ يَوْمَ يَمُوتُ وَهُوَ غَاشٌّ لِرَعِيَّتِهِ إِلا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ».
هر آن بندهاي که خداوند سرپرستي گروه و رعيتي را به وي سپارد و او در حاليکه که (با حيلهگري) به آنها خيانت کرده جان بازد، خداوند بهشت خويش بر وي حرام ميگرداند.
(20) فتواي بدون علم و آگاهي:
«مَنْ أُفْتِيَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَانَ إِثْمُهُ عَلَى مَنْ أَفْتَاهُ».
هر کس بدون آگاهي فتوايي صادر کند گناه (انجام دهندة آن) به صادرکننده فتوا بر ميگردد. (چون فتواي او باعث چنان گناهي شده است).
(21) تقاضاي طلاق توسط زن:
«أَيُّمَا امْرَأَةٍ سَأَلَتْ زَوْجَهَا الطَّلاقَ مِنْ غَيْرِ مَا بَأْسٍ فَحَرَامٌ عَلَيْهَا رَائِحَةُ الْجَنَّةِ».
هر آن زني که بيدليل از شوهرش تقاضاي طلاق کند (حتى) بوي بهشت هم بر او حرام ميشود (يعني بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و اين کنايه از جهنمي بودن وي است).
(22) آويزان کردن زنگ بر چهارپايان:
«لا تَصْحَبُ الْمَلائِكَةُ رُفْقَةً فِيهَا كَلْبٌ أو جَرَسٌ»، «الْجَرَسُ مَزَامِيرُ الشَّيْطَانِ».
گروهي را که سگ يا جرس (زنگ) همراهشان باشد فرشتگان همراهي نميکنند.
جرس (زنگ) از ادوات موسيقي شيطان است.
(23) ترک نماز جمعه با سهلانگاري:
«مَنْ تَرَكَ الْجُمُعَةَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ تَهَاوُنًا بِهَا طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ» أي من غير عُذر.
کسي که در سه جمعه (بطور متوالي) از روي سهلانگاري نماز جمعه را ترک کند، خداوند قلب او را مهر (ذلت) ميزند. (سهل انگاري به معني ترک نماز جمعه بدون عذر شرعي ميباشد).
(24) غصب زمين:
«مَنْ اقْتَطَعَ شِبْرًا مِنْ الأَرْضِ ظُلْمًا طَوَّقَهُ اللَّهُ إِيَّاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ».
کسي که وجبي از زمين را غصب (تصرف) کند خداوند در روز قيامت بقعهاي از هفت زمين به گردن او مانند گردنبند قرار ميدهد.
(25) سخني که باعث غضب الهي ميگردد:
«وَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ لا يُلْقِي لَهَا بَالاً يَهْوِي بِهَا فِي جَهَنَّمَ سبعين خريفاً».
همانا بنده بيباکانه سخني را بر زبان ميآورد که موجب خشم و غضب الهي شده باعث ميشود هفتاد سال در جهنم افتد.
(26) زيادهگويي در غير ذکر الهي:
«لا تُكْثِرُوا الْكَلامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَسْوَةٌ لِلْقَلْبِ».
در غير ذکر خداوند زيادهگويي نکنيد. همانا زيادهگويي در غير ذکر الهي باعث قساوت قلب (و سنگدلي) ميگردد.
(27) خالکوبي و پيوند مو براي زن:
«لَعَنَ اللَّهُ الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ وَالْوَاشِمَةَ وَالْمُسْتَوْشِمَةَ».
خداوند لعنت کرده زني را که موي ديگر زنان را پيوند ميدهد، و زني که درخواست ميکند مو به سر او بچسبانند، و زني را که خالکوبي ميکند، يا درخواست ميکند او را خالکوبي کنند.
(28) قهرکردن:
«لا يَحِلُّ لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ»، «مَنْ هَجَرَ أَخَاهُ سَنَةً فَهُوَ كَسَفْكِ دَمِهِ».
براي مؤمن جايز نيست که بيش از سه روز از برادر (مسلمانش) قهر باشد. کسي که يک سال از برادر (مسلمانش) قهر کند گويي که خون وي را ريخته است.
(29) مشابهت به جنس مخالف:
«لَعَنَ رَسُولُ اللَّه ِص الْمُتَشَبِّهَاتِ بِالرِّجَالِ مِنْ النِّسَاءِ وَالْمُتَشَبِّهِينَ بِالنِّسَاءِ مِنْ الرِّجَالِ».
رسول خدا ص زناني را که خود را به مردان شبيه ميکنند و مرداني را که خود را به قيافة زنان مبدل ميکنند لعنت (و نفرين) کرده است.
(30) پشيمانشدن از هديه:
«الْعَائِدُ فِي هِبَتِهِ كَالْكَلْبِ يَقِيءُ ثُمَّ يَعُودُ فِي قَيْئِهِ»، «لا يَحِلُّ لِلرَّجُلِ أَنْ يُعْطِيَ عَطِيَّةً ثُمَّ يَرْجِعُ فِيهَا».
آنکه (هديهاي را) ميبخشد و سپس پشيمان ميشود چون سگي است که قي (استفراغ) کرده آنگاه ميل خوردن قي ميکند.
جايز نيست که شخص چيزي را ببخشد و آنگاه پشيمان شود.
(31) آموختن علم جهت منافع دنيوي:
«مَنْ تَعَلَّمَ عِلْمًا ممَّا يُبْتَغَى بِهِ وَجْهُ اللَّهِ Y لا يَتَعَلَّمُهُ إِلا لِيُصِيبَ بِهِ عَرَضًا مِنْ الدُّنْيَا لَمْ يَجِدْ عَرْفَ الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»
کسي که علمي را که با آن (قرب) الهي جستجو ميشود را صرفاً جهت منفعت دنيوي (خود) بياموزد در روز قيامت حتي بوي بهشت هم به مشام وي نخواهد رسيد.
(32) نگاه کردن به نامحرم:
«كُتِبَ عَلَى ابْنِ آدَمَ نَصِيبُهُ مِنْ الزِّنَا مُدْرِكٌ ذَلِكَ لا مَحَالَةَ فَالْعَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَرُ، وَالأُذُنَانِ زِنَاهُمَا الاسْتِمَاعُ، وَاللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلامُ، وَالْيَدُ زِنَاهَا ..... وَالْقَلْبُ يَهْوَى وَيَتَمَنَّى وَيُصَدِّقُ ذَلِكَ الْفَرْجُ وَيُكَذِّبُهُ».
هر انساني (بني آدمي) که نصيبي از زنا براي وي مقدّر شده حتماً آن را انجام خواهد داد. پس زناي چشمان نگاه کردن (به نامحرمان) است، و زناي گوشها گوش کردن (به محرمات) است، و زناي زبان سخن (و کلام ناروا) است، و زناي دستها (اخذ حرام است و...). همواره دل هوس ميکند و آرزوي چيزي را در خود ميپروراند و چه بسا شرمگاه آن را تأييد ميکند يا تکذيبش مينمايد (يعني آن آرزو يا عملي ميشود يا عملي نميگردد).
(33) خلوت کردن با نامحرم:
«لا يَخْلُوَنَّ أَحَدُكُمْ بِامْرَأَةٍ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ ثَالِثُهُمَا».
هيچ يک از شما با زن نامحرم خلوت نميکند، مگر اينکه شيطان سوم آنهاست.
(34) نکاح بدون اذن ولي:
«أَيُّمَا امْرَأَةٍ نَكَحَتْ بِغَيْرِ إِذْنِ وَلِيِّهَا فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ فَنِكَاحُهَا بَاطِلٌ».
هر آن زني که بدون اجازه ولي خود عقد نکاح بندد، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است.
(35) نکاح شغار:
«نَهَى ﷺ عَن الشِّغَارِ»، وَالشِّغَارُ أَنْ يُزَوِّجَ الرَّجُلُ ابْنَتَهُ عَلَى أَنْ يُزَوِّجَهُ الآخَرُ ابْنَتَهُ لَيْسَ بَيْنَهُمَا صَدَاقٌ. (رسول الله ص) از نکاح شغار نهي فرمود.
نکاح شغار عبارت است از اينکه يک مرد دخترش را به ازدواج ديگري در ميآورد مشروط به اينکه او نيز دخترش را در عوض به ازدواج وي دهد، ضمناً در اين نوع نکاح مهريه (براي هيچ يک از دو دختر) تعيين نميگردد.
(36) شرک:
«قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنْ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أَشْرَكَ فِيهِ مَعِي غَيْرِي تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ»
خداوند متعال: من بينيازترين از شرکم، هر کس عملي را انجام دهد و در آن براي من شريکي قايل شود، او و شريکش را واگذار خواهم کرد.
(37) مسافرت زن بدون محرم:
«لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ تُسَافِرُ مَسِيرَةَ يَوْمٍ إِلا مَعَ ذِي مَحْرَمٍ»
براي زني که به خدا و روز آخرت ايمان آورده است جايز نيست که مسيري که به اندازه يک روز به طول ميانجامد را بدون محرم مسافرت کند.
(38) نوحهسرايي:
«مَنْ نِيحَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ يُعَذَّبُ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّائِحَةَ وَالْمُسْتَمِعَةَ».
کسي که برايش نوحهسرايي شود در روز قيامت چون بر وي نوحه خوانده شده است عذاب ميگردد. رسول خدا ص کسي را که نوحهسرايي ميکند و آنکه به آن گوش فرا ميدهد را لعنت فرمود.
(39) داخل شدن در مسجد با بوي بد:
«مَنْ أَكَلَ الْبَصَلَ وَالثُّومَ وَالْكُرَّاثَ فَلا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا فَإِنَّ الْمَلائِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يَتَأَذَّى مِنْهُ بَنُو آدَمَ».
هر کس (چيز بدبويي چون) پياز، سير و کراث (تره فرنگي) بخورد نبايد در مسجد داخل گردد. زيرا هر آنچه را که انسان را آزرده ميکند فرشتگان نيز از آن آزرده ميگردند.
(40) سوگند به غير خدا:
«مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللَّهِ فَقَدْ كَفَرَ أَوْ أَشْرَكَ»، «مَنْ كَانَ حَالِفًا فَلْيَحْلِفْ بِاللَّهِ أَوْ لِيَصْمُتْ».
هر آنکس که به غير خدا سوگند ياد کند به تحقيق که کفر يا شرک ورزيده است.
هر کس قصد سوگند خوردن دارد يا (صرفاً) به خداي سوگند ياد کند يا ساکت شود.
(41) سوگند به دروغ:
«مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ هُوَ عَلَيْهَا فَاجِرٌ لَقِيَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ».
هر کس ظالمانه براي تصاحب مال مسلماني سوگند ياد کند در حالي خداوند را ملاقات خواهد کرد که از وي خشمگين است.
(42) قسم خوردن در بيع:
«إِيَّاكُمْ وَكَثْرَةَ الْحَلِفِ فِي الْبَيْعِ فَإِنَّهُ يُنَفِّقُ ثُمَّ يَمْحَقُ»، «الْحَلِفُ مُنَفِّقَةٌ لِلسِّلْعَةِ مُمْحِقَةٌ لِلْبَرَكَةِ».
از زياده سوگند خوردن در خريد و فروش (بيع) بپرهيزيد. همانا سوگند نابودکننده و از بين برنده است.
سوگند خوردن (به دروغ) کالا را نابود کند و برکت را از بين ببرد.
(43) تشبيه کردن خود به ديگران:
«مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»، «لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَشَبَّهَ بِغَيْرِنَا».
هر کس خود را به قومي تشبيه کند از آن قوم به حساب خواهد آمد.
هر کس به غير ما خويشتن را تشبيه کند از ما نيست.
(44) حسد:
«إِيَّاكُمْ وَالْحَسَدَ؛ فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ. أَوْ قَالَ: الْعُشْبَ».
از حسد برحذر باشيد. همانا همانگونه که آتش هيزم را نابود ميکند حسد نيکيها(ي انسان) را از بين ميبرد. راوي ترديد کرده و گفته: شايد رسول الله به جاي واژه حطب (هيزم) کلمة عُشب (گياه) را بکار برد.
(45) گچکاري قبر:
«نَهَى رَسُولُ اللَّه ص أَنْ يُجَصَّصَ الْقَبْرُ وَأَنْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ وَأَنْ يُبْنَى عَلَيْهِ».
رسول خدا ص از گچکاري کردن و نشستن بر روي قبر و همچنين از ساختن بنا بر روي آن نهي فرمود.
(46) عهدشکني و خيانت:
«إِذا جَمَعَ اللَّهُ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرْفَعُ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ فَقِيلَ: هَذِهِ غَدْرَةُ فُلانِ بْنِ فُلانٍ».
زماني که خداوند (همگان را) اولين و آخرين را در روز قيامت گرد هم آورد براي هر خائن و پيمانشکني پرچمي افراشته ميگردد و گفته ميشود اين خيانت فلان فرزند فلان است.
(47) نشستن بر روي قبر:
«لأَنْ يَجْلِسَ أَحَدُكُمْ عَلَى جَمْرَةٍ فَتُحْرِقَ ثِيَابَهُ فَتَخْلُصَ إِلَى جِلْدِهِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَجْلِسَ عَلَى قَبْرٍ».
اينکه يکي از شما بر روي گدازههاي آتش بنشيند به گونهاي که لباس او سوخته، پوستش را آتش لمس کند بهتر است از آنکه بر قبري بنشيند.
(48) سوگواري بر ميت:
«لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُحِدَّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاثٍ إِلا عَلَى زَوْجٍ...».
براي زني که به خداوند و روز آخرت ايمان دارد جايز نيست که بيش از سه روز به عزا بنشيند مگر براي همسرش که...
(49) گدايي کردن:
«ثَلاثَةٌ أُقْسِمُ عَلَيْهِنَّ وَأُحَدِّثُكُمْ حَدِيثًا فَاحْفَظُوهُ ... وَلا فَتَحَ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَابَ فَقْرٍ».
سه (گروه)اند که بر آنها سوگند ياد ميکنم و سخني را به شما ميگويم، پس آن را حفظ کنيد. هر آن بندهاي که دروازة گدايي را بگشايد خداوند دروازههاي فقر را بر وي ميگشايد.
(50) خيانت در تجارت:
«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ وَلا تَنَاجَشُوا وَلا يَبِيعُ الرَّجُلُ عَلَى بَيْعِ أَخِيهِ».
رسول خدا ص از اينکه شخص مقيم (شهرنشين) کالاي شخص باديهنشين (صحرايي) را بفروشد نهي فرمود. (رسول خدا ص همچنين ميفرمايد:) در بيع تناجش([41]) نکنيد و بر بيع برادرتان بيع انجام ندهيد. (يعني اگر برادر مسلمان شما معاملهاي را انجام داده شما در معاملة وي دخالت نکنيد).
(51) جستجوي گمشده در مسجد:
«مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يَنْشُدُ ضَالَّةً فِي الْمَسْجِدِ فَلْيَقُلْ: لا رَدَّهَا اللَّهُ عَلَيْكَ، فَإِنَّ الْمَسَاجِدَ لَمْ تُبْنَ لِهَذَا».
هر کس صداي مردي را که در مسجد براي جستجوي گمشدة خود اعلان ميکند بشنود بايد که بگويد: خداوند گمشدهات را به تو بر نگرداند. مساجد براي اين کار بنا نشدهاند.
(52) عبور از جلوي نمازگزار:
«لَوْ يَعْلَمُ الْمَارُّ بَيْنَ يَدَي الْمُصَلِّي مَاذَا عَلَيْهِ لَكَانَ أَنْ يَقِفَ أَرْبَعِينَ خَيْرًا لَهُ مِنْ أَنْ يَمُرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ».
اگر کسي که از مقابل نمازگذار عبور ميکند ميدانست که چه (عذاب سختي) در انتظار اوست ترجيح ميداد چهل (سال) همانجا بايستد اما از مقابل [نمازگذار] عبور نکند.
(53) ترک نماز عصر:
«مَنْ تَرَكَ صَلاةَ الْعَصْرِ حَبِطَ عَمَلُهُ».
هر کس نماز عصر را ترک کند (تمامي) اعمالش نابود ميگردد.
(54) کوتاهي کردن در نماز:
«الْعَهْدُ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ الصَّلاةُ فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ» «بين الرجل والشرك ترك الصَّلاةُ».
نماز پيماني است که ميان ما و خداوند منعقد گرديده است، لذا هر کس آن را ترک گويد به تحقيق که کافر ميگردد. فاصله ميان شخص (مسلمان) و شرک نماز است.
(55) امر به منکر:
«وَمَنْ دَعَا إِلَى ضَلالَةٍ كَانَ عَلَيْهِ مِنْ الإِثْمِ مِثْلُ آثَامِ مَنْ تَبِعَهُ لا يَنْقُصُ ذَلِكَ مِنْ آثَامِهِمْ شَيْئًا».
کسي که (ديگران را) به گمراهي فرا ميخواند گناهاني که پيروان وي انجام ميدهند بدون اينکه از (مقدار گناهان) آنها کاسته شود به او نيز تعلق ميگيرد.
(56) آداب نوشيدن:
«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ﷺ عَنْ الشُّرْبِ مِنْ فَمِ الْقِرْبَةِ أَوْ السِّقَاءِ»، «زَجَرَ النَّبِيَّ ﷺ عَنْ الشُّرْبِ قَائِمًا».
رسول الله ص از آشاميدن از سر مشک يا ظرف آب نهي فرمود.
رسول الله ص از آشاميدن بصورت ايستاده منع فرمود.
(57) نوشيدن آب در ظرف طلا و نقره:
«لاَ تَشْرَبُوا فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَلا تَلْبَسُوا الْحَرِيرَ وَالدِّيبَاجَ فَإِنَّهَا لَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَكُمْ فِي الآخِرَةِ».
در ظرف طلا و نقره آب ننوشيد و از پوشيدن لباس ابريشم و ديبا بپرهيزيد. زيرا اين شايسته آنها (دنياپرستان و دنياطلب و كافران) است و شما را در آخرت نصيبي (از آن بهتر) است.
(58) خوردن و نوشيدن با دست چپ:
«لا يَأْكُلَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ بِشِمَالِهِ وَلا يَشْرَبَنَّ بِهَا فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَأْكُلُ بِشِمَالِهِ وَيَشْرَبُ بِهَا».
از خوردن و نوشيدن با دست چپ بپرهيزيد، همانا شيطان با دست چپش ميخورد و مينوشد.
(59) قطع صلة رحم:
«لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعٌ» أي: قاطع رَحِم.
هرگز کسي که قطع صلة رحم ميکند در بهشت وارد نخواهد گرديد.
(60) بخل در درود فرستادن بر پيامبر:
«رغم أنف رجل ذكرت عنده ولم يصل علي». «البخيل من ذكرت عنده فلم يصل علي».
«خداوند خوار گرداند کسي را که نام من (پيامبر ص) نزد او برده شود ولي او بر من درود نفرستد. کسي که نزد او نامم برده ميشود ولي او بر من درود نميفرستد بخيل است.
(61) سخن ناشايست:
«وَإِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَيَّ وَأَبْعَدَكُمْ مِنِّي مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ وَالْمُتَفَيْهِقُونَ».
همانا منفورترين و دورترين شما نسبت به من در روز قيامت از نظر مقام ياوهگويان (بد اخلاق) و پرگوياني (که متکبرانه سخن ميگويند) و متکبران هستند.
(62) نگهداري سگ:
«مَنْ اقْتَنَى كَلْبًا إِلا كَلْبَ صَيْدٍ أَوْ مَاشِيَةٍ فإنَّهُ ينقَصَ مِنْ أَجْرِهِ كُلَّ يَوْمٍ قِيرَاطَانِ».
هر کس بجز سگ شکاري، يا سگ مخصوص گله، سگي را نگهداري کند روزانه به مقدار دو قيراط از اجر او کاسته ميشود.
(63) آزار رساندن به حيوانات:
«عُذِّبَتْ امْرَأَةٌ فِي هِرَّةٍ سَجَنَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ فَدَخَلَتْ فِيهَا النَّارَ» «لا تَتَّخِذُوا شَيْئًا فِيهِ الرُّوحُ غَرَضًا».
زني گربهاي را زنداني کرد و گربه (از شدت گرسنگي و...) جان باخت. آن زن (به خاطر اين کار) مستحق دوزخ گرديد. «به جانداران سوءقصد نکنيد».
(64) ربا:
«لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص آكِلَ الرِّبَا وَمُؤْكِلَهُ»، «دِرْهَمٌ رِبًا يَأْكُلُهُ الرَّجُلُ وَهُوَ يَعْلَمُ أَشَدُّ مِنْ سِتَّةٍ وَثَلاثِينَ زَنْيَةً».
رسول الله ص رباخوار و موکل آن را لعنت فرمود. (قباحت) يک درهم خوردن ربا ديده و دانسته از سي و شش زنا (بيشتر و) بدتر است.
(65) اعتياد به شراب:
«لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ صَاحِبُ خمْسٍ: مُدْمِنُ خمْرٍ، وَلا مُؤْمِنٌ بِسِحْرٍ، وَلا قَاطِعُ رَحِمٍ، وَلا كَاهِنٌ، وَلا مَنَّانٌ»
پنج گروه (از بهشت محروم اند: 1) کسي که به شراب معتاد گرديده. 2) مسلماني که به سحر و جادو معتقد است. 3) کسي که قطع صله رحم کند. 4) کاهن (غيبگو و جادوگر) 5) منتگذار (کسي که چيزي ميدهد يا خدمتي اندک انجام ميدهد و آنگاه منت ميگذارد).
(66) دشمني با دوستان خدا:
«إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ».
خدوند متعال ميفرمايد: هر کس با ولي (و دوست) من دشمني کند او را به جنگ فرا ميخوانم.
(67) کشتن ذمي يا پناهنده در ديار اسلامي:
«مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهَدَةً بِغَيْرِ حَقِّهَا؛ لَمْ يَجِدْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ مِائَةِ عَامٍ».
هر کسي شخص ذمي (يا کسي که به بلاد اسلامي پناهنده شده) را به ناحق بکشد در حاليکه بوي بهشت از مسافتي به اندازه صد سال (راهپيمايي) احساس ميشود. حتي بوي بهشت هم به مشام وي نخواهد رسيد.
(68) اراده و هدف در عمل:
«قَالَ اللَّهُ تَعَالَ: أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنْ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أَشْرَكَ فِيهِ مَعِي غَيْرِي تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ».
خداوند متعال ميفرمايد: من بينيازترين از شرکم، هر کس عملي را انجام دهد که در آن غير من (خدا) را براي من شريک قرار دهد او را همراه شرکش رها خواهم کرد.
(69) دنياطلبي:
«وَمَنْ كَانَتْ الدُّنْيَا هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ فَقْرَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَفَرَّقَ عَلَيْهِ شَمْلَهُ وَلَمْ يَأْتِهِ مِنْ الدُّنْيَا إِلا مَا قُدِّرَ لَهُ».
کسي که (تمام) هم و غمش دنيا (و دنياطلبي) باشد خداوند فقر را آشکارا به وي نشان ميدهد و کارش دشوار ميگردد و از دنيا جز آنچه برايش مقدر شده، چيزي عايدش نميشود.
(70) پنج چيز که باعث بوجودآمدن پنج مصيبت ميشود:
«خَمْسٌ إِذَا ابْتُلِيتُمْ بِهِنَّ وَأَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ تُدْرِكُوهُنَّ لَمْ تَظْهَرْ الْفَاحِشَةُ فِي قَوْمٍ قَطُّ حَتَّى يُعْلِنُوا بِهَا إِلا فَشَا فِيهِمْ الطَّاعُونُ وَالأَوْجَاعُ الَّتِي لَمْ تَكُنْ مَضَتْ فِي أَسْلَافِهِمْ الَّذِينَ مَضَوْا وَلَمْ يَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِلا أُخِذُوا بِالسِّنِينَ وَشِدَّةِ الْمَئُونَةِ وَجَوْرِ السُّلْطَانِ عَلَيْهِمْ وَلَمْ يَمْنَعُوا زَكَاةَ أَمْوَالِهِمْ إِلا مُنِعُوا الْقَطْرَ مِنْ السَّمَاءِ وَلَوْلا الْبَهَائِمُ لَمْ يُمْطَرُوا وَلَمْ يَنْقُضُوا عَهْدَ اللَّهِ وَعَهْدَ رَسُولِهِ إِلا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ غَيْرِهِمْ فَأَخَذُوا بَعْضَ مَافِي أَيْدِيهِمْ وَمَا لَمْ تَحْكُمْ أَئِمَّتُهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَيَتَخَيَّرُوا مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلا جَعَلَ اللَّهُ بَأْسَهُمْ بَيْنَهُمْ».
پنج چيز است که ممکن است بدان مبتلا شويد و به خدا پناه ميبرم از اينکه اين موارد را دريابيد.
1) هيچگاه فحشا و هرزگي در جامعهاي شايع و علني نميگردد مگر اينکه طاعون و مصيبتهايي که هيچ يک از اقوام قبلي آن را تجربه نکردهاند در ميان آنها شايع ميگردد.
2) هر گاه قومي کم فروشي کنند و در ترازو و وزن خيانت نمايند خداوند آنها را به دشواريها گرفتار و سالهاي سخت (و خشکي) را عايد آنها ميکند و پادشاه ظالمي را بر آنان مسلط ميگرداند.
3) هر گاه قومي زکات اموال خود را پرداخت نکنند خداوند باران (رحمت) خود را از آنها دريغ ميدارد و اگر حيوانات نباشند قطرهاي باران بر آنان فرو نميفرستد.
4) هر آن قومي که پيمان الهي و رسول وي را بشکنند و عهدشکني نمايند خداوند بيترديد دشمني بيگانه را بر آنان مسلط ميکند که از آنچه دارا هستند از آنها بگيرد (و اموال آنان را به غارت برد).
5) هر قوم يا جامعهاي که سران آنان تحت فرامين خدا و قرآن او حکم نکنند خداوند آنان را به جنگهاي داخلي گرفتار ميکند.
چگونگي وضو گرفتن
وضو گرفتن فقط با آب پاک جايز است. آب پاک آبي است که بر اصل آفرينش خود باقي مانده باشد. و تغيير نکرده باشد. يا آبي که به وسيلة چيز پاکي رنگ، بو يا طعم آن تغيير کرده باشد، مانند آبي که بر اثر ماندگي و طول زمان تغيير کرده باشد. | * وضو گرفتن با آب سرد يا گرم مکروه است. |
مستحب است که وضو را با گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع کنيم. همچنين شستن دستها در هر وضويي مستحب است. سه بار شستن آنها براي کسي که از خواب شب بيدار شده است (مستحب) مؤکّد است. | * صحبت کردن در هنگام وضو گرفتن مکروه است. آب قليل به وسيلة تماس با نجاست نجس ميشود. اما آب کثير (تقريباً 210 ليتر) فقط زماني نجس ميشود که رنگ يا بو يا طعم آن تغيير کرده باشد. |
سپس بايد يک بار آب را در دهان بگرداند و مضمضه کند. بايد آب را در دهان حرکت بدهد و آن را گردش دهد. سه بار انجام دادن اين کار مستحب است. | * اگر فراموش کرد که بسم الله الرحمن الرحيم را قبل از وضوع بگويد و در خلال وضو گرفتن اين امر به يادش آمد، [در همان لحظه] بسم الله الرحمن الرحيم را بگويد و لازم نيست دوباره از اول وضو بگيرد. * شستن اعضاي وضو بيش از سه بار مکروه است. |
سپس يک بار استنشاق ميکند و آب را در بيني ميگرداند. بايد به وسيله تنفس به داخل بيني برساند. سه بار انجام دادن اين کار مستحب است. | * مضمضه کردن فقط به روش مذکور صحيح است. * نوشيدن آب پس از مضمضه کردن مکروه نيست. * مسواک زدن در هنگام مضمضه کردن مستحب است. * جمع بين مضمضه و استنشاق به وسيلة يک مشت آب که مقداري از آن براي مضمضه و بقيه براي استنشاق باشد، مستحب است. |
سپس صورتش را از گوش راست تا گوش چپ و از محل روييدن موي سر تا چانه ميشويد. | * استنشاق فقط به روش مذکور صحيح است. * مستحب است به وسيله دست راست آب را به بيني نزديک کند و به وسيله دست چپ آب بيني را بگيرد. زياد انجام دادن مضمضه و استنشاق براي کسي که روزهدار نيست، مستحب است. |
سپس هر دو دست را از انگشتان تا آرنج ميشويد. | * اگر ريش فرد کم پشت باشد خلال کردن آن واجب است. اما اگر ريش فرد پرپشت و انبوه باشد، اين کار مستحب است. * مسح کردن صورت به جاي شستن آن صحيح نيست. * مستحب است که قبل از شستن صورت مضمضه و استنشاق را انجام داد. * شستن داخل چشمها به همراه شستن صورت مكروه است. |
سپس همه قسمتهاي ظاهر سر از جلوي سر تا گردن را مسح ميکند سپس دوباره دو دستش را به سوي جلوي سرش ميبرد و همه سر را (که از صورت تا گردن است) مسح ميکند. | * مستحب است در شستن صورت آب زياد به کار رود به شرطي که موجب اسراف نشود. |
سپس دو انگشت سبابهاش را به سوراخ گوشش فرو ميکند و با دو انگشت ابهام لاله گوش را مسح ميکند. مسح آن به هر شکلي جايز است. | * مستحب است دست راست را قبل از دست چپ بشويد همچنين در هنگام شستن آنها را دست بکشد. * شستن دستها در ابتداي وضو مستحب است. اما در اينجا اين کار واجب است و شستن آن در اول وضو به جاي اين مرحله کافي نيست. * خلال کردن انگشتان مستحب است. |
سپس هر دو پا را به همراه قوزک ميشويد. | * مسح کردن موهاي بلند واجب نيست. * اگر سرش طاس باشد، پوست سرش را مسح ميکند. * بايد قسمت سفيد پشت گوش (بين موي سر و گوش) را مسح کند. زيرا اين قسمت نيز قسمتي از سر به شمار ميآيد. * تكرار كردن مسح سر بيش از يك بار مکروه است. شستن موي سر به جاي مسح آن مکروه است، ولي اگر به جاي مسح کردن آن را شست اين کار صحيح است. |
رعايت ترتيب در اعمال فوق واجب است: اين اعمال به ترتيب عبارتند از: مضمضه، استنشاق، شستن صورت، شستن دستها، مسح سر و شستن پاها. | * تقديم پاي راست بر پاي چپ و دست کشيدن بر آنها در هنگام شستن مستحب است. خلال کردن انگشتان [پا] مستحب است. |
بايد اين اعضا را به ترتيب و پشت سر هم شست به گونهاي که شستن عضوي آنقدر به تأخير نيفتد که عضو قبل از آن خشک شود. | * خشک کردن اعضا پس از وضو مباح است. اما بهتر است از انجام اين کار خودداري شود. * گرفتن آب اعضاي بدن پس از وضو مکروه است. * وضو گرفتن به وسيلة شستن يکبار هر عضو صحيح نيست. مثلاً جايز نيست فردي در حوض آبي فرو برود و اين کار را وضو بداند. زيرا در اين کار اصل ترتيب در وضو انجام نشده است. مستحب است که بعد از وضو بگويد: اشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريک له وأشهد أن محمّدا عبده ورسوله و دو رکعت نماز بخواند. |
چگونگي نماز خواندن
هنگامي که خواستي نماز بخواني بايد رو به قبله بايستي و بگويي: الله اکبر؛ امام اين عبارت و تکبيرهاي ديگر را با صداي بلند ميگويد تا کساني که پشت سر او هستند صداي او را بشنوند. افراد ديگر به آرامي آن را ميگويند. در ابتداي تکبير گفتن دو دستش را در حاليکه انگشتهاي آن کشيده هستند تا سر شانههايش بلند ميکند. مأموم پس از تکبير امام، تکبير ميگويد. | * تکبير کامل [و صحيح] آن است که فرد در هنگام گفتن آن ايستاده باشد و فقط کساني ميتوانند خميده يا نشسته تکبير بگويند که قادر به ايستادن نباشند. * همچنين بايد در جلوي خود چيزي را به عنوان حايل(ستره) قرار بدهد و به آن نزديك شود. حايل(ستره) امام براي مأموم کافي است. * واجب نيست که نيّت را به صورت آشکار بگويد بلکه نيّت بايد در قلب اراده شود. در هنگام تکبير گفتن نبايد دستها را بيش از ارتفاع شانهها يا کمتر از آن بلند کرد. نگا: شکل 1 * در ركن و واجب قولي به اندازهاي كه صداي خود بشنود بايد بلند بخواند، حتى در نماز جهريه آنكه ديگري صداي او را بشنود، و كمترين صدا اينكه خود آن را بشنود. * رو كردن به اطراف خود و التفات، و بلند كردن چشم به آسمان، و بستن چشم، و ايستادن بطور دست بسته و دست به كمر، يا دست به پهلو همه مكروه است. * ايستادن با يك پا بدون ضرورت، يا چسباندن دو پا به هم، يا باز كردن آن بطور زياد مكروه است. نگا: شكل 4. | |
آنگاه با دست راست مچ يا ابتداي استخوان ساعد [از طرف مچ] را ميگيرد و آنها را زير سينهاش قرار ميدهد، و به سجده گاه خود نگاه ميکند. سپس با دعاهاي وارده از سنت نماز را شروع ميکند، سپس به آرامي [أعوذ بالله من الشيطان الرجيم] و پس از آن [بسم الله الرحمن الرحيم] را ميگويد. سپس سورة حمد [فاتحه الکتاب] را ميخواند. اگر نماز جهريه باشد مستحب است مأموم سورة فاتحه را در زمان سکوت امام بخواند. سپس هر مقداري از قرآن را که ميتواند بخواند. امام حمد و سورة نماز صبح و دو رکعت اول نماز مغرب و عشاء را با صداي بلند ميخواند. در موارد ديگر [يعني امام در رکعت سوم نماز مغرب و رکعت سوم و چهارم نماز عشاء همة رکعتهاي نماز ظهر و عصر و مأموم در همة نمازها] حمد و سوره را به آرامي ميخواند. | * تکرار کردن فاتحه در يک رکعت و اكتفا کردن به آن (بدون خواندن آيهاى از قرآن) در دو رکعت اول نماز مکروه است. * خواندن سورة حمد و سورة ديگر در نمازهاي جهريه بر مأموم واجب نيست. خواندن حمد و سوره توسط امام براي مأموم کافي است. * تکرار کردن يک سوره در دو رکعت و خواندن چند آيه از يک سوره در يک رکعت و بقيه آن در رکعت ديگر و خواندن بيش از يک سوره در يک رکعت حتي در نمازهاي فرض مکروه نيست. مستحب است نمازگزار قرآن را به همان ترتيبي که در مصحف آمده است بخواند. برعکس و وارونه خواندن سورهها و کلمات قرآن حرام است، و بر عكس خواندن سورهها يعني از آخر قرآن به اول (سوره ناس سپس سورة فلق ...) مكروه است. | |
سپس تکبير ميگويد و دو دستش را بلند ميکند و رکوع ميکند يعني دستهايش را روي زانوهايش ميگذارد گوئي آنها را گرفته است. انگشتان دست را از هم باز و پشتش را دراز ميکند و سرش را در راستاي آن قرار ميدهد سپس ميگويد: «سبحان ربي العظيم» يک بار گفتن اين لفظ واجب است. اما مکروه است که آن را فقط يک بار بگويد: بلکه حداقل کامل بودن آن به سه بار گفتن آن است. | * گفتن تکبير و «سمع الله لمن حمده» بايد در هنگام انتقال [از حالت ايستاده به رکوع] باشد و نبايد قبل يا بعد از انجام فعل آنها را گفت. * حداقل رکوع آن است که با کف دو دست زانوهايش را لمس کند. نمازگزار نبايد در رکوع بيش از حد خم شود. نگا: شکل 2 * با انجام اين رکن ميتوان رکعت را کامل کرد. مأموم بايد قبل از آنکه امام سر از رکوع بردارد، لحظهاي همزمان با او در حالت رکوع بوده باشد تا اين رکعت کامل به شمار آيد. اگر مأموم در حاليکه امام سر از رکوع برداشته است وارد رکوع شد، مستحب است که با او وارد شود و از او پيروي کند. اما اين رکعت به حساب نمىآورد. خواندن قرآن در رکوع و سجده مکروه است. مگر آنکه به قصد دعا باشد مانند: ﴿!$oY/u $oYÏ?#uä Îû $u÷R9$# ZpuZ|¡ym Îûuﷺ ÍotÅzFy$# ZpuZ|¡ym ...﴾. | |
سپس سرش را بلند ميکند و ميگويد: سمع الله لمن حمده و دستهايش مانند حالت تکبير الإحرام بلند ميکند زماني که کاملاً ايستاد ميگويد: ربنا ولک الحمد حمداً کثيراً طيباً مبارکاً فيه ملء السموات وملء الأرض وملء ما شئت من شيء بعد... . | * بعد از رکوع [درحالت اعتدال] نمازگزار ميتواند دستهايش را آزاد و پايين نگاه دارد يا اينکه [مانند حالت خواندن سورة حمد] دست راست را روي چپ بگذارد. * عبارتهايي که پيامبر ص پس از سمع الله لمن حمده مي فرمودند که صحت آنها به ثبوت رسيده است به شرح زير است: 1) ربنا ولک الحمد. 2) ربنا لک الحمد. 3) اللهم ربنا ولک الحمد. 4) اللهم ربنا لک الحمد. مستحب است که در هر نماز عبارتهاي مختلفي خواند. دستها را بعد از رفع ركوع مانند دعا خواندن بلند نميکند، چون چيزي در اين باره وارد نشده است. نگا: شكل 7 | |
سپس تکبير گويان به سجده ميافتد. بازوانش را از پهلوهايش و شکم را از زانوهايش دور ميکند و دستهايش را در راستاي شانهاش [روي زمين] ميگذارد و پنجهء پا را روي زمين ميگذارد به گونهاي که جهت انگشتان دست و پا به سوي قبله باشد سپس سه بار ميگويد: سبحان ربي الأعلي نمازگزار ميتواند در سجده دعاهاي مأثور بخواند. | * مکروه است که نمازگزار ساعد را روي زمين بگذارد (همانند خوابيدن درندگان). نگا: شكل 6 * از هم باز کردن پاها و دستها به شرطي که براي نمازگزار کنار خود مزاحمت ايجاد نکند مستحب است. اگر سجده طولاني شد ميتواند آرنجها را به زانوها تکيه بدهد. در هنگام سجده کردن واجب است هفت عضو روي زمين باشند. کف پاها، دو زانو، کف دو دست، پيشاني و بيني. در غير اين صورت سجده صحيح نيست. | |
سپس در حاليکه سرش را بلند ميکند تکبير ميگويد و مينشيند. نشستن بين دو سجده دو حالت دارد که هر دو صحيح است: 1) پشت پاي چپ را روي زمين بگذارد و روي آن بنشيند، پاي راست را عمود قرار داده و انگشتان آن را به سوي قبله خم نمايد. 2) دو پا را عمود قرار داده و انگشتان پا را به سوي قبله خم نمايد و بر روي دو پاشته بنشيند. در اينحالت سه بار ميگويد: رب اغفرلي، ميتواند اين عبارت را نيز به آن اضافه کند: «وارحمني واجبرني وارفعني وارزقني وانصرني واهدني وعافني واعف عني». سپس دوباره همانند سجدة اول، سجده ميکند. آنگاه تکبير گويان سرش را برميدارد و روي کف پا ميايستد و رکعت دوم را نيز همانند اين رکعت ميخواند. | * نشستن به غير از اين دو صورت مکروه است. زيرا فقط دو نوع نشستن در روايات آمده است. نگا: شكل 3 * جايز است پس از سجده دوم فرد براي استراحت به دو روش مذکور در جلوس بين سجدتين بنشيند. با اين تفاوت که اين نشستن کوتاه است و پس از بازگشت مفاصل به جاي خود، برميخيزد. چنانچه به قصد استراحت بنشيند بايد براي نشستن تکبير بگويد. در اين حالت براي بلند شدن نياز به تکبير ديگري نيست. * نمازگزار پس از آنکه کاملاً ايستاد شروع به خواندن فاتحه ميکند زيرا زمان خواندن فاتحه حالت قيام است. اگر قبل از ايستادن کامل شروع به خواندن سورة حمد کرده باشد، بايد پس از آنکه کاملاً ايستاد دوباره آن را بخواند در غير اين صورت نماز باطل است. | |
زماني که خواندن دو رکعت نماز را به پايان رساند، براي خواندن تشهد بر روي زمين مينشيند و دست چپ را روي زانوي چپ، و دست راست را روي زانوي راست ميگذارد. انگشتان خود را جمع ميکند. به گونهاي که با انگشت سبابه اشاره کند و انگشت شست و انگشت وسط حلقهاي را تشکيل بدهند. سپس به آرامي تشهد را ميخواند: «التحيات لله والصلوات والطيبات...» سپس چنانچه نماز سه يا چهار رکعتي باشد، تکبيرگويان برميخيزد و دستها را بلند ميکند و بقيه نماز را بدين ترتيب ميخواند با اين تفاوت که آن را به صورت سرّي و آرام ميخواند و در حالت قيام فقط سورة حمد را ميخواند. | * مستحب است در هنگام خواندن تشهد به انگشت سبابه دست راست نگاه کند. * مستحب است که انگشت سبابه [دست راست] را بلند و کمي آن را کج نمايد. مستحب است که در تشهد پس از اتمام تحيات بلند شود و بيشتر از آن ننشيند. | |
سپس در تشهد آخر مينشيند. نشستن در تشهد اخير چند شکل دارد که همه آنها صحيح هستند: 1) پاي چپ را روي زمين ميگذارد و روي آن مينشيند و آن را از زير ساق راست در ميآورد و پاي راست را عمود و نشيمنگاه را روي زمين قرار ميدهد. 2) پاي چپ را روي زمين قرار داده و روي آن مينشيند.آن را از طرف راست از زير ساق پاي راست خارج ميکند و نشيمنگاه را روي زمين ميگذارد. 3) پاي چپ را روي زمين قرار داده و روي آن مينشيند و آن را از طرف راست از بين ساق و زانوي پاي راست خارج ميکند و نشيمنگاه را روي زمين ميگذارد. فقط در تشهد اخير که داراي دو تشهد است چنين مينشيند. سپس تشهد اول را ميخواند پس از آن ميگويد: اللهم صل على محمد وعلى آل محمد ... . | * مستحب است که پس از تشهد دوم مقداري از دعاهاي مأثور را بخواند: «أعوذ بالله من عذاب النار، وعذاب القبر وفتنة المحيا والممات، وفتنة المسيح الدّجال، ... اللهم أني ظلمت نفسي ظلماً كثيراً ولا يغفر الذنوب إلاَّ أنت فاغفر لي مغفرة من عندك وارحمني إنك أنت الغفور الرحيم». در هنگام نشستن جز در موارد ضروري تکيه دادن بر روي دست مکروه است. | |
سپس دوبار سلام ميکند. يعني رو به طرف راست ميکند و ميگويد: «السلام عليكم ورحمة الله» در طرف راست نيز اين کار را ميکند. زماني که سلام داد، در حاليکه هنوز نشسته است شروع به خواندن دعاهاي وارده ميکند. | * مستحب است که در هنگام سلام دادن به دو طرف رو کند و طرف راست را بر طرف چپ مقدم دارد. تقديم طرف چپ بر طرف راست مکروه است. حرکت دادن دست به طرف راست و چپ يا بلند کردن آنها و قرار دادن دوبارة آنها در هنگام سلام دادن مکروه است. نگا: شكل 5 |
سفر جاودانگي
مسير تو به سوي بهشت يا جهنم
﴿$pkﷺ'¯»t úïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qà)®?$# ©!$# öÝàZtFø9uﷺ Ó§øÿtR $¨B ôMtB£s% 7tóÏ9﴾ (الحشر: 18). اي كساني كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت) خدا بپرهيزيد، و هركس بايد بنگرد تا براي فردايش چه چيز از پيش فرستاده است.
قبر
اولين منزل از منازل آخرت، و براي کافر و منافق حفره آتش، و براي مؤمن بوستان است. تعدادي از اعمالي که موجب عذاب قبر ميشوند، عبارتند از: پاک نکردن بدن از ادرار، سخن چيني، طمع داشتن به غنايم، دروغگويي، خوابيدن در هنگام نماز، ترک قرآن، زنا، لواط، ربا، پرداخت نکردن دين و ... اعمال زير موجب نجات انسان از عذاب قبر ميشود: عمل صالح خالصانه براي خدا، پناه بردن به خدا از عذاب قبر، خواندن سورة ملک و ... افراد زيرا از عذاب آن در امان ميمانند: شهيد، جهادگر، کسي که در روز جمعه از دنيا برود، کسي که به درد شكم بميرد و... .
دميدن در صور
شاخ بزرگي است که اسرافيل آن را به دهان گرفته است و منتظر زماني است که به او دستور داده شود تا در آن بدمد. که به دميدن اول نفخه الفزع([42]) ميگويند: خداوند ميفرمايد: ﴿yÏÿçRuﷺ Îû ÍqÁ9$# t,Ïè|Ásù `tB Îû ÏNºuq»yJ¡¡9$# `tBuﷺ Îû ÇÚöF{$# wÎ) `tB uä!$x© ª!$#﴾ (الزمر:68). (و در صور دميده ميشود و همهء کساني که در آسمانها و زمين هستند ميميرند، مگر کساني که خدا بخواهد). سپس همه دنيا خراب و ويران ميشود. و پس از چهل [أبوهريره در تعيين آن كه روز يا هفته يا سال باشد امتناع ورزيدند چنانكه در حديث آمده است] دوباره در صور دميده خواهد شد که به اين دميدن نفخه البعث([43]) ميگويند. خداوند ميفرمايد: ﴿§NèO yÏÿçR ÏmÏù 3t÷zé& #sÎ*sù öNèd ×P$uÏ% tbﷺãÝàZt ÇÏÑÈ﴾ (سپس بار ديگر در صور دميده ميشود. ناگهان همگي به پا ميخيزند و مينگرند و در انتظار (حساب و جزا) هستند)([44]).
رستاخيز
سپس خداوند باراني را فرو ميفرستد که به وسيلة آن اجساد مردگان [از استخواني كه (عُجْبُ الذَنَبْ) نام دارد روييده و زنده] ميشود و آنان تبديل به مخلوقات جديد، عريان، پابرهنه و ختنه نشده ميشوند که فرشتگان و جنيان را ميبينند. آنان براساس اعمالشان برانگيخته ميشوند: يعني خود مُحرِم لبيک گويان، شهيد در حالي که خون او جاري است، انسان غافل در حالي که به لهو و لعب ميپردازد، زنده ميشوند و ... زيرا پيامبرص ميفرمايد: «يبعث كل عبد على ما مات عليه» يعني: هر بندهاي در همان حالي که از دنيا ميرود، برانگيخته ميشود.
حشر
سپس خداوند مخلوقات را براي حساب [اعمال] جمع ميکند. آنها در روز عظيمي که مدت آن 50 هزار سال است هراسان و همانند مستها هستند. ماندن آنها در دنيا همانند ساعتي است. خورشيد تا فاصله يک ميل نزديک ميشود. مردم به تناسب اعمالشان غرق در عرق ميشوند. در آن روز ضعيفان و متکبران با همديگر بحث و جدال ميکنند. انسان کافر با دوستش، شيطان و اعضاي بدنش بحث و جدال ميکند. گروهي از آنان گروه ديگر را لعن ميکنند. فرد ظالم از شدت پشيماني دست خود را گاز ميگيرد و ميگويد: ﴿4ÓtLn=÷uq»t ÓÍ_tFøs9 óOs9 õϪBﷺ& $ºRxèù WxÎ=yz ÇËÑÈ﴾ (الفرقان: 28). (اي کاش من فلاني را به دوستي نميگرفتم.)
جهنم با (70.000) ريسمان کشيده ميشود و هر ريسمان را (70.000) فرشته ميکشند. زماني که کافر آن را ببيند آرزو ميکند که خود را فدا کند [تا از عذاب آن رهايي يابد]. يا اينکه تبديل به خاک شود. اما افرادي که از فرمان خدا سرپيچي کردهاند عبارتند از: اموال کسي که از دادن زکات خودداري ميکرد تبديل به آتشي ميشود که به وسيله آن داغ زده ميشود. افراد متکبر در حالي که مانند مورچه هستند محشور ميشوند. انسان حيلهگر، کينهتوز و غاصب رسوا ميشوند. سارق به همراه آنچه دزديده است، آورده ميشود. و حقايق و نهانها برملا ميشود. اما در اين روز پرهيزگاران بيم و خوفي ندارند. بلکه اين روز همانند نماز ظهر سپري ميشود. ﴿w ãNßgçRâøts äítxÿø9$# çy9ò2F{$#﴾ (الانبياء: 103) (هراس بزرگ [روز رستاخيز] آنها را غمگين نميسازد).
شفاعت بزرگ
که در روز محشر براي رفع بلا و مصيبت از مردم و رسيدگي به حساب از ميان مخلوقات مخصوص پيامبر ما ص است. شفاعتهاي ديگر در غير از روز قيامت يک امر عام ميان پيامبران و ديگران هستند. همانند شفاعت براي بيرون آوردن مؤمناني که وارد آتش شدهاند از آن، و بالا بردن درجات.
حساب
در روز قيامت مردم در دستههايي به خدمت پروردگارشان ميشتابند. خداوند اعمالشان را به آنها نشان ميدهد و از آنها دربارة آن اعمال سؤال ميکند. همچنين از آنها دربارة عمر، جواني، اموال، علم، عهد و پيمان، نعمتها، چشم، گوش و قلب سؤال ميشود. کافر و منافق به علت توبيخ مخلوقات و اقامه حجت بر آنان در برابر ديدگان مخلوقات محاسبه ميشوند و مردم، زمين، روزها و شبها، اموال، فرشتگان و اعضاي بدن عليه آنان شهادت ميدهند تا اعمال آنان ثابت شود و به آن اعتراف کنند. خداوند با فرد مؤمن خلوت ميکند و او را وادار به اقرار به گناهانش ميکند تا اينکه ميبيند که او در حال هلاک است. در اين هنگام به او ميگويد: «سترتها عليك في الدنيا وأنا أغفرها لك اليوم» (من در دنيا گناهان تو را پوشاندم، امروز من آنها را مورد عفو قرار ميدهم). اولين کساني که به حساب آنها رسيدگي ميشود امت پيامبر ص هستند، و اولين عملي که به حساب آن رسيدگي ميشود نماز، و خونها [و کشتهها]ست.
پرواز نامههاي اعمال
سپس نامههاي اعمال به پرواز در ميآيند. آنها نامهاي را ميگيرند که ﴿w âÏ$tóã ZouÉó|¹ wuﷺ ¸ouÎ7x. HwÎ) $yg8|Áômﷺ&﴾ (الكهف: 49). (هيچ عمل کوچک و بزرگي را رها نکرده است و همه را برشمرده است.) فرد مؤمن نامه اعمال را با دست راست، و فرد کافر و منافق آن را با دست چپ و از پشت سر ميگيرد.
ترازو
سپس اعمال مردم با ترازوي حقيقي که دو کفه دارد، وزن [سنجيده] ميشود تا خداوند براساس آن اعمال به آنان پاداش دهد. اعمال موافق شرع و خالصانه براي خدا باعث سنگيني کفة آن ميشود. از اعمالي که موجب سنگيني کفه آن ميشود: (لا إله إلاَّ الله ...)، اخلاق نيک، ذکر خداوند با عباراتي مانند: الحمدلله، سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم. و مردم براساس اعمال نيک و بدشان مورد داوري قرار ميگيرند.
حوض
سپس مؤمنان وارد حوض ميشوند: کسي که از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد. هر پيامبر، يک حوض دارد که حوض محمد ص از همه آنها بزرگتر است. آب آن سفيدتر از شير، شيرينتر از عسل و خوشبوتر از مشک است. ظرفهاي آن از طلا و نقره و به تعداد ستارگان است. طول آن از ايله در اردن تا عدن [در يمن] بيشتر است. آب آن از نهر کوثر جاري است.
آزمايش مؤمنان
در پايان روز قيامت کفار به دنبال خداياني که ميپرستيدند به راه ميافتند. [خدايان] آنها را همانند رمههاي چهارپايان بر روي پاهايشان يا صورتهايشان به سوي آتش ميبرند و جز منافقان و مؤمنان کسي باقي نميماند. خداوند به سوي آنان ميآيد و ميپرسد: (منتظر چه چيزي هستيد؟) آنها ميگويند: (منتظر پروردگارمان هستيم.) خداوند ساق خود را آشكار ميكند و مؤمنان خداي خود را ميشناسند، به جز منافقان همگي به سجده ميافتند. خداوند – تعالي – ميفرمايد: ﴿tPöqt ß#t±õ3ã `tã 5-$y tböqtãôãuﷺ n<Î) Ïqàf¡9$# xsù tbqãèÏÜtGó¡t ÇÍËÈ﴾ (القلم: 42). روزي را كه خداوند ساق خود را برهنه ميكند، و دعوت به سجود ميشوند اما نميتوانند سجود كنند. (ساقي كه به جلال و كمال او لايق است و به هيچ چيز شبهاتي ندارد) سپس به دنبال او به راه ميافتند. سپس خداوند صراط را بر پا ميکند و به مؤمنان نور عطا ميکند و نور منافقان را خاموش ميکند.
صراط
پلي است که بر روي جهنم کشيده شده است تا مؤمنان از روي آن به سوي بهشت عبور کنند.
پيامبر ص آن را چنين توصيف کرده است: «مدحضة مزلّة، عليه خطاطيف وكلاليب كشوك السعدان، ... أدق من الشعرة وأحد من السيف» «سست و لغزنده است. داراي قلابها و جنگلهايي مانند خار سعدان .... از مو باريکتر و از شمشير برندهتر است.» به روايت از صحيح مسلم. بر روي آن به مؤمنان به اندازة اعمالشان نور داده ميشود. بيشترين آن به اندازة روشن کردن کوهها و کمترين آنها جهت روشن کردن تا فاصله انگشت شست پاي فرد است. سپس اين نور راه را براي آنها روشن ميکند. آنان متناسب با اعمالشان از روي آن عبور ميکنند. فرد مؤمن در يک چشم به هم زدن، همانند برق، باد، پرنده، بهترين اسبها از روي آن عبور ميکند. (از ميان مردم گروهي بيترديد نجات مييابند. گروهي ضربه ميبينند و آويزان ميشوند و گروهي نيز به داخل جهنم ميافتند). متفق عليه. اما منافقان که هيچ نوري ندارند برميگردند پس ميان آنها و مؤمنين ديواري کشيده ميشود. سپس تلاش ميکنند از روي پل صراط عبور کنند اما نميتوانند و در آتش فرو ميافتند.
آتش
ابتدا کفار، سپس مؤمنان سرکش و طغيانگر و در پايان منافقان به داخل آن فرو ميافتند. جهنم داراي (7) (دروازه) است. آتش آن (70) برابر از آتش دنيا شديدتر است. بدن انسان کافر در آن بزرگ ميشود. تا عذاب [بيشتري] را بچشد. فاصله بين دو شانهاش راه سه روز و دندانهايش همانند کوه اُحد است. پوستش خشن و کلفت ميشود. نوشيدني آنها آب داغي است که رودههايشان را تکه تکه ميکند. خوراک آنها، ميوه درخت زقوم، زردابه و خونابه است. آسانترين عذاب آن عبارت است از اينکه کف پاي گناهکار را روي دو تکه اخگر ميگذارند. شدت گرماي آن به حدي است که مغز او به جوش ميآيد. عمق آن به حدي است که اگر نوزادي در آن انداخته شود قبل از آن که به کف آن برسد، (70) ساله خواهد شد. مواد سوختني آن، کفار و سنگها هستند. هواي آن باد گرم و سوزان [سموم] و سايه آن بسيار داغ [يحموم] است، همه چيز را فرو ميبلعد، و هيچ چيزي را باقي نميگذارد، پوستها را ميسوزاند و به استخوان ميرسد، و بر قلبها چيره ميشود، و افراد را به ستوه و شکوه وادار ميکند. از هر (1000) نفر (999) نفر وارد آن ميشوند. پوشش آن از آتش است. نمونههايي از عذابهاي آن عبارتند از: ورم کردن پوست بدن، ذوب کردن سوزاندن، کشيدن و کشتن است.
قنطره [پل]
پيامبر ص فرمود: (مؤمنان از آتش جهنم رهايي مييابند و در پلي [فاصلهاي] بين بهشت و جهنم نگه داشته ميشود و به خاطر بعضي از ظلمهايي که در دنيا کردهاند تنبيه و مؤاخذه ميشوند. تا اينکه پاک و مهذب شوند. در اين هنگام به آنها اجازه ورود به بهشت داده ميشود. قسم به کسي که جان محمد ص در دست اوست هر کدام از آنها منزل خودشان در بهشت آسانتر از آن چه در دنيا به سوي منازلشان ميرفتند پيدا ميکند) بخاري اين حديث را روايت کرده است.
بهشت
جايگاه مؤمنان است. ساختمان آن از طلا و نقره و ملاط آن مشک است. شن و ريگ آن از ياقوت و مرواريد و خاک آن زعفران است. (8) در (دروازه) دارد که عرض هر در مسير سه روز پيادهروي است، اما اين درها پر از جمعيت هستند. در آن (100) درجه وجود دارد که اختلاف ميان آنها همانند اختلاف زمين و آسمان است. بالاترين و بهترين قسمت آن فردوس است که نهرهاي بهشت از آن سرچشمه ميگيرد. سقف آن عرش پروردگار است. جويهاي آن بدون شکاف جاري هستند. فرد مؤمن هر طوري که بخواهد آنها را به جريان درميآورد. جويهاي آن از عسل، شير، شراب و آب پر هستند. خوردنيهاي آن هميشگي، نزديک و در دسترس هستند. در آن ضميمهاي ساخته شده از مرواريد وجود دارد که عرض آن (60) ميل است. در هر گوشهاي [از اين ضميمه] خانوادهاي وجود دارد. ساکنان آن بيمو، داراي چشمان سرمه کشيده هستند. جواني آنان زوال ناپذير است. لباسهاي آنان نيز هرگز نابود و خراب نميشود. در آن، ادرار، مدفوع و هيچگونه کثافتي نيست. شانههاي موي آنان از جنس طلاست. عرق آنها مشک است. زنهاي آن زيبارو، باکره، داراي اصل و نسب و همسان هستند. اولين کسي که وارد آن ميشود، پيامبر ص و پيامبران ديگر هستند. حداقل مرتبه آن است که فرد درخواست چيزي را بکند، در مقابل به او ده برابر درخواست او را بدهند. خادمان بهشت، نوجوانان جاودانه همانند مرواريد پراکنده هستند. بزرگترين نعمتهاي آن عبارتند از: رؤيت خداوند، رضايت او، جاودانگي.
لازمة علم، عمل کردن است
خداوند، پيامبر و مؤمنان علم بدون عمل را مذموم دانستهاند. خداوند – تعالي - ميفرمايد: ﴿$pkﷺ'¯»t tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä zNÏ9 cqä9qà)s? $tB w tbqè=yèøÿs? ÇËÈ﴾ (الصف: 2). (اي مؤمنان چرا [به ديگران] سخني را ميگوييد که خودتان مطابق آن عمل نميکنيد.
* اگر سخني را بگوييد، اما به آن عمل نکنيد موجب کينه و خشم شديد پروردگار خواهد شد). ابوهريره -رضي الله عنه- ميگويد: (علمي که بدان عمل نميشود، همانند گنجي است که در راه خدا انفاق نميشود). فضيل (رحمه الله) مي گويد: (عالم همچنان جاهل باقي ميماند تا اينکه به آنچه فرا گرفته است، عمل نمايد)، مالک بن دينار (رحمه الله) ميگويد: (فردي را ميبيني که در سخن گفتن هيچ اشتباهي ندارد، اما اعمال او همه خطا و اشتباه است).
برادر و خواهر مسلمان!
خداوند خواندن اين کتاب سودمند را براي شما ممکن و آسان گرداند و نتيجه خواندن آن را که همان عمل به آنچه در آن آمده، ميباشد، براي شما بر جاي بگذارد.
* در اين کتاب مقداري از قرآن کريم و ترجمه معناى آن براي شما آورده شد. پس در عمل کردن به آنچه از معاني اين آيات ياد گرفتي، کوشا باش. زيرا ياران پيامبر ص از ايشان ميخواستند (10) آيه را براي آنها بخواند و تا زماني که به آنها عمل نکرده بودند، از ايشان درخواست خواندن ده آيه ديگر نميکردند، تا علم و عمل آن ده آيه را درک نمايند. و ميفرمودند: (ما علم و عمل را ياد گرفتيم). همچنين شرع نيز بر اين امر تأکيد دارد. ابن عباس در تفسير آيه ﴿¼çmtRqè=÷Gt ¨,ym ÿ¾ÏmÏ?uﷺxÏ?﴾ ميگويد: «همان طور که شايسته است از آن پيروي ميکنند. فضيل (رحمه الله) ميگويد: قرآن فقط براي عمل کردن به آن نازل شده است. در حاليکه مردم خواندن آن را عمل ميدانند.
* همچنين در اين کتاب مقداري از سنت پيامبر ص ذکر گرديد. نيکوکاران امت به مجرد اينکه امري را فرا ميگرفتند به پيروي از حديث پيامبر ص و بيم از عذاب دردناک آخرت، آن را اجرا و [مردم را] به سوي آن دعوت ميکردند. پيامبر ص مي فرمايد: (زماني که شما را به چيزي امر ميکنم در حد امکان و تواناييتان آن را اجرا کنيد و اگر شما را از چيزي نهي کردم پس از آن دوري کنيد)([45]). خداوند ميفرمايد: ﴿Íxósuù=sù tûïÏ%©!$# tbqàÿÏ9$sä ô`tã ÿ¾ÍnÍöDﷺ& bﷺ& öNåkz:ÅÁè? îpuZ÷FÏù ÷ﷺﷺ& öNåkz:ÅÁã ë>#xtã íOÏ9ﷺ& ÇÏÌÈ﴾ (آنان که با فرمان او مخالفت ميکنند بايد از اين بترسند که [در برابر عصياني که ميورزند] بلايي گريبانگيرشان شود، يا اينکه عذاب دردناکي دچارشان شود [اعم از قحطي، زلزله و مصائب دنيوي ديگر و دوزخ و ديگر عذابهاي اخروي]) (سورة نور آيه 63) نمونه هايي از اين موارد عبارتند از:
- ام المؤمنين ام حبيبه ل از پيامبر ص روايت ميکند که ايشان فرمودند: (هر کس در شبانه روز 12 رکعت نماز به جا بياورد به جاي [پاداش] آنها خانهاي در بهشت براي او ساخته ميشود)([46]). ام حبيبه ميگويد: از زماني که اين سخن را از رسول الله ص شنيدم هرگز آنها را ترک نکردم.
- ابن عمر ب اين حديث را روايت ميکند: «ما حق امرئ مسلم له شيء يوصي فيه يبيت ثلاث ليال إلاَّ ووصيته مكتوبة»([47]).
سپس ميگويد از زماني که اين حديث را از رسول الله ص را شنيدم، هيچ شبي بر من نگذشت مگر آنکه وصيت نامهام پيش من بود.
- امام احمد (رحمه الله) مي گويد: (هر حديثي را که نوشتم به آن عمل کردم. حتي آن حديث پيامبر را شنيدم که ايشان حجامت (خون گيري] کرد و به أباطيبه يک دينار داد. من هم هنگامي که حجامت کردم به فردي که اين کار را براي من انجام داد، يک دينار دادم.
- امام بخاري (رحمه الله) مي گويد: (از زماني که شنيدم غيبت کردن حرام است، هرگز غيبت نکردم. من اميدوارم که در حالي به ملاقات پروردگار بروم که مرا به خاطر غيبت کردن سرزنش و محاسبه نفرمايد).
- در حديث آمده است: (کسي که پس از هر نمازي آيه الکرسي را بخواند تا زمان مرگ چيزي ديگر او را از دخول در بهشت منع نميکند)([48]). ابن القيم (رحمه الله) ميگويد: (شنيده ام که شيخ الاسلام ابن تيميه گفته است: خواندن آيه الکرسي پس از هر نمازي را هرگز ترک نکردم مگر آنکه آن را فراموش کرده باشم يا امري از اين قبيل روي داده باشد).
* بعد از علم و عمل، بايد [مردم را] به سوي آنچه خداوند به شما ارزاني داشته است دعوت کرد و ثواب از خود و نيکي را از ديگران دريغ کرد. پيامبر ص ميفرمايد: (کسي که [فرد ديگري را] به سوي خير و نيکي راهنمايي ميکند، همانند کسي است که آن نيکي را انجام ميدهد)([49]). همچنين ميفرمايد: (بهترين شما کسي است که قرآن را ياد بگيرد و به ديگران ياد بدهد)([50]). همچنين فرموده است: (سخنان و عقايد مرا حتي اگر يک آيه از قرآن باشد به ديگران برسانيد)([51]). با افزايش ترويج خير و نيکي، ثواب شما نيز بيشتر و افزونتر ميشود و نيکيها در دنيا و پس از مرگ براي شما استمرار مييابد. پيامبر ص ميفرمايد: (هر گاه انسان از دنيا برود اعمال او از او جدا ميشوند [ثواب هيچ عملي به او نميرسد] به جز سه چيز که عبارتند از: صدقه جاريه، علم نافع که به وسيلة آن به ديگران سود برساند و فرزند صالحي که براي او دعا کند)([52]).
هشدار:
در هر روز بيش از (17) بار سورة حمد را ميخوانيم در آن از شر کساني که به آن خشم و غضب گرفته شده است و گمراهان [به خدا] پناه ميبريم. اما در اعمال، همانند آنان رفتار ميکنيم.
از آموختن خودداري ميکنيم تا جاهلانه عمل کنيم. اين کار همان عمل نصارى گمراه است. يا اينکه ياد ميگيريم اما به آن عمل نميکنيم که اين نيز شيوه رفتار يهود مورد غضب و خشم پروردگار است.
از خداوند ميخواهيم که به ما و شما، علم سودمند و عمل صالح عنايت بفرمايد.
والله ورسوله أعلم، وصلى الله وسلم على سيدنا وحبيبنا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين.
سخنان ائمه چهارگانه در اتباع سنت
امام ابوحنيفه و امام شافعي – رحمهما الله – ميفرمايند:
«اگر حديثي صحيح باشد، آن حديث مذهب من است».
امام مالک / ميفرمايد: (جز پيامبر ص پس از او، هيچ انساني وجود ندارد که براساس گفته او کاري انجام گيرد يا انجام نگيرد).
امام أحمد / ميفرمايد: (کسي که حديث پيامبر خدا ص را رد نمايد بر روي لبه پرتگاه هلاکت است).
[1]- قضاي حاجت عبارتست از حالتي که انسان در آن مواد زايد بدن خود را از پيش يا پس خود خارج ميگرداند. در فارسي عبارت ادرار يا مدفوع کردن را بکار مي برند. (مترجم).
[2]- در اصول قاعده استصحاب ميگويد: لا تنقض اليقين بالشک. يعني يقين با شک زايل نميگردد. (مترجم)
[3]- خون استحاضه خوني است که به علت نوعي بيماري از رگ زيرين رحم که در عربي بدان عازل گويند جاري ميگردد. خون حيض و استحاضه در وجوهي با هم متفاوتند.
1- خون حيض رنگي قرمز متمايل به سياه دارد اما خون استحاضه رنگي روشن چون خون خارج شونده از بيني دارد.
2- خون حيض غليظ است وگاه جريان آن قطع ميگردد اما خون استحاضه رقيق است و به گونهاي جريان پيدا ميکند که گويي از زخم خون ميريزد.
3- خون حيض بَدبو و زننده است اما خون استحاضه همان بوي خون عادي را دارد.
* هر آنچه بر شخص جنب حرام است بر حايض نيز حرام است. مثلاً نماز، درنگ در مسجد، تلاوت قرآن، روزه و... بر او حرام است.
[4]- خداوند بدانکه وي را ستايش گويد شنواست.
[5]- بار خدايا تو پروردگار ما هستي و ستايش مخصوص توست.
[6]- پاک و منزه است پروردگار من که عظيم است.
[7]- پاک و منزه است پروردگارم که بزرگترين است.
[8]- بار خدايا پاک و منزهي و ستايش از آن توست. نامت مبارک و عظمتت والا است و جز تو خدايي وجود ندارد.
[9]- تو پروردگار ما هستي. ستايش مخصوص توست. ستايشي فراوان، پاک و مبارک که به اندازة پري آسمانها و زمين و هر آنچيزي که خود خواهي تنها شايسته توست.
[10]- بار خدايا مرا بيامرز و مورد رحمتت قرارم ده، والايم گردان ومرا روزي عطا کن و ياريم رسان، هدايتم کن و عافيتم ارزاني دار و از گناهانم درگذر.
[11]- ملک و فرمانروايي از آن خداست و همه درودها و نيکوييها، سلام بر تو اي پيامبر و رحمت خدا و برکتهاي وي، سلام بر ما و بر بندگان شايسته خداوند، گواهي ميدهم که خدايي بحق جز معبود يگانه نيست و گواهي ميدهم که محمد ص بنده و فرستادة اوست.
[12]- بار خدايا! بر محمد و آل محمد درود بفرست چنانکه بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادي، بيگمان که تو ستوده صفات و در ذات خودعظيم (نسبت به بندگان بسيار احسانکنندهاي) بار خدايا! بر محمد و آل محمد برکت نه چنانچه برکت نهادهاي بر ابراهيم و بر آل ابراهيم، بيگمان که تو ستوده صفات و در ذات خود عظيم و (نسبت به بندگان بسيار احسانکنندهاي) [از عذاب جهنم و عذاب قبر و فتنه زندگان و مردگان و همچنين از فتنه مسيح دجال به خدا پناه ميبرم].
[13]- دعاي مأثور اينچنين است؛ گفتن استغفرالله سه مرتبه و سپس خواندن: اللهم أنت السّلام ومنک السّلام، تبارکت يا ذالجلال والاکرام. لا إله الا الله وحدهُ لا شريک له، له الملک و له الحمد و هو علي کل شيءٍ قدير. لا حول ولا قوّه إلاَّ بالله. لا إله إلاَّ الله ولا نعبد إلا إياه له النعمه وله الفضل وله الثناء الحسن، لا إله إلاَّ الله مخلصين له الدين ولو کره الکافرون، اللهم لا مانع لما أعطيت ولامعطي لما منعت ولا ينفع ذالجد منک الجدّ.
بار خدايا! تو از هر عيب پاکي و پاکي و سلامت از تو نشأت ميگيرد. اي صاحب شکوه و کرامت تو پاک و منزّهي. جز ذات يگانه خداوند خدايي بحق وجود ندارد، بيشک او همتايي ندارد و پادشاهي و ستايش از آن اوست و او بر همه چيز قادر و تواناست. هيچ نيرو و حرکتي جز با عنايت خداوند مقدور نيست. جز او خدايي بحق وجود ندارد و جز او را نميپرستيم. نعمت از آن اوست و فضل و ثناي نيکو بدو اختصاص دارد. جز او خدايي بحق وجود ندارد و هر چند کافران را ناخوشايند باشد به دين وي وفاداريم. بار خدايا! هر آنچه را که ببخشايي کسي را مجال ممانعت (و سد کردن) آن نشايد و آنچه را که نبخشايي کسي قادر به عطاي آن نباشد. (بيشک) هيچ تلاشگري (را نصيب يا بهرهاي جز با عنايت تو عايد نخواهد شد). بعد از نماز صبح و مغرب بعد از دعاي مذکور عبارت؛ لا اله إلاَّ الله وحده لا شريک له، له الملک وله الحمد يحيي ويميت وهو علي کل شيءٌ قدير. را ده مرتبه بخواند، ترجمه آن ميشود: جز او خدايي بحق وجود ندارد و همتايي براي او نيست. پادشاهي و ستايش از آن اوست که زنده ميکند و ميميراند و او بر همه چيز تواناست. سپس سبحان الله را سي و سه مرتبه و الحمدلله را نيز سي و سه مرتبه و الله اکبر را هم سي و سه مرتبه ميخوانيم و آنگاه با عبارت: لا إله الا الله وحده لا شريک له، له الملک وله الحمد وهو علي کل شيء قدير را شماره صد تكميل ميكنيم و بعد آيه الکرسي را خوانده و آنگاه سورههاي توحيد: (قل هو الله احد)، فلق: (قل اعوذ برب الفلق) و ناس: (قل اعوذ برب الناس) را هر يک، يک مرتبه ميخوانيم. لازم به ذکر است بعد از نماز مغرب و صبح هر يک از اين سه سوره سه مرتبه خوانده ميشود.
[14]- نصاب کالا: حد نصاب کالاي تجاري آن است که قيمت آن در زمان زکات دادن معادل حداقل نصاب طلا (85 گرم يا حداقل نصاب نقره 595 گرم) گردد.
[15]- «لا تَزَالُ أُمَّتِي بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الإِفْطَارَ وَأَخَّرُوا السُّحُورَ» أحمد.
[16]- «لا يَزَالُ الدِّينُ ظَاهِرًا مَا عَجَّلَ النَّاسُ الْفِطْرَ لأَنَّ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى يُؤَخِّرُونَ» أبو داود.
[17]- «إن للصَّائِمِ عِنْدَ فِطْرِهِ دَعْوَةٌ لا تُرَدُّ» ابن ماجه.
[18]- «ذَهَبَ الظَّمَأُ وَابْتَلَّتْ الْعُرُوقُ وَثَبَتَ الأَجْرُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» أبو داود.
[19]- «مَنْ لَمْ يَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَيْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِي أَنْ يَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ» أحمد.
[20]- لبيک به معني اجابت و پاسخ است و وقتي حاجي لبيک ميگويد منظور اين است که او با خداي خويش پيمان ميبندد تمام دستورات و فرامين الهي را انجام دهد.
[21]- با خواندن اين عبارت کاستيهاي کارش جبران ميشود و هر جا مانعي براي وي پيش آيد همانجا تحليل وي خواهد بود.
[22]- بار خدايا! (براي اجابت خواستهها و اداي فرامين تو) در بارگاه تو حاضرم، حاضرم و هيچ شريکي براي تو نيست، به درگاه تو حاضرم، شايسته تمام حمد و خوبيها هستي و تمام نعمتها از آن تو هستند (و در تمام کاينات) تنها تو فرمانروائي ميکني و براي تو هيچ شريک و همتايي وجود ندارد.
[23]- آن را تحليل کوچک نيز ناميدهاند.
[24]- اللهم افتح لي ابواب رحمتک. بار خدايا درهاي رحمتت بر من بگشاي. (مترجم)
[25]- بار خدايا در دنيا و آخرت به ما خير و نيکي عنايت کن و از عذاب آخرت ما را رهايي بخش.
[26]- با همان چه خدا با آن آغاز نموده آغاز ميکنيم.
[27]- همانا صفا و مروه از شعارها (پرستشگاههاي) خدا است پس کسي که حج بيت کند يا عمره به جا آورد بر او باکي نيست که بر آنها طواف کند و کسي که خواستار نکويي شود همانا خدا سپاسگزار داناست.
[28]- نيست خدايي جز خداوند يگانه و براي او همتايي وجود ندارد. پادشاهي و ستايش تنها مختص اوست و او بر همه چيز قادر و تواناست.
[29]- منظور از تحليل اول همان زماني است که همه چيز جز همبستري با زنان بر حاجي حلال ميگردد.(مترجم).
[30]- * استيعاب بدان معني است که فضاي ميان صفا و مروه را بطور کامل بپيمايد. (مترجم)
[31]- در فارسي بدان هروله نيز گويند. (مترجم)
[32]- درود بر شما اي ابوبکر صديق و درود بر شما اي عمر فاروق؛ بار خدايا اين دو را از اسلام و نبي آنها پاداش خير ارزاني کن.
[33]- منظور از شکار مورد نظر در بحث مربوطه حيواني است که با تير يا حيوان شکاري و... صيد ميشود و قبل از اينکه در دسترس انسان قرار گيرد جان ميبازد. در صورتي که هنوز حيوان زنده باشد حکم متفاوت است. (مترجم)
[34]- بيشتر پزشکان و متخصصها بر اين باورند که بيشتر از دوسوم امراض جسمي از اسباب نفسي و رواني به گمان اينکه آنها بيمار هستند نشأت ميگيرد. در حاليکه اصلا چنين بيماري در شخص وجود ندارد. (مترجم).
[35]- نگا أذكار الصباح والمساء ص 120.
[36]- العين: يا چشم زخمي, اذيتي از طرف جن است که به اذن خداوند بر چشمخورده سبب وصفي و اعجابي از طرف چشمزننده که شياطين آن را فراهم ميکنند, و مانعي وجود ندارد (مانند ذکر , نماز, و..) واقع ميشود. و حديث (العين حق) بروايت بخاري شاهد آن است و روايت( ويحضرها الشيطان وحسد ابن آدم) بروايت أحمد كه هيثمي آن را صحيح دانسته براي آن شاهد ديگري است. و در حديث به عين يعني چشم تعبير ميشود زيرا آن آلت وصف است و نه بخاطر اينکه ضرر متوجه آن ميشود زيرا شخص کور بدان گرفتار ميشود در حاليکه نميبيند.
[37]- رسول الله –صلى الله عليه وآله وسلم- ميفرمايد: (إنَّ خير ما تداويتم به الحجامه). بهترين دارو براي تداوي حجامت است. و حوادث بسياري از اين قبيل رخ داده كه سبب آن سحر و چشم زدن بوده و بوسيله حجامت رفع شده است، مانند مرض سرطان و غيره.
[38]- ﴿ª!$# Iw tm»s9Î) wÎ) uqèd ÓyÕø9$# ãPqs)ø9$# 4 w ¼çnäè{ù's? ×puZÅ wuﷺ ×PöqtR 4 ¼çm©9 $tB Îû ÏNºuq»yJ¡¡9$# $tBuﷺ Îû ÇÚöF{$# 3 `tB #s Ï%©!$# ßìxÿô±o ÿ¼çnyYÏã wÎ) ¾ÏmÏRøÎ*Î/ 4 ãNn=÷èt $tB ú÷üt/ óOÎgÏ÷ﷺ& $tBuﷺ öNßgxÿù=yz ( wuﷺ tbqäÜÅsã &äóÓy´Î/ ô`ÏiB ÿ¾ÏmÏJù=Ïã wÎ) $yJÎ/ uä!$x© 4 yìÅuﷺ çmÅöä. ÏNºuq»yJ¡¡9$# uÚöF{$#uﷺ ( wuﷺ ¼çnßqä«t $uKßgÝàøÿÏm 4 uqèduﷺ Í?yèø9$# ÞOÏàyèø9$# ÇËÎÎÈ﴾ (البقرة: 255) .
خداي يکتاست که جز او خدائي نيست زنده و پاينده است. هرگز او را کسالت خواب فرا نگيرد تا چه رسد که به خواب رود. اوست مالک آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است. که را اين جرأت است که در پيشگاه او بشفاعت برخيزد. مگر بفرمان و اجازة او! علم ازلي او احاطه دارد به آنچه از ازل پيش از خلق بوجود آمده است، و آنچه تا ابد بوجود خواهد آمد و خلق به هيچ مرتبة علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او بخواهد، قلمرو علمش از آسمانها و زمين فراتر و نگهباني زمين و آسمان بر او آسان و بيزحمت است، چه او داناي بزرگوار و تواناي با عظمت است.
[39]- ﴿z`tB#uä ãAqߧ9$# !$yJÎ/ tAÌRé& Ïmøs9Î) `ÏB ¾ÏmÎn/§ tbqãZÏB÷sßJø9$#uﷺ 4 <@ä. z`tB#uä «!$$Î/ ¾ÏmÏFs3Í´¯»n=tBuﷺ ¾ÏmÎ7çFä.uﷺ ¾Ï&Î#ßâuﷺ w ä-ÌhxÿçR ú÷üt/ 7ymﷺ& `ÏiB ¾Ï&Î#ß 4 (#qä9$s%uﷺ $uZ÷èÏJy $oY÷èsÛﷺ&uﷺ ( y7tR#tøÿäî $oY/u øs9Î)uﷺ çÅÁyJø9$# ÇËÑÎÈ w ß#Ïk=s3ã ª!$# $²¡øÿtR wÎ) $ygyèóãﷺ 4 $ygs9 $tB ôMt6|¡x. $pkön=tãuﷺ $tB ôMt6|¡tFø.$# 3 $oY/u w !$tRõÏ{#xsè? bÎ) !$uZÅ¡®S ÷ﷺﷺ& $tRù'sÜ÷zﷺ& 4 $oY/u wuﷺ ö@ÏJóss? !$uZøn=tã #\ô¹Î) $yJx. ¼çmtFù=yJym n?tã úïÏ%©!$# `ÏB $uZÎ=ö6s% 4 $uZ/u wuﷺ $oYù=ÏdJysè? $tB w sps%$sÛ $oYs9 ¾ÏmÎ/ ( ß#ôã$#uﷺ $¨Ytã öÏÿøî$#uﷺ $oYs9 !$uZôJymö$#uﷺ 4 |MRﷺ& $uZ9s9öqtB $tRöÝÁR$$sù n?tã ÏQöqs)ø9$# úïÍÏÿ»x6ø9$# ÇËÑÏÈ﴾ (البقرة: 285- 286) .
رسول به آنچه خدا بر او نازل کرد ايمان آورده و مؤمنان نيز همه بخدا و فرشتگان خدا و کتب و پيغمبران خدا ايمان آوردند (و گفتند:) ما ميان هيچ يک از پيغمبران فرق نگذاريم (به همه ايمان داريم) و همه يکزبان و يکدل (در قول و عمل) اظهار کردند که ما فرمان خدا را شنيده و اطاعت کرديم پروردگارا! ما آمرزش تو را ميخواهيم و ميدانيم که بازگشت همه بسوي تو است (285) خدا هيچ کس را تکليف نکند مگر بقدر توانائي او (و روز جزا) نيکيهاي هر شخص بسوي خود او و بديهايش نيز بزيان خود اوست، پروردگارا ما را بر آنچه بفراموشي يا بخطا کردهايم مؤاخذه مکن! پروردگارا تکليف گران و طاقتفرسا چنانکه بر پيشينيان نهادي بر ما نگذار! پروردگارا بار تکليفي فوق طاقت ما را بدوش ما منه و بيامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحمت فرما! تنها سلطان ما و يار و ياور ما توئي، ما را بر گروه کافران ياري فرما.
[40]- کسي که قرضي را گرفته و قادر به پرداخت آن نيست و يا به نحوي ديگر بدهکاري دارد و... معسر گويند. (مترجم)
[41]- تناجش در بيع آن است که مثلاً يکي ميگويد اين کالا را ده تومان ميخرم ولي ديگري که با صاحب کالا ساختگي دارد در حاليکه قصد خريد ندارد ميگويد من اين را 20 تومان ميخرم تا کالا با قيمت بيشتري فروخته شود. (مترجم)
[42]- دميدن هراس.
[43]- دميدن زنده شدن (رستاخيز).
[44]- سورة زمر آيه 68.
[45]- بخاري و مسلم آن را روايت کردهاند.
[46]- مسلم آن را روايت کرده است.
[47]- مسلم آن را روايت کرده است.
[48]- اين حديث در سنن کبري ذکر شده است.
[49]- مسلم آن را روايت کرده است.
[50]- بخاري اين حديث را روايت کرده است.
[51]- مسلم و بخاري آن را روايت کردهاند.
[52]- مسلم آن را روايت کرده است.